روانشناسی شخصیتمکاتب روانشناسی

مسئله‌ی ذهن و مغز

دیدگاه‌های مختلف در این باره

مسئله ذهن و مغز

درباره‌ی توجیه بدنی اعمال و تجربیات خودتان چه نظری دارید؟ فرض کنید که بگویید: «من به خاطر اینکه مردی را با تفنگ دیدم ترسیدم، و یک دانشمند علوم اعصاب بگوید: «شما به این دلیل ترسیدید که فعالیت الکتروشیمیایی در بادامه مرکزی مغز شما افزایش یافت». آیا یکی از توجیهات درست و دیگری غلط است؟ یا اگر هر دو درست هستند، چه ارتباطی بین آنها وجود دارد؟

توجیهات زیستی رفتار مسئله‌ی ذهن و بدن یا ذهن و مغز را مطرح می‌کنند: بین ذهن و رفتار چه ارتباطی وجود دارد؟ بدون تردید دیدگاه شایع در بین افرادی که دانشمند نیستند دوگانه‌نگری است که اعلام می‌دارد ذهن و بدن دو نوع ماده هستند – ماده‌ی ذهنی و ماده‌ی جسمی – که به‌طور مستقل وجود دارند. رنه دکارت فیلسوف فرانسوی مدافع دوگانه‌نگری بود ولی از این موضوع ناراحت‌کننده آگاه بود که چگونه ذهنی که از ماده ساخته نشده می‌تواند بر مغز مادی تأثیر بگذارد. او اعلام کرد که ذهن و مغز در نقطه‌ای تعامل می‌کنند، که وی آن را غده‌ی صنوبری دانست. غده‌ی صنوبری ساختار کوچک تکی است که می‌توان آن را در مغز یافت (شکل ۵ ـ۱).

گرچه ما افتخار اولین دفاع آشکار از دوگانه‌نگری را به دکارت می‌دهیم ولی او اصلاً مبتکر آن نبود. به نظر می‌رسد که تجربه ذهنی به قدری با عامل مادی مغز تفاوت دارد که اغلب افراد متفاوت بودن ذهن و مغز را مسلم می‌دانند. بااین‌حال، تقریباً تمام فلاسفه و دانشمندان علوم اعصاب فعلی دوگانه‌نگری را رد می‌کنند. مخالفت قاطع این است که دوگانه‌نگری با مشاهده مستند در فیزیک که به قانون بقای ماده و انرژی معروف است مغایرت دارد: تا جایی که می‌توانیم بگوییم کل مقدار ماده و انرژی در جهان ثابت است. ماده می‌تواند به انرژی و انرژی به ماده تبدیل شود ولی به نظر نمی‌رسد که هیچ یک ناپدید شده و به نیستی تبدیل شود. چون هر حرکت ماده به انرژی نیاز دارد، ذهن که از ماده یا انرژی تشکیل نشده است به نظر نمی‌رسد که بتواند باعث شود که چیزی، حتی حرکت عضله اتفاق بیفتد.

گزینه‌ای که برای دوگانه‌نگری وجود دارد وحدت‌گرایی است، یعنی اعتقاد به اینکه دنیا فقط از یک نوع ماده تشکیل شده است.

انواع وحدت‌گرایی

امکان انواع وحدت‌گرایی وجود دارد که در طبقات زیر دسته‌بندی می‌شوند:

  • ماتریالیسم (ماده‌گرایی): دیدگاهی که اعلام می‌دارد هر چیزی که وجود دارد مادی است. طبق یکی از مدل‌های این دیدگاه که «ماتریالیسم حذفی» نامیده می‌شود، رویدادهای ذهنی اصلاً وجود ندارند و روان‌شناسی عامیانه مبتنی بر ذهن و فعالیت ذهنی اصولاً اشتباه است. بااین‌حال، اغلب ما به‌سختی می‌توانیم باور کنیم که ذهن ما پرداخته‌ی قدرت تخیل ماست. مدل موجه‌تر این است که سرانجام راهی پیدا خواهیم کرد تا تمام تجربیات روان‌شناختی را در قالب شرایط صرفاً مادی توجیه کنیم.
  • ذهن‌گرایی: دیدگاهی که اعلام می‌دارد فقط ذهن واقعاً وجود دارد و اینکه دنیای مادی وجود ندارد مگر اینکه ذهن‌هایی از آن آگاه باشند. آزمودن این دیدگاه کار آسانی نیست ـ سعی کنید  آن را امتحان کنید! ـ اما شماری از فلاسفه یا دانشمندان آن را جدی می‌گیرند.
  • موضع همسانی: دیدگاهی که اعلام می‌دارد فرایندهای ذهنی انواع خاصی از فرایندهای مغزی هستند ولی به صورت متفاوتی توصیف شده‌اند. به‌عبارت‌دیگر، دنیا فقط یک نوع ماده دارد ولی جنبه‌های مادی و ذهنی را شامل می‌شود. از راه قیاس، امکان دارد یک نفر مونالیزا را نقاشی خارق‌العاده زنی با لبخند ظریف توصیف کند یا اینکه یک نفر رنگ‌های دقیق و درخشندگی هر نقطه در این نقاشی را فهرست کند. با اینکه این دو توصیف به نظر بسیار متفاوت می‌رسند، ولی به شیء واحدی اشاره دارند. طبق موضع همسانی، هر تجربه‌ی ذهنی فعالیت مغز است، هرچند که توصیف افکار با توصیف فعالیت مغز بسیار متفاوت به نظر برسند. برای مثال، وقتی کسی شما را تهدید می‌کند و می‌ترسید، این ترس همان الگوی خاص فعالیت در مغز شماست.

توجه کنید که تعریف موضع همسانی چگونه بیان شده است. این موضع نمی‌گوید که ذهن همان مغز است. ذهن فعالیت مغز است. به همین صورت، آتش واقعاً «چیزی» نیست. آتش اتفاقی است که برای چیزی روی می‌دهد. همین‌طور، فعالیت ذهنی اتفاقی است که برای مغز روی می‌دهد.

آیا می‌توانیم مطمئن باشیم که وحدت‌گرایی درست است؟ نه. ولی ما آن را به عنوان معقول‌ترین فرضیه قبول می‌کنیم. یعنی، ما در مورد فرض وحدت‌گرایی تحقیق می‌کنیم تا ببینیم چقدر می‌توانیم پیش برویم. در سرتاسر این کتاب خواهید دید که تجربیات و فعالیت مغزی جدانشدنی به نظر می‌رسند. تحریک هر ناحیه مغز تجربه‌ای را تحریک می‌کند و هر تجربه‌ای فعالیت مغز را تحریک می‌نماید.

حتی اگر موضع وحدت‌نگر را قبول کنیم، کاری بیشتر از بازگویی مسئله‌ی ذهن ـ مغز انجام نداده‌ایم. این سؤال باقی می‌ماند: چرا هشیاری به فعالیت مغز تعلق دارد؟ آیا هشیاری مهم است یا اینکه مثل صداهای یک دستگاه، تصادفی است؟ چه نوع فعالیت مغزی هشیاری را به وجود می‌آورد؟ چگونه هشیاری را به وجود می‌آورد؟ و اصلاً هشیاری چیست؟ (شاید متوجه فقدان تعریف شده باشید. تعریف قاطع و روشنی از هشیاری وجود ندارد. همین موضوع در مورد اصطلاحات دیگری که به‌راحتی به‌کار می‌بریم صدق می‌کند. به رالی مثال، می‌دانید که منظور از زمان چیست، ولی آیا می‌توانید آن را تعریف کنید؟)

کارکرد هشیاری

کارکرد هشیاری (اگر اصلاً وجود داشته باشد) اصلاً واضح و آشکار نیست. شماری از روان‌شناسان معتقدند که خیلی از حیوانات نیز از هشیاری برخوردارند زیرا رفتار آنها به قدری پیچیده و انطباقی است که نمی‌توانیم آن را بدون فرض کردن هشیاری توجیه کنیم (به عنوان نمونه، گریفین، ۲۰۰۱). دیگران معتقدند که حتی اگر حیوانات هشیار باشند، هشیاری آنها چیزی را توجیه نمی‌کند. امکان دارد هشیاری مفهوم علمی مفیدی نباشد (وین،۲۰۰۴). در واقع، چون نمی‌توانیم هشیاری را مشاهده کنیم، هیچ یک با اطمینان نمی‌دانیم که حتی دیگران هشیار هستند.

طبق موضعی که به خود انگاری معروف است، فقط من وجود دارم، یا فقط من هشیارم. سایر افراد یا مثل آدم‌های ماشینی یا مانند شخصیت‌های موجود در رؤیا هستند. (خودانگاران سازمان‌هایی را تشکیل نمی‌دهند زیرا هر یک متقاعد شده‌اند که تمام خودانگاران دیگر غلط هستند!). با اینکه افراد معدودی خودانگاری را جدی می‌گیرند، ولی به سختی می‌توان شواهدی را تصور کرد که آن را رد کنند. مشکل آگاه شدن از اینکه آیا افراد دیگر (یا حیوانات) تجربیات هشیار دارند به مسئله ذهن‌های دیگر معروف است.

چرا اغلب ما خودانگار نیستیم؟ یعنی، چرا معتقدید که دیگران ذهن دارند؟ ما به وسیله قیاس استدلال می‌کنیم: «دیگران خیلی شبیه من به نظر می‌رسند و عمل می‌کنند، پس آنها احتمالاً تجربیات درونی شبیه من دارند». تا کجا می‌توانیم این قیاس را گسترش دهیم؟ شامپانزه‌ها تا اندازه‌ای مانند انسان‌ها به نظر می‌رسند و عمل می‌کنند. اغلب ما، اما نه همه، مایلیم فرض کنیم که شامپانزه‌ها هشیار هستند. اگر شامپانزه‌ها هشیار هستند، درباره‌ی سگ‌ها، موش‌ها، ماهی‌ها، حشرات، درختان، صخره‌ها چه می‌توانیم بگوییم؟ مسئله مشابهی در رابطه با رشد انسان مطرح می‌باشد: انسان در چه مقطعی بین تخمک بارور و اوایل کودکی هشیار می‌شود؟ انسان در چه لحظه‌ای از مردن، سرانجام هشیاری خود را از دست می‌دهد؟ و چگونه می‌توانیم از این مسائل آگاه شویم؟

فکر کردن درباره‌ی این مسائل باعث می‌شود که اغلب افراد نتیجه بگیرند که هشیار نمی‌تواند مسئله آری یا نه باشد. ما می‌توانیم موجود ذاتی را که هشیاری دارند از آنهایی که ندارند جدا کنیم. هشیاری باید به تدریج تکامل یافته باشد و درون فرد نیز احتمالاً به تدریج شکل می‌گیرد (ادلمن، ۲۰۰۱).

درباره‌ی کامپیوترها و ربات‌ها چه می‌توان گفت؟ هر سال آن‌ها پیشرفته‌تر و پیچیده‌تر می‌شوند. اگر کسی روباتی را بسازد که بتواند راه برود، صحبت کند، هوشمندانه گفتگو کند، به جوک‌ها بخندد، و کارهای دیگر انجام دهد چه پیش می‌آید؟ چه موقعی می‌توانیم بگوییم که این روبات هشیار است؟

احتمالاً پاسخ شما این است که «هیچ‌وقت. روبات صرفاً یک دستگاه است و برای کارهایی که انجام می‌دهد برنامه‌ریزی شده است». بسیار خوب، اما مغز انسان نیز دستگاه است. (دستگاه هر چیزی است که یک نوع انرژی را به شکل دیگری تبدیل کند). و ما نیز توسط ژن‌ها و تجربیات گذشته خود برنامه‌ریزی شده‌ایم. (ما خودمان را به شکل دیگری تبدیل کند). اگر هشیاری خاصیت ترکیب کربن داشته باشد، احتمالاً هیچ روباتی هرگز نمی‌تواند هشیار باشد.

منبع

کتاب: روان شناسی فیزیولوژیک
نویسنده: جیمز کالات
مترجم: یحیی سیدمحمدی

برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پژوهش