رواندرمانیمکاتب روانشناسی
تاثیر رواندرمانی بلندمدت و نتیجه آن در زندگی فرد
شرکت در جلسات رواندرمانی چه سودی برای ما دارد؟
تاثیر رواندرمانی بلندمدت: رواندرمانی بلندمدت یک سبک درمان روانشناختی است که سعی در آگاه کردن افکار ناخودآگاه برای مراجع دارد. جلسات این درمان گاهی بسیار طولانی میشود. با توجه به طول این جلسات برای بسیاری سؤال پیش میآید که آیا رواندرمانی ارزش چنین سرمایهگذاری بزرگی را دارد؟ در این نوشته سعی میکنم بر اساس مطالعات رشتهی تخصصی خودم (روانشناسی) و تجربیات شخصیام در این حوزه، پاسخهای ساده به این سؤال بدهم و بیشتر در مورد تاثیر روانکاوی بلندمدت بگویم.
تاثیر رواندرمانی بلندمدت
۱. ارادهی آزاد
بسیاری از ما در بند افکار و احساسات ناخودآگاه و خودآیندی هستیم که در کودکی شکل گرفته است. برای همه ما پیش آمده که از تصمیم خود پشیمان شویم و احساس کنیم روی خود تسلط نداریم. گاهی حس میکنیم در برابر هیجاناتمان چارهای جز تسلیم و رضا نداریم. رواندرمانی در یک فرآیند طولانی و نسبتاً دشوار ما را به درجهی بالاتری از آگاهی میرساند و به عبارتی ما را از بندگی غرایز کور رها میکند یا حداقل شدت آن را کم میکند. در این نوع درمان معمولا ما از بند تثبیتهای دورههای رشدی (که گاها در ادبیات عامه به عقده معروف هستند) رها میشویم.
اسپینوزا که سه چهار قرن قبل از پیدایش رواندرمانی زندگی میکرد، به خوبی این فرآیند را توضیح داده است:
هر چه شناسایی ما نسبت به عواطف (امیال) بیشتر باشد، به همان اندازه بیشتر تحت قدرت ما خواهد بود و نفس کمتر از آن منفعل خواهد شد بندیکت اسپینوزا
۲. خودپذیری نامشروط
ما در طول دورهی رشد خود تجربیاتی کسب میکنیم که تصویر ناخوشایندی از خودمان برای ما برجای میگذارد. مثلاً پدری که شدیداً سختگیر و منتقد است، باعث میشود فرزندش دائما احساس بیکفایتی کند. وقتی پدر و مادر توجه کافی به کودک نمیکنند او احساس بیارزشی میکند و وقتی کسی را بر ما ترجیح میدهند ممکن است احساس خواستنی نبودن کنیم. این تصاویر ناخوشایند باعث میشوند دائما از خودمان فرار کنیم و هیچگاه به هویت واقعیمان پی نبریم. این موضوع از شکوفایی استعداد ما جلوگیری میکند و کسی که استعدادش شکوفا نشود به قول مازلو همیشه دچار احساس ناخرسندی خواهد بود.
۳. بازسازی شخصیت با سلیقهی شخصی
در فرآیند رواندرمانی معمولاً مراجع سفرهای زیادی به کودکی میکند و متوجه تأثیرات برخی از تجربیات روی شخصیت خود میشود و میفهمد که هیچگاه خواستار چنین تأثیری نبوده است. بعد از فرآیند تخلیهی هیجان یا کاتارسیس مراجع به ترمیم و اصلاح شخصیت خود میپردازد. ازاینرو ارادهی آزاد و بازسازی شخصیت در یک مسیر قرار میگیرند.
۴. ایجاد ویژگیهایی فراتر از صفتهای فطری
باز شدن راه موفقیت و کسب مهارتهای مختلف در این مرحله شکل میگیرد. فرض کنید یک فرد درونگرا دوست دارد در محیطی منزوی کار کند؛ بنابراین ممکن است برخی از موقعیتهای شغلی مناسب را از دست بدهد و رغبتی به آنها نشان ندهد. اگر این فرد درونگرا بتواند صفت برونگرایی را نیز در خود پرورش دهد و به همین منوال، فرد احساساتی بتواند منطقی عمل کند، فرد لذتطلب وظیفهشناسی را هم بلد باشد، فردی که ریسکپذیر نیست یاد بگیرد ریسک کند، ویژگیهای مفید تازهای در این افراد ایجاد میشود و زندگی پربارتری خواهند داشت. به قول نیچه، انسان چیزیست که بر آن چیره میباید شد. شاید سخت باشد اما با رواندرمانی میتوان در این جهت حرکت کرد.
۵. پختگی هیجانی
برای همه پیش آمده که بر اثر نداشتن پختگی هیجانی رفتاری انجام دادهایم که باعث رنجش خود و دیگران شده و احساس بدی در ما ایجاد کرده است. هیچ فردی نیست که در زندگی خود پشیمانی از رفتارش را تجربه نکرده باشد. فروید همیشه سعی میکرد مراجعانش پاسخهای نابالغ و قدیمی خود را که حاصل عدم پختگی هیجانی بود کنار بگذارند و به سمت بلوغ و رشد حرکت کنند. یک تاثیر رواندرمانی پختگی هیجانی و شکستن پاسخهای غیرانطباقی است.
۶. مقاوم شدن شخصیت در برابر رنج
تصور کنید کسی خودش را همانطور که هست بپذیرد و در راستای شکوفایی استعداد و نوعدوستی حرکت کند. همین ویژگیها برای قویتر شدن یک شخصیت کافی است. این حالت را در افکار شوپنهاور و نیچه به ترتیب تحت عناوین (انکار ارادهی حیات به مفهوم پختگی هیجانی هم نزدیک است) و میبینیم. از نظر شوپنهاور بالاترین درجهی رشد شخصیت انکار اراده است (به ظاهر اسم آن زیاد توجه نکنید) و از نظر نیچه انسان وارسته سختیهای زندگی را میپذیرد و با قدرت آن مواجه میشود. فروید توانسته با روانکاوی به عنوان اولین نوع رواندرمانی آرمان نظری این دو را به عمل نزدیک کند.
۷.بالا رفتن همدلی و درک متقابل
یک تاثیر رواندرمانی بهبود روابط میانفردی انسان است. شاید یونگ این جمله را به بهترین شکل چنین مطرح کرده باشد.
شناختن تاریکیهای خویش، بهترین روش برای تعامل با تاریکیهای دیگران است کارل گوستاو یونگ
کسی که نقاط ضعف خود را میپذیرد و آن را تغییر میدهد و به سمت خودپذیری نامشروط حرکت میکند و رابطهی خوبی با افکار و احساسات خود دارد، توانایی بهتر درک کردن دیگران را پیدا میکند و قسمتهای تاریک وجود آنها را پس نمیزند. چنین فردی روابط عمیقتر و باکیفیتتری را تجربه میکند. به عبارتی با توجه به بند دو و هفت، فرد هوش هیجانی بالاتری پیدا میکند.
۸. شکوفا شدن استعداد
اگر فرد با خودش چنانکه هست مواجه شود و آن را بپذیرد، جرئت روبرویی با پتانسیلهای خود را کسب میکند. ترس از شکست و میل به جلبتوجه را کنار میگذارد و در فرصت محدود زندگیاش سعی میکند بیشترین بهره را ببرد. وقتی از فروید در مورد تاثیر درمانی پرسیدند او به سادگی در دو کلمه آن را خلاصه کرد: عشق و کار.
۹. نوعدوستی
معمولاً فرد پس از مواجهه با مشکلات هیجانیاش در دوران کودکی و پشت سر گذاشتن فرآیند رواندرمانی از بند مشکلات درونی خود رها میشود و روی کمک به دیگران تمرکز میکند. این فرد اصطلاحاً غم فردیاش به غم جمعی تبدیل میشود. مثلاً فردی که به خاطر تربیت اشتباهِ خانواده دچار روانرنجوری میشود، سعی میکند در رشته علوم تربیتی موفق شود و دورههای فرزندپروری برای خانوادهها برگزار کند. در فرآیند روانکاوی به این پاسخ، والایش میگویند.
جمعبندی
فرآیند روانکاوی بلندمدت طولانی و شاید به تعبیر برخی کلافهکننده است. هزینه آن زیاد است و وقت زیادی را میگیرد. با توجه به موارد گفته شده در مورد تاثیر رواندرمانی شاید چنین سرمایهگذاری منطقیتر به نظر برسد. چنین درمانی نیاز دارد که فرد با درمانگر اتحاددرمانی خوبی برقرار کند و میل زیادی برای رشد کردن داشته باشد. همچنین شاید مهمترین عامل خود درمانگر باشد. رواندرمانی روشی درگیر درگیر و دشوار است و هر لحظه ممکن است درمانگر دنیای خود را وارد درمان کند. برای همین درمانگر کارکشته در این زمینه اهمیت زیادی دارد. شاید اولین انتقاد به رواندرمانی بلندمدت در زمان حاضر با توجه به شرایط کشور ما هزینههای زیاد آن باشد. اتفاقا باید متذکر بشوم که رواندرمانی باعث میشود در شرایط فعلی قویتر، پختهتر و سازگار تر شویم. جدای تاثیرات روانشناختی آن، رواندرمانی تاثیرات مثبتی روی انطباق پیدا کردن با محیط میگذارد.
دکتر بهروز هاشمی
فرق روانکاو، روانشناس و روانپزشک