تفرد ماهلر
ماهلر نشان داد که نوزاد چگونه در رابطهای انسانی، با دیگران، به فردی مستقل و جدا تبدیل میشود و در این فرایند، ماهلر ابعاد جهانی زندگی انسان را روشن میسازد.
مروری بر مفاهیم و روشها
لئوکانر اظهار داشت بسیاری از نشانههای ناشناخته، در قالب سندرمی میگنجند که او آن را درخودماندگی اوایل طفولیت (اوتیسم) نامید. درخودماندگی، اختلالی نسبتاً نادر است که در آن کودکان بهصورتی افراطی منزوی هستند و از دیگران فاصله میگیرند. آنها اغلب از تماس چشمی و نگاه مستقیم به دیگران خودداری میکنند. کودکان درخودمانده، نشانههای دیگری را هم از خود ظاهر میسازند که شامل مشکلات زبانی است. تقریباً نیمی از آنها خاموش هستند و آنهایی هم که صحبت میکنند، اغلب به پژواک گویی echolalia (تکرار بیهوده اصوات) میپردازند. اگر از این کودکان بپرسید «اسم شما چیست؟» آنها جواب خواهند داد: «اسم شما چیست؟».
ماهلر اختلالی را مطرح کرد که در سه یا چهار سالگی یا کمی دیرتر ظاهر میشود. در این اختلال، کودکان بهگونهای با پرستار خویش ارتباط برقرار کردهاند که میترسند خودشان را از آنان جدا سازند. ماهلر این اختلال را روانپریشی همزیستی symbiotic psychosis نامید. ماهلر عنوان میکند که رشد طبیعی با یک مرحله درخودماندگی (اوتیستیک) بهنجار آغاز میشود؛ نوزاد بهطور ذاتی روی بسیاری از محرکها تمرکز میکند یا آنها را دفع میکند. سپس به مرحله همزیستی پیشرفت میکند؛ نوزاد اکنون به شکل کاملتری به احساسات بیرونی توجه دارد، اما با این خطای حسی که با مادر یکی است و از او جدا نیست. پسازآن با حمایت مادر، بهطور فزایندهای مستقل میشود، بهویژه وقتیکه کودکی نوپا میشود.
در مورد روانپریشی همزیستی، کودک از مرحله همزیستی عبور میکند؛ اما از رابطه با دیگران، به احساس آرامش و حمایت اساسی دست نمییابد. همچنان که مستقلتر میشود، جداییهایی را تجربه میکند، اما بهقدری احساس ناراحتی میکند که بهناچار سعی میکند تا بار دیگر، به خطای حسی یکی بودن با مادر خود رو آورد. کودکان مبتلا به روانپریشی همزیستی گاهی اوقات به مرحله درخودماندگی برگشت میکنند.
مراحل رشد بهنجار
ماهلر معتقد بود مراحل رشد طبیعی با یکدیگر همپوشی دارند. هر مرحله به طریقی پایدار میمانند. اما موفقیت در رشد مربوط به هر مرحله، بهطور طبیعی در زمانهای ویژهای به هنگام نوزادی و اوایل کودکی رخ میدهد.
مرحله درخودماندگی بهنجار (تولد تا یک ماهگی)
نوزاد تا یک ماهگی اغلب نصف روز را به خوابیدن و نصف دیگر آن را به بیداری صرف میکند؛ او اساساً هنگامی بیدار میشود که گرسنه است، یا آنکه تنشهای درونی دیگر، او را تحریک میکنند. دورههای کوتاهی وجود دارند که نوزادان نسبت به محیط خود، کاملاً هوشیار هستند، اما در اغلب اوقات بر اساس حسهای درونی خود- نه موضوعات و احساسات بیرونی – عمل میکنند.
مرحله همزیستی بهنجار (یک تا ۵ ماهگی)
نوزاد از محرکهایی که از مادر دریافت میکند، مانند لمس کردن نقاط مختلف بدن او، بوی مادر، صدای او و شیوه در آغوش گرفتن او، احساس لذت بیشتری میکند. اما نوزاد نمیداند که این احساسات از او جدا هستند. او هنوز در وضعیتی وهمآلود زندگی میکند و تحت تأثیر این خطای حسی است که او و مادرش یکی هستند.
اولین علامت واضح که نشاندهنده لذت بردن کودک از حسهای بیرونی در این مرحله است و اساساً توسط مادر تجربه میشود، لبخند اجتماعی نوزاد است. در دومین ماه از زندگی، نوزاد خیره شدن به چهره مادر را آغاز میکند. آنگاه به چهره مادر نگاه میکند و اولین لبخند اجتماعی در او ظاهر میشود. احتمالاً او تنها کسی است که متقابلاً به چشمان نوزاد خیره میشود و به او لبخند میزند. خیره شدن متقابل عمیق، مشخصه افرادی است که عاشق یکدیگرند. خیره شدن متقابل به یکدیگر، با خندههای متقابل و تقلیدهای مادر از صدای نوزاد، همگی خطای حسی نوزاد را درباره یکی بودن با مادر تقویت میکند. حالت همزیستی دوران نوزادی حس قدرت مطلق است.
ماهلر متوجه شده بود که مادران نمیتوانند درک کاملاً همدلانهای داشته باشند؛ درواقع خود نوزادان هستند که تا حدودی میآموزند که به مادران خود در این زمینه کمک کنند. اوقاتی وجود دارد که نوزادان بهناچار، سردی، مزههای بد، تنش، گرسنگی، صداهای بلند، اغتشاش، نور زیاد و مواردی از این قبیل را تجربه میکنند. بنابراین بهناچار نه تنها با آرامش در آغوش مادر خویش جای میگیرند، بلکه گاهی اوقات به محرکهای اضطراب زا واکنش نشان میدهند و این اولین گام در جدایی از مادر و متمایز شدن از اوست.
نوزاد به مادر کاملاً راضیکننده نیاز ندارد بلکه به مادی بهاندازه کافی خوب یا مادی با فداکاری معمولی نیاز دارد. حس همزیستی لذتبخش، یعنی احساس وحدت با مادر باعث میشود تا در نوزاد، حسی که ماهلر آن را لنگر ایمن نامیده است، ایجاد شود.
مرحله تفرد ماهلر / جدایی
خورده مرحله تمایز (۵ تا ۹ ماهگی). ماهلر معتقد بود نوزاد بهطور رسشی به سمت عملکرد مستقلانه و کشف دنیایی وسیعتر رانده میشود. تا ۵ ماهگی نوزاد به محیط اطراف مادر نگاه کرده و میداند که مادر با دیگران متفاوت است. بنابراین، به مادر و افراد آشنا لبخند میزند، اما در برابر افراد غریبه چنین کاری را نمیکند. در ۵ ماهگی بررسیهای نوزاد متمرکزتر، طولانیتر و فعالتر میشود. در حدود ۶ ماهگی، نوزادان از مادر فاصله میگیرند تا بهتر بتوانند به او نگاه کنند. در همان حین که نوزادان به مادر نگاه میکنند، صورت و بدن او را لمس میکنند و چیزهایی مانند عینک یا سنجاقسینه مادر را برای بررسی کردن، بهدست میگیرند. نوزادان همچنین الگوی بازرسی پشت سر را آغاز میکنند، یعنی بهصورت فعالانه، مادر را با افراد دیگر یا اشیا مقایسه میکنند.
نوزاد بیشتر یک شخص مستقل است که بهگونهای فعالانه، مادر خویش و دنیای خارج را بررسی میکند. ماهلر عنوان کرد که نوزاد، از تخم بیرون آمده است.
نوزادان همچنین افراد غریبه را، هم از طریق بینایی و هم لامسه، موردبررسی قرار میدهند. آنها اغلب این عمل را به حالتی سرد و سنگین انجام میدهند که از شیوه شادمانه آنها در هنگام بررسی مادر، متفاوت است. ماهلر این رفتار را شیوههای بازرسی نامیده است. معمولاً در ۷ ماهگی بسیاری از نوزادان، ترس از غریبه را از خود نشان میدهند. این حالت در کودکانی بیشتر شیوع دارد که دوره همزیستی آنها به سختترین شکل طی شده است. این نوزادان در روابط بین فردی که با دیگران دارند، اعتماد اساسی اولیه و انتظارات مثبت را در خود ایجاد نکردهاند.
ماهلر دریافت که اضطراب جدایی در این سنین، شکلی از سرزندگی اندک، یعنی یک خلق گرفته کلی را به وجود میآورد. این مسئله بدین شکل تفسیر میشود که نوزاد به درون خویش بازمیگردد که درواقع این عمل را برای حفظ تصویر مادر غایب در درون خویش انجام میدهد.
پس طی این مرحله، نوزاد به سمت دنیای بیرون و دور شدن از مادر حرکت میکند. دو فرایند در این مرحله به شکلی هوشمند، دخیل هستند. یکی از آنها جدایی است که اساساً افزایش فاصله از مادر است. دیگری تفرد است که شامل عملکردهایی از ایگو است که در وارسی جهان بهطور ادراکی، به خاطر آوردن اینکه مادر و اشیا کجا هستند و ایجاد تصویری از مراجع قدرت نقش دارند.
تمرین کردن اولیه (۹ تا ۱۲ ماهگی). مرحله تمرین کردن با توانایی نوزاد برای سینهخیز رفتن آغاز میشود. نوزاد اغلب تا حدی از مادر فاصله میگیرد، اما مادر برایش نقطه اتکا در خانه است. همانطور که اینزورث مشاهده کرد، نوزاد چیزهای جدید را در محیط خود موردبررسی قرار میدهد و اغلب بسیار مجذوب آنها میشود اما قبل از اینکه به جستجوی بیشتر بپردازد، محیط خود را کنترل میکند تا از حضور مادرش مطمئن شود.
در این بررسیها و کاوشهای نوزاد، نگرش مادر بسیار مهم است. مادران ممکن است از بررسی و کاوشهای کودک خود مضطرب شوند و دوگانه عمل کنند و از این لحاظ که نقطه اتکا مطمئنی در خانه باشند، مشکل داشته باشند. آنها ممکن است سعی کنند در فعالیتهای کودک اختلال ایجاد کنند و اضطراب خود را به کودک منتقل سازند.
تکمیل خرده مرحله تمرین کردن (۱۲ تا ۱۵ ماهگی). ماهلر بر قدرت سائق ذاتی جنبش و کنجکاوی تأکید میکرد. نوزادی که اکنون نوپا شده است، از توانایی خود برای حرکت کردن به اطراف و بررسی جهان پیرامون خود، ذوقزده میشود و از کشفیات خود، لذت واقعی بهدست میآورد. گویی تمام جهان برای کنجکاویهای آنها ساخته شده است. جنبه برجسته این مرحله، زمانی است که کودک درگیری عاشقانهای با دنیا دارد.
نزدیکی خواهی (۱۵ تا ۲۴ ماهگی). کودکان در این مرحله بهشدت از مادر و نیاز خویش به او آگاه هستند. ماهلر معتقد بود این تغییر بهوسیله رشد شناختی که پیاژه توصیف کرده است، حادث میشود. برای کودک نوپا این موضوع آشکار میشود که دنیا وسیله سرگرمی او نیست و اینکه او در حقیقت فرد کوچک و نسبتاً درماندهای است. از نظر مراحل اریکسون کودم در چنین وضعیتی، تجربه کردن شک را آغاز میکند. در چند ماه بعد، کودک وارد یک بحران میشود. او در میان اهداف متضاد، احساس فشار میکند. او میخواهد خودمختاری خویش را حفظ و اعمال کند، اما از سوی دیگر مادرش را نیز دوست دارد. در یک لحظه او بهصراحت به هر خواسته والدین خود جواب «نه» میدهد، و در لحظهای دیگر به مادر خود میچسبد یا او را دنبال میکند.
رفتار کودک معمولاً آشفته کننده و توأم با توقع زیاد است و اغلب به نظر میرسد که کودک خود نیز نمیداند واقعاً چه چیز میخواهد. اگر مادر درک کند که رفتار کودک ناشی از رشد بهنجار است و دوره آن به سر خواهد رسید، منتظر خواهد ماند.
آغاز ثبات شیء هیجانی و تثبیت فردیت (۲۴ تا ۳۰ ماهگی). کودک چگونه میتواند میان نیازهای متضاد خویش، یعنی خودمختاری و پرستاری مادر، توازن ایجاد کند؟ کودک میتواند این کار را از طریق ایجاد تصویر درونی مثبتی از مادر، که میتواند حتی در غیاب مادر نیز به آن دسترسی داشته باشد، به بهترین نحو انجام دهد. این تصویر درونی ثبات شیء هیجانی نامیده میشود. برای رسیدن به ثبات شیء دو شرط لازم است. نخست اینکه کودک باید به ثبات شیء، مفهومی که پیاژه مطرح کرده است دست یابد. دوم اینکه کودک به چیزی نیاز دارد که اریکسون آن را اعتماد اساسی مینامید؛ یعنی این حس که مادر شخصی قابلاعتماد و قابل پیشبینی است و هنگامیکه او نیاز داشته باشد، میتواند به مادر اتکا کند.
فرایند درون سازی پیچیده است، اما کودک این کار را از طریق بازیهای وانمود سازی بهصورتی گسترده انجام میدهد. کودک در بازیهای خود، اشیایی را بهعنوان نماد والدین، خودش و سایر افراد، قرار میدهد و در ساختار روانی خود، تصویر مستحکمی از مادر میسازد. انجام چنین کاری همیشه ساده نیست، زیرا کودک ممکن است تا حدی از طرف مادر با فشار روبرو شود.
اگر تجربههای مثبت بهاندازه کافی باشند، ثبات شیء هیجانی، همچنین هسته عزتنفس، ظهور خواهد یافت. این موارد از رشد ادامه مییابند و در سالهای بعد ممکن است تغییر کنند.
ارزشیابی
ماهلر نظریه فروید را به سمت یک جهتگیری بین فردی سوق داد. منتقدین ماهلر را به دلیل اطلاق حالتهای مرضی دوران طفولیت موردانتقاد قرار دادهاند. یعنی اینکه ماهلر ابتدا سعی کرده است تا حالتهای مرضی (درخودماندگی) را درک کند و سپس آنها را در یک دوره طفولیت بهنجار در نظر بگیرد. درواقع آنها معتقدند که تحلیل فیلمهای بسیار دقیقی که از تعاملات مادر- نوزاد گرفته شده، نشان میدهند که نوزاد علاقهمندی زیادی به واقعیت بیرونی دارد و این توانایی را نیز دارد تا آن را خارج از خویش، احساس کند.
پیمان دوستی
۶ خرداد ۹۴