انسانگرایی و روانشناسی مثبتروانشناسی شخصیتسرگذشتمتفکران بزرگمکاتب روانشناسی

زندگینامه گوردون آلپورت

فعالیت‌ و زندگی یکی از پیشگامان روانشناسی شخصیت

گوردن آلپورت در طول بیش از چهل سالگی زندگی حرفه‌ای خود، شخصیت را به موضوعی ازلحاظ علمی قابل‌احترام، تبدیل کرد. روانکاوی و نظریه‌های شخصیت ناشی از آن، بخشی از جریان اصلی روان‌شناسی علمی محسوب نمی‌شدند. تا دهه‌ی ۱۹۳۰، بررسی منظم و رسمی شخصیت در روان‌شناسی، صورت نگرفته بود.

آلپورت در سال ۱۹۳۷ کتاب شخصیت: تعبیری روان‌شناختی را منتشر کرد. این کتاب فوراً محبوبیت یافت و در مطالعه‌ی شخصیت، اثری کلاسیک شده است. بنابراین، آلپورت دو هدف داشت: او شخصیت را به جریان اصلی وارد کرد و نظریه‌ی شخصیتی را ساخت که صفات در آن نقش برجسته‌ای دارند.

آلپورت در چند نکته، روانکاوی فروید را به چالش کشید. اول این‌که، آلپورت قبول نداشت که نیروهای ناهشیار بر شخصیت بزرگ‌سالان بهنجار و پخته حاکم هستند. او معتقد بود که افراد سالم به‌صورت منطقی و آگاهانه عمل کرده و از نیروهایی که آن‌ها را برانگیخته می‌کنند، آگاه‌اند و بر آن‌ها کنترل دارند. به عقیده‌ی آلپورت، ناهشیار فقط برای رفتار روان‌رنجور یا آشفته، اهمیت دارد.

دوم این‌که، در رابطه با جبرگرایی تاریخی- اهمیت گذشته در تعیین زمان حال- آلپورت گفت آن‌گونه که فروید منتقد بود، ما زندانیان تعارض‌های کودکی و تجربیات گذشته نیستیم، بلکه بیشتر به‌وسیله‌ی زمان حال و نظری که درباره‌ی آینده داریم، هدایت می‌شویم. آلپورت نوشت که افراد «مشغول هدایت کردن زندگی خود به سمت آینده هستند، در حالی‌که روان‌شناسی، عمدتاً مشغول ردیابی آن‌ها در گذشته است»(آلپورت، ۱۹۵۵، ص ۵۱).

سوم این‌که، آلپورت با گردآوری اطلاعات از شخصیت‌های نابهنجار، مخالف بود. درحالی‌که فروید بین شخصیت بهنجار و نابهنجار پیوستار می‌دید، آلپورت بین آن‌ها تفاوت آشکار می‌دید. ازنظر آلپورت، شخصیت نابهنجار در سطح بچه‌گانه عمل می‌کند. تنها روش مناسب برای بررسی شخصیت، گردآوری اطلاعات از بزرگ‌سالان سالم است. جمعیت‌های دیگر- مانند روان‌رنجورها، کودکان و حیوانات- را نباید با بزرگ‌سالان سالم مقایسه کرد. بین کودک و بزرگ‌سال، بهنجار و نابهنجار، یا حیوان و انسان، شباهت کارکردی در شخصیت وجود ندارد.

ویژگی برجسته‌ی دیگر نظریه‌ی آلپورت، تأکید او بر بی‌همتا بودن شخصیت است که صفات هر فرد آن را توصیف می‌کند. آلپورت با تأکید علمی سنتی بر تشکیل ساختارها یا قوانین کلی که به‌صورت همگانی به‌کاربرده شوند مخالف بود. او معتقد بود که شخصیت عمومی یا همگانی نیست، بلکه در هر فردی اختصاصی است.

زندگی آلپورت (۱۹۶۷-۱۸۹۷)

انزوا و هویت

آلپورت در شهر مونتِزوما، ایالت ایندیانا به دنیا آمد و فرزند آخر از چهار پسر خانواده بود. مادر او معلم و پدرش فروشنده‌ای بود که تصمیم گرفت دکتر شود. وضعیت مالی آن‌ها به‌قدری خراب بود که وقتی پدر آلپورت در بالتیمور به دانشکده‌ی پزشکی می‌رفت، برای تأمین خانواده‌اش، از کانادا دارو به آمریکا قاچاق می‌کرد و می‌فروخت. وقتی‌که مأموران به خانه‌ی او مراجعه کردند، او از روی حصارهای پشت خانه بیرون پرید و گریخت. او خانواده‌ی خود را به ایندیانا برد و در آنجا طبابت را آغاز کرد. آلپورت معتقد بود که به دنیا آمدن او، اولین زایمانی بود که پدرش انجام داد.

عقاید مذهبی مادر آلپورت بر خانواده حاکم بود. سیگار کشیدن، شراب‌خواری، رقصیدن مجاز نبودند و اعضای خانواده حق نداشتند لباس‌های به رنگ روشن و متمایز بپوشند یا از هرگونه جواهرات استفاده کنند. آلپورت نوشت که مادرش «در ارتباط با درک درست و غلط، خیلی جدی و در عقاید اخلاقی خود بسیار قاطع بود»(نقل‌شده در نیکولسون، ۲۰۰۳، ص ۱۷).

آلپورت که برأی هم‌بازی بودن با برادران بزرگ‌ترش بسیار کوچک بود، از بچه‌های خارج از خانواده نیز منزوی بود. او به یاد می‌آورد که من «فعالیت‌هایی را برای خودم ترتیب دادم، زیرا هرگز با جمع کلی پسرها تناسب نداشتم»(آلپورت، ۱۹۶۷، ص ۴). او بعدها نوشت: «من در زمین‌بازی رنج می‌کشیدم. هیچ‌وقت با برادرانم توافق نداشتم. آن‌ها مرا دوست نداشتند و مهربان نبودند و من نمی‌توانستم با آن‌ها رقابت کنم. آن‌ها ازنظر تیپ قدری مردانه‌تر از من بودند»(نقل‌شده در نیکولسون، ۲۰۰۳، ص ۲۵). او خود را به‌صورت فردی توصیف کرد که درزمینه‌ی گفتار، اما نه در ورزش‌ها یا بازی‌ها مهارت داشت و سخت تلاش می‌کرد تا موردتوجه دوستان معدودی که داشت، قرار گیرد.

در نظریه‌ی شخصیت آلپورت، یکی از قضایای مهم این است که بزرگ‌سالانی که ازلحاظ روانشناختی سالم هستند تحت تأثیر رویدادهای کودکی قرار ندارند. شاید آلپورت به خاطر همین عقیده، اطلاعات کمی را درباره‌ی سال‌های کودکی خود آشکار نموده است. بااین‌حال، آنچه او نقل کرد، شباهت بین تجربیات اولیه‌ی خودش و نظریه‌ای را که بعدها به وجود آورد، نشان می‌دهد.

آلپورت در اثر شرایط طرد و انزوای کودکی خویش، احساس‌های حقارتی را پرورش داد که سعی کرد با ممتاز شدن، آن‌ها را جبران کند. او درباره‌ی جستجوی هویت نوشت، که از احساس‌های حقارت وی در ارتباط با برادرانش و سایر کودکان ناشی می‌شد. وقتی آلپورت بزرگ‌تر شد، با برادر بزرگ‌ترش به نام فلوید که احتمالاً به موفقیت‌های او حسادت می‌کرد، همانندسازی کرد.

احساس حقارت گوردون آلپورت نسبت به فلوید تا بزرگ‌سالی ادامه یافت و سعی کرد با موفقیت‌های او هم‌چشمی کند. او نیز مانند فلوید وارد دانشگاه هاروارد شد و دکترای خود را در روان‌شناسی گرفت. فلوید روان‌شناسی اجتماعی مشهوری شد و حتی زمانی‌که گوردون در این رشته مشهور شده بود، این احساس که تحت‌الشعاع برادرش قرار دارد ادامه یافت.

سعی در رقابت کردن با فلوید احتمالاً احساس هویت گوردون را تهدید کرده است. گوردون آلپورت با تأکیدکردن بر فردیت خویش و عنوان کردن این نکته در نظریه‌ی شخصیت خود که انگیزه‌ها و تمایلات بزرگ‌سالی او از احساس‌های کودکی وی مستقل هستند، شاید قصد داشته است تا همانندسازی با فلوید را رد کند. او بعدها این عقیده را به‌صورت مفهوم خودمختاری کارکردی بیان کرد.

سال‌های کالج

گرچه آلپورت هنگام فارغ‌التحصیلی از دبیرستان بین صد دانش‌آموز، مقام دوم را کسب کرد، نمی‌دانست بعداً چه‌کاری انجام دهد. او در پایان تابستان ۱۹۱۵ تقاضای تحصیل در هاروارد را کرد و پذیرفته شد. او نوشت: «زندگی من یک شبه زیرورو شد». سال‌های کالج برای آلپورت پرماجرا بودند، اما نمرات پایین در اولین امتحانات، او را تکان داد، بنابراین، تلاش‌های خود را دو برابر کرد و آن سال را با نمرات A به اتمام رساند. علاقه‌ی آلپورت به اخلاق اجتماعی و خدمات اجتماعی که آن‌ها را از والدین خود کسب کرده بود، در هاروارد تقویت شد.

او برای همکاری در کلوب پسران، گروهی از کارگران کارخانه و هیئت نمایندگی دانشجویان خارجی، داوطلب شد. او هم‌چنین در مقام مأمور ناظر (در آزادی مشروط) کارکرد. او این فعالیت‌ها را رضایت‌بخش یافت، زیرا واقعاً دوست داشت به مردم کمک کند. «این در من احساس شایستگی ایجاد کرد و به من کمک کرد تا احساس حقارت کلی خودم را جبران کنم». او معتقد بود که این نوع خدمت، جستجوی وی را برای هویت منعکس می‌کردکرد (آلپورت، ۱۹۶۷، ص ۷-۵).

آلپورت چند درس در روان‌شناسی گرفت، ولی در آن زمان قصد نداشت این رشته را دنبال کند. او در سال ۱۹۱۹ مدرک کارشناسی خود را گرفت، همان روزی که فلوید مدرک دکترای خود را دریافت کرد. گوردون بعد از فارغ‌التحصیلی، یک سال را در کالج رابرت واقع در شهر استانبول ترکیه گذراند و بعداً هزینه تحصیلی را که دانشگاه هاروارد برای تحصیل در دوره‌ی کارشناسی‌ارشد و دکترای روان‌شناسی پیشنهاد کرده بود، پذیرفت. زندگی‌نامه‌نویس او نوشت: «برای آلپورت فکر روان‌شناس شدن و احتمالاً بیشتر شبیه برادر موفقش شدن، جالب بود»(نیکولسون، ۲۰۰۳، ص ۶۷).

آلپورت فروید را ملاقات می‌کند

تنها رویارویی من با فروید تکان‌دهنده بود. گوردون آلپورت

گوردون آلپورت در سفر برگشت به ایالات‌متحده، در وین توقف کرد تا یکی از برادران خود را ببیند. او در آنجا نامه‌ای برای زیگموند فروید نوشت و از او برای دیدن این مرد بزرگ دعوت به عمل آمد. وقتی آلپورت وارد دفتر فروید شد، دریافت که فروید صبورانه منتظر است و توقع دارد که این آمریکایی جوان، هدف خود را از دیدار وی توضیح دهد. این لحظه‌ی ناخوشایند سکوت به درازا کشید تا این‌که آلپورت واقعه‌ای را که هنگام حرکت به سمت دفتر فروید در تراموا مشاهده کرده بود، تعریف کرد. او گفت پسربچه‌ای را دیده که ترس آشکاری از کثیفی داشت. از دید این بچه، همه‌چیز کثیف به نظر می‌رسید. او حتی صندلی خود را عوض کرد و به مادرش گفت اجازه ندهد مرد کثیفی کنار او بنشیند.

فروید این مرد موقر و آراسته را که سرووضع مرتبی داشت وارسی کرد و پرسید «آیا آن پسربچه شما نبودید؟». فروید با پرسیدن این سؤال، عقیده‌ی خود را درباره‌ی این‌که داستان آلپورت درواقع ترس‌ها و تعارض‌های ناهشیار خودش را افشا می‌کرد، ابراز نمود. به نظر فروید چنین رسید که آلپورت آدم «تمیز، وسواسی، منظم و وقت‌شناسی است که از چند ویژگی که او باشخصیت وسواسی مرتبط می‌دانست برخوردار است»(پروین، ۱۹۸۴، ص ۲۶۷). روان‌شناس دیگری [هنوی موری] بعدها اظهار داشت که «فروید مستقیم بر سر آلپورت، درست به دماغ او کوبید»(نقل‌شده در آندرسون، ۱۹۹۰، ص ۳۲۶).

آلپورت از این سؤال فروید یکه خورد. او در باقی عمر خود انکار کرد که آن پسربچه‌ی بسیار تمیز و موقر در آن ماجرا، خود او بوده است، ولی این رویداد تأثیر عمیقی بر او گذاشت. چند سال بعد نوشت: «تنها رویارویی من با فروید تکان‌دهنده بود»(آلپورت، ۱۹۶۷، ص ۲۲). او تصور کرد که روانکاوی، ناهشیار را خیلی عمیق کاوش می‌کند، همان کاری که فروید سعی کرد با او انجام دهد. آلپورت به این نتیجه رسید که روان‌شناسی باید به انگیزه‌های هشیار یا دیدنی بیشتر توجه کند. این مسیری بود که او برای بررسی شخصیت انتخاب کرد.

بررسی صفات

آلپورت در سال ۱۹۲۲ دکترای خود را بعد از دو سال تحصیل در دوره‌ی کارشناسی ارشد، در هاروارد به انجام رساند. رساله‌ی او با عنوان «بررسی تجربی صفات شخصیت» از یک عمر کار او خبر داد و اولین پژوهشی بود که در ایالات‌متحده در مورد صفات شخصیت اجراشده بود. گوردون آلپورت پس از دریافت کمک‌هزینه‌ی سفر، به مدت دو سال با روان‌شناسان سرشناس در آلمان و انگلستان به تحقیق پرداخت. او در مقام مربی به هاروارد برگشت و درسی را درباره‌ی جنبه‌های روان‌شناختی و اجتماعی شخصیت ارائه داد که احتمالاً اولین درس رسمی درباره‌ی این موضوع در کالج آمریکا بود. او تقریباً به مدت ۴۰ سال در هاروارد خدمت کرد، پژوهش‌هایی را درباره‌ی شخصیت و روان‌شناسی اجتماعی انجام داد و به چند نسل از دانشجویان تدریس کرد.

گوردون آلپورت جوایز متعددی دریافت کرد که مدال طلای بنیاد روان‌شناسی آمریکا، جایزه خدمات برجسته‌ی علمی انجمن روان‌شناسی آمریکا و ریاست انجمن روان‌شناسی آمریکا و انجمن بررسی روان‌شناختی مسائل اجتماعی از آن جمله هستند.

منبع:

کتاب: نظریه‌های شخصیت
نویسنده: دوان.پی.شولتز / سیدنی.الن.شولتز
مترجم: یحیی سیدمحمدی

برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *