نظریه شخصیت آدلر
تاثیر احساس حقارت بر رشد شخصیت انسان

تلاش برای برتری
تلاش برای برتری انگیزهی اصلی شخصیت انسان است. برتر بودن به معنی آن است که از آنچه که الآن هستیم برتر باشیم. برتر بودن لزوماً به معنی کسب عنوان اجتماعی، تسلط یا رهبری در جامعه نیست. تلاش برای برتری به معنی تلاش کردن برای هدایت کردن زندگی عالی و کامل است. این یک اصل پویشی والای زندگی است؛ تلاش برای کمال و پیشرفت انگیزههای دیگر انسان را در بر گرفته و به آنها نیرو میبخشد.
تلاش برای برتری را به شیوههای مختلف میتوان نشان داد. آرمانهای زندگی عالی از «صلح و خوشبختی در سرتاسر دنیا» تا «درستکاری بهترین خط مشی است» و”Deutschland Uber Alles” (آلمان برتر از همه) تفاوت دارد. کمال، آرمانی است که در ذهن انسانها ایجاد میشود که ازآنپس طوری زندگی میکنند انگار که میتوانند این آرمانها را تحقق بخشند. افراد هدفهای خیالی خود را برای زندگی میآفرینند و طوری عمل میکنند که انگار هدفهای شخصی آنها هدف نهایی زندگی است. این غایتنگری خیالی بیانگر این واقعیت است که رویدادهای روانشناختی چندان توسط شرایط تاریخی تعیین نمیشوند بلکه انتظارات فرد دربارهی اینکه چگونه میتوان زندگی آینده را به انجام رساند، آن را تعیین میکنند.
اگر کسی معتقد باشد که زندگی عالی پاداشی برای پرهیزکار بودن است که میتوان آن را در بهشت یافت، خواه بهشت وجود داشته یا نداشته باشد، دراینصورت زندگی او خیلی تحت تأثیر تلاش برای این هدف قرار خواهد داشت. اینگونه هدفهای خیالی علت ذهنی رویدادهای روانی هستند. بشریت صرفاً اتفاقی نیست که بهصورت تاریخی تعیینشده باشد، یعنی پیامد عینی شرایط بیرونی گذشته نیست. انسانها بهصورت موجودات خودمختاری تکامل یافتهاند که با تلاش برای آرمانهایی که بهصورت درونی ایجاد کردهاند، بر آیندهی خود تأثیر میگذارند. هریک خودِ آرمانی را به وجود میآوریم که بیانگر فرد کاملی است که برای تحقق بخشیدن به آن تلاش میکنیم.
احساسهای حقارت
منابع این تلاش برای آرمانهای برتر چیستاند؟ تلاش برای برتر بودن، واکنش طبیعی به احساسهای گریزناپذیر حقارت، یعنی تجربهی اجتنابناپذیر و تقریباً فطری تمام انسانهاست. امکان دارد که احساسهای ذهنی حقارت بر واقعیتهای عینی مانند حقارتهای عضوی استوار باشند- ضعفهای جسمانی که ما را برای بیماریهایی نظیر مشکلات قلبی، کلیه، معده، مثانه و ریه مستعد میسازند. حقارت عضوی میتواند محرکی باشد که بهوسیلهی آن سعی میکنیم با برتر بودن آن را جبران کنیم. مورد کلاسیک، دموستنس است که با جبران کردن لکنت زبان خود، یکی از سخنوران بزرگ دنیا شد.
احساسهای حقارت- بهطور گستردهتر، عقدهی حقارت- میتوانند از ضعف روانشناختی یا اجتماعی که بهصورت ذهنی احساس میشوند و همینطور از نقایص واقعی بدن ناشی شوند. برای مثال، کودکان خردسال میدانند که کمتر از خواهر- برادرهای بزرگتر باهوش و ماهر هستند، بنابراین در جهت سطح بالاتر رشد تلاش میکنند. احساس حقارت کردن نابهنجار نیست. احساس حقارت کردن آگاه بودن از این امر است که ما موجودات فناپذیری هستیم که هرگز بهقدر کافی عاقل، بهقدر کافی سریع، یا بهقدر کافی قوی نیستیم که بتوانیم از پسِ تمام پیشامدهای زندگی برای احساسهای حقارت محرکی برای هر پیشرفتی بودهاند که در توانایی انسان برای برخورد کردن مؤثر با دنیا صورت گرفته است.
احساس حقارت کردن و درنتیجه تلاش کردن برای برتری در مورد جنسیت نیز کاربرد دارد. مفهوم نرینهنمایی آدلر عمدتاً به اعتراض زن علیه نقش زنانهی او اشاره دارد. برخلاف فروید که گفت زن دوست دارد مرد باشد و ساختار کالبدی او را میخواهد، آدلر معتقد بود که زن دوست دارد آزادی مرد را داشته باشد و جایگاه ممتاز او در جامعه را میخواهد. هدف واقعی، جایگاه است نه اندامهای تناسلی. درصورتیکه مرد معتقد باشد که مردانگی او بهگونهای حقیر است و درنتیجه با رفتارهای اَبرمردانه به جبران آن بپردازد، او نیز میتواند دچار نرینهنمایی شود. اشتغال ذهنی به کامیونهای بزرگ، تفنگهای بزرگ، عضلات قوی و نمادهای دیگر قدرت مردانه، بیانگر چنین جبرانی است.
سبک زندگی
احساس حقارت خاص فرد میتواند بر نوع سبک زندگی که او برای برتر شدن انتخاب میکند تأثیر بگذارد. برای مثال، کسی که در کودکی احساس میکند ازلحاظ عقلانی بیکفایت است، امکان دارد تصمیم بگیرد روشنفکر برتری شود. ازآنپس، سبک زندگی روشنفکرانه، اصل یکپارچهکنندهی زندگی آن فرد میشود. یک آدم روشنفکر کارهای روزمرهی خود را مرتب میکند، یک رشته تواناییهای مطالعه و تفکر را پرورش میدهد و مطابق با هدف برتری روشنفکری با خانواده و دوستان ارتباط برقرار میکند. سبک زندگی روشنفکرانه از مثلاً سبک فعال یک سیاستمدار، گوشهگیرانهتر و بیتحرکتر است. سبک زندگی با الگوهای رفتاری وجود فرد یکی نیست. تمام رفتارهای فرد از سبک زندگی منحصربهفرد او ناشی میشوند. سبک زندگی، ساختاری شناختی یا بازنمایی آرمانی آن چیزی است که فرد در فرایند شدن است.
افراد سبک زندگی خود را تااندازهای بر مبنای تجربیات کودکی اولیه میسازند. جایگاه کودک در مجموعهی خانواده- ترتیب تولد یا جایگاه ترتیبی- تأثیر بسیار مهمی بر سبک زندگی او دارد. برای مثال، فرزند وسطی بیشتر احتمال دارد که سبک زندگی جاهطلبانه را انتخاب کند و بکوشد از خواهر- برادر بزرگتر خود جلو بیفتد. فرزندان دوم بهخصوص برای سرپیچی کردن به دنیا میآیند. (سالووی، ۱۹۹۶). فرزند اول با تجربهی اجتنابناپذیر عزل شدن توسط تازهواردی که اکنون کانون توجه است روبهرو میشود.
مجبور شدن به از دست دادن توجه و محبت، احساسهای رنجش و نفرتی را ایجاد میکند که بخشی از رقابت خواهر- برادرهاست. فرزند اول به گذشته نگاه میکند، به زمانی که رقیبی نبود و احتمال دارد که سبک زندگی محافظهکارانهای را تشکیل دهد. فرزند آخر خواهر- برادرهای بزرگتری دارد که وظیفهی پیشتاز را برای تحریک کردن رشد بر عهده دارند. فرزندان آخر هرگز از دست دادن توجه به نفع یک جانشین را تجربه نمیکنند و بهاحتمالزیاد انتظار دارند که مثل یک شاهزاده زندگی کنند.
گرچه واقعیتهای عینی مانند حقارتهای عضوی و ترتیب تولد بر سبک زندگی که فرد میسازد تأثیر میگذارند، ولی درنهایت تعیین نمیکنند که فرد چگونه زندگی خواهد کرد. برانگیزنده اصلی سبک زندگی خودِ خلاق است. خودِ خلاق نیرویی ذهنی است که توانایی منحصربهفرد تبدیل کردن واقعیتهای عینی به رویدادهایی که ازلحاظ شخصی معنیدار هستند به فرد میدهد. خودِ خلاق با تأثیر گذاشتن بر شرایط زیستی و محیطی و معنی دادن به آنها، اجازه نمیدهد که فرد صرفاً محصول این شرایط باشد. خودِ خلاق فرآیندی فعال است واقعیتهای ژنتیکی و محیطی زندگی فرد را تعبیر کرده و آنها را در شخصیت یکپارچهای که پویا، ذهنی و منحصربهفرد است ادغام میکند. خودِ اخلاق از بین تمام نیروهایی که بر فرد تأثیر میگذارند، نوعی هدف شخصی برای زندگی به وجود میآورد که او را به سمت آیندهای عالیتر سوق میدهد.
هر سبک زندگی باید با این واقعیت دستبهگریبان شود که انسانها موجوداتی اجتماعی هستند که در یک سیستم روابط میانفردی به دنیا آمدهاند. سبک زندگی سالم علاقهی اجتماعی را منعکس میکند که توان فطری در تمام انسانهاست. شخصیت سالم میداند که زندگی کامل فقط در بستر جامعهی عالی امکانپذیر است. شخصیت سالم با حقارتهایی که در همه ما وجود دارند احساس نزدیکی میکند. جهالتی که همگی در آن سهیم هستیم، مانند اینکه چگونه در دنیا صلح داشته باشیم یا چگونه از بیماریهای هولناک بر حذر باشیم، شخصیت سالم را تحریک میکند تا به بشریت کمک کند بر این ضعفها چیره شود. به قول آدلر (۱۹۶۴، ص ۳۱)«علاقهی اجتماعی جبران واقعی و اجتنابناپذیر کلیهی ضعفهای طبیعی انسانهاست».
علاقه اجتماعی
علاقهی اجتماعی توانی فطری است میتواند احساس تعهد هرکسی را جلب کند، ولی بهخودیخود پرورش نمییابد. علاقهی اجتماعی باید در جوّ خانوادگی سالم، که همکاری، احترام، اعتماد، حمایت و تفاهم را ترغیب میکند، پرورش یابد. ارزشهای بادوام و الگوهای عمل اعضای خانواده، مخصوصاً والدین و نوعی جوّ خانوادگی را به وجود میآورد که اگر سالم باشد، کودکان را به رد کردن تمایلات خودخواهانه سوق میدهد.
منبع
کتاب: نظام های روان درمانی
نویسنده: جان نورکراس، جیمز پروچاسکا
مترجم: یحیی سیدمحمدی