آسیب شناسیروانشناسی شخصیتمکانیزم‌های دفاعی و خطاهای شناختی

مکانیزم دفاعی فرافکنی

کافر همه را به کیش خود پندارد!

اگر با مفهوم مکانیزم دفاعی آشنا نیستید ابتدا این مقاله را مطالعه کنید.

مکانیزم دفاعی چیست؟

یک راه برای دفاع در مقابل تکانه‌های ناراحت‌کننده، نسبت دادن آن‌ها به فرد یا چیز دیگر است. این مکانیزم دفاعی، فرافکنی نامیده می‌شود. در این مکانیزم تکانه‌های شهوت‌انگیز، پرخاشگرانه و تکانه‌های غیرقابل‌قبول دیگر طوری ادراک می‌شوند که به دیگران نسبت داده می‌شوند، نه خود فرد. درواقع فرد می‌گوید: «من از او متنفر نیستم، او از من نفرت دارد». یا ممکن است مادری سائق جنسی خود را به دختر جوانش نسبت دهد. این تکانه بازهم آشکارشده، اما به‌صورتی که برای فرد کمتر تهدیدکننده است.

مفهوم فرافکنی می‌تواند گسترده‌تر از نسبت دادن تکانه‌های ناراحت‌کننده به دیگران باشد. به‌طور کلی هر وقت این پیش‌فرض را داشته باشیم که دیگران هم مانند ما فکر می‌کنند، به‌نوعی در حال فرافکنی‌کردن هستیم. الزامی ندارد نقاط ضعف ما فرافکنی شود. حتی نکات مثبت و خنثی نیز می‌تواند فرافکنی شود. به‌طور مثال کسی که بسیار ساده‌لوح یا قابل‌اعتماد است، همه را قابل‌اعتماد می‌داند و به‌سادگی به دیگران اعتماد می‌کند. یا فردی که صبح زود بیدار می‌شود فکر می‌کند دیگران هم همین‌گونه هستند.

psychological projection مکانیزم دفاعی فرافکنی

دیوید هیوم و اسپینوزا معتقد بودند این مکانیزم را فقط در قبال انسان‌های دیگر بکار نمی‌بریم. حتی ممکن است ویژگی‌های ذهنی بشر را به طبیعت یا خدا و به‌طورکلی جهان هستی نسبت دهیم. آنها این نوع طرز تفکر را عمیقاً غلط می‌دانستند. اسپینوزا برای این‌که نسبت دادن ویژگی‌های بشری به خدا یا طبیعت (اسپینوزا آنها را به یک معنی بکار می‌برد) را توضیح دهید چنین می‌گوید: “اگر مثلث‌ها زبان داشتند، خدا را کامل‌ترین مثلث‌ها و اگر دایره‌ها زبان داشتند، خدا را کامل‌ترین دوایر می‌دانستند و هر موجودی خواص خود را به خدا یا طبیعت نسبت می‌دهد”. هیوم معتقد بود چون ذهن ما بر اساس علیّت کار می‌کند خیال می‌کنیم سازوکار طبیعت هم به همین شکل است و علیت را یک اصل مطلق جهانی می‌دانیم.

همان‌طور که می‌بینیم پیش از فروید این مفهوم به نحوی مطرح‌شده بود و دنیای روانشناسی منتظر بود تا فروید آن را در سطح درون‌روانی بکار برد.

در بسیاری از اختلالات روانی این مکانیزم به‌وضوح دیده می‌شود. در اختلال شخصیت پارانوئید ممکن است فردی که خود تمایلات آسیب‌رسانی و خودخواهانه دارد، آنها را با فرافِکنی به دیگران، به افراد دیگر نسبت دهد. به‌این‌ترتیب همه انسان‌ها و حتی جهان را به‌نوعی خطرناک می‌بیند، به همین دلیل اعتماد برای آنها کار تقریبا غیرممکنی است. یا در اختلال شخصیت وسواسی که فرد همیشه به دنبال کمال‌های شخصی خود می‌گردد، انتظار دارد دیگران هم مانند او فِکر کنند و همان اخلاقیات و استانداردها را داشته باشند. وقتی دیگران استانداردهای متفاوتی را ارائه می‌دهند این افراد آزرده و عصبانی می‌شوند. اختلال شخصیت وابسته که تمایل زیادی به کمک کردن به دیگران بخاطر ترس از دست دادن آنها دارد، همین انتظار را از دیگران دارد و فکر می‌کند دیگران هم باید چنین دغدغه‌ای داشته باشند.

آرون بِک که یک روان‌شناس شناختی است و از اساس با نظرات روان‌کاوانه فروید زاویه دارد، معتقد است که باورهای بنیادی یک فرد، که تمام رفتار و عواطف او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهند، معطوف به سه چیز هستند: خود، دیگری و جهان. از این منظر اگر ما باورهای ناکارآمدی نسبت به این سه مورد داشته باشیم، دچار انواع اختلالات روانی و رنج‌های غیرمعمول خواهیم شد. همچنین دیدید مکانیزم دفاعی فرافکنی، چطور باورهای فرد نسبت به خود، دیگران و جهان را منحرف می‌کند. با ترکیب این دو نظر می‌فهمیم که چطور سنگ بنای بسیاری از رنج‌های روان‌رنجوری که می‌بریم ریشه در فرافکنی دارند. با این که این دو دانشمند، ریشه در دو مکتب فکری متضاد دارند و از ادبیات متفاوتی استفاده می‌کنند، می بینیم درباره‌ی یکسان بودن ماهیت بسیاری از اختلالات روانی و ارتباطشان با فرافکنی از نظر مفهومی نظراتی مشابه دارند.

“دکتر بهروز هاشمی”

برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پژوهش