آسیب شناسیارتقاء سلامت روانرفتارگرایی و شناختیسبک زندگیمکانیزمهای دفاعی و خطاهای شناختی
خطای شناختی برنامهریزی
چرا اینقدر زیاد مسئولیت میپذیری؟
خطاهای شناختی اشتباهات فکری و ذهنی ما هستند. معمولاً الگویی از این طرز فکر، در کودکی ما شکل میگیرد و گاهی در طول زندگی ادامه مییابند. به عبارتی شرایط سخت، این خطاها را ایجاد و فعال میکند و این خطاها شرایط سخت را بدتر میکنند و احساس ناخوشایندی در ما ایجاد کرده و سازگاری ما را با محیط تنزل میدهند. در زیر با یک نوع خطای شناختی آشنا میشوید.
خطای شناختی برنامهریزی
هر روز صبح، فهرستی از کارهایی که باید انجام بدهی تهیه میکنی. هر چند وقت یکبار میتوانی تا پایان روز همهی کارها را بکنی؟ همیشه؟ یکروزدرمیان؟ شاید هفتهای یکبار. اگر تو هم مثل بقیهی مردم باشی، این اتفاق نادر ماهی یکبار برایت رخ میدهد. بهعبارتدیگر، دائماً زیاد از حد مسئولیت میپذیری. علاوهبرآن برنامههایت به طرز نامعقولی بلند پروازانهاند. اگر برنامهنویس تازهکاری بودی، این قابل بخشش بود. اما اگر چند دهه نباشد، سالهاست فهرست کارهایی را که باید انجام بدهی تهیه میکنی. بنابراین، تواناییات را کاملاً میشناسی و بعید است هر روز آنها را زیادی تخمین بزنی. این نکته مسخره و شوخی نیست: در سایر زمینهها، از تجربه استفاده میکنی.
بنابراین، چرا وقتی به برنامهریزی میرسیم، هیچ منحنی یادگیریای وجود ندارد؟ حتی وقتی میدانی اغلب تلاشهای قبلیات فقط خوشبینانه بوده و با علم به جدی بودن موضوع، «امروز» هم بازهمان حجم کار یا بیشترش را کاملاً انجامپذیر میدانی. دایل کانمن این موضوع را خطای شناختی برنامهریزی مینامد.
دانشجویان معمولاً در ترمهای آخر باید پایاننامهشان را بنویسند. راجر بوئلر، روانشناس کانادایی، و تیم تحقیقاتیاش از دانشجویان سال آخر خواستند دو تاریخ برای تحویل پایاننامهشان مشخص کنند؛ اولی آخرین مهلت «واقعبینانه» و دومی تاریخ «بدترین حالت ممکن» بود. نتیجه؟ فقط سی درصد دانشجویان پایاننامه را در آخرین مهلت «واقعی» ارائه دادند. به طور متوسط، دانشجویان پنجاه درصد بیشتر از آنچه برنامهریزی کرده بودند به زمان احتیاج داشتند و هفت روز کامل بیشتر از تاریخ «بدترین حالت ممکن».
خطای شناختی برنامهریزی بیشتر رمانی آشکار میشود که مردم در مسائل کاری، علمی و سیاسی به صورت گروهی کار میکنند. گروهها طول زمان کار و منافع را زیاد و هزینهها و ریسکها را کمتر از اندازه تخمین میزنند. طراحی ساختمان اپرای حلزونی-شکل سیدنی سال ۱۹۵۷ آغاز شد و قرار بود سال ۱۹۶۳ با هفت میلیون دلار به اتمام برسد. در نهایت، این پروژه در سال ۱۹۷۳، بعد از فرازونشیبهای فراوان، با رقم ۱۰۲ میلیون دلار افتتاح شد، چهارده برابر تخمین اولیه!
پس چرا ما ذاتاً برنامهریز نیستیم؟ دلیل اول تفکرات رویاپردازانهمان است. دوست داریم موفق باشیم و هر مسئولیتی را که به عهده میگیریم انجام بدهیم. دوم اینکه بیشازحد بر پروژه تمرکز میکنیم و تأثیر مسائل بیرونی را در نظر نمیگیریم. بیشتر اوقات اتفاقات غیرقابل پیشبینی، برنامهریزیهای مارا خراب میکند: مثلاً دخترت استخوان ماهی را قورت میدهد. باتری ماشینت از کار میافتد، پیشنهاد خرید برای خانهات روی میزت قرار میگیرد و مجبور میشوی سریعاً آن را بررسی کنی. برنامهریزیات کاملاً به هم میریزد. اگر حتی دقیقتر برنامهریزی میکردی، مشکل برطرف میشد؟ خیر، آمادهسازی قدمبهقدم خطای شناختی برنامهریزی را تشدید میکند. باعث میشود متمرکزتر شوی و در نتیجه از پیشبینی اتفاقات غیرمترقبه غافل بمانی.
خب، چه باید کنی؟ تمرکزت را از مسائل داخلی، مثل پروژهی خودت، به عوامل خارجی، مثل پروژههای مشابه، معطوف کن. به نرخ پایه توجه و از تجربیات گذشته استفاده کن. اگر مشابه کار تو سه ماه طول کشیده و پنج میلیون دلار هزینه به همراه داشته، احتمالاً برای تو هم اینچنین خواهد بود. مهم نیست چه قدر دقیق برنامهریزی کرده باشی. مهمتر از همه، اینکه قبل از اتخاذ هر تصمیمی، یک جلسه پری مورتم برای خودتان برگزار کنید. گری کلاین روانشناس آمریکایی، پیشنهاد میدهد این نطق کوتاه برای گروه ایراد شود: «تصور کنید یکسال از امروز گذشته. طبق برنامه پیش رفتهایم. نتیجه فاجعه بوده. ظرف پنج تا ده دقیقه دربارهی این فاجعه بنویسید.» این نوشتهها به شما نشان میدهند اوضاع چگونه ممکن است منحرف شود.
منبع
کتاب هنر شفاف اندیشیدن