مکاتب روانشناسی

ساختارگرایی و کارکردگرایی

مقایسه دو مکتب فکری قدیمی در روانشناسی

مکاتب فکری اولیه

پس از شکل‌گیری روان‌شناسی به‌عنوان یک رشته علمی جدا از زیست‌شناسی و فلسفه، بحث درباره چگونگی توصیف و تشریح ذهن و رفتار انسان آغاز شد. ساختارگرایی به‌عنوان نخستین مکتب فکری، بر اثر کوشش‌های ویلهلم وونت، بنیان‌گذار نخستین آزمایشگاه روان‌شناسی، به وجود آمد. تقریباً بلافاصله نظریه‌های دیگری نیز به عنوان رقیب مطرح گشتند که معروف‌ترین آن‌ها، کارکردگرایی بود که تحت نفوذ متفکرانی چون چارلز داروین و ویلیام جیمز در آمریکا به وجود آمد.
مری ویتون کالکینز در سال ۱۹۰۶ مقاله‌ای در «مجله روان‌شناسی» منتشر ساخت که در آن خواستار آشتی و سازش بین این دو مکتب فکری شد. او چنین استدلال کرده بود که ساختارگرایی و کارکردگرایی، تفاوت چندانی با هم ندارند زیرا هر دو اساساً به ذهن هشیار (خودآگاه) انسان نظر دارند. باوجوداین، تهمت‌زنی دو طرف نسبت به یکدیگر ادامه یافت. ویلیام جیمز در مقاله‌ای نوشت که ساختارگرایی «مکاتب زیادی دارد ولی فاقد فکر است» (جیمز، ۱۹۰۴) و ویلهلم ووندت نیز کارکردگرایی را نه یک مکتب فکری بلکه جزء «ادبیات روان‌شناسی» می‌دانست.
سرانجام، این دو مکتب فکری با پیدایش رفتارگرایی، روانکاوی و انسان‌گرایی، تسلّط خود را بر روان‌شناسی از دست دادند.

۱- ساختارگرایی

ساختارگرایی نخستین مکتب فکری در روان‌شناسی بود و بر شکستن فرایندهای ذهنی به پایه‌ای‌ترین مؤلفه‌ها، تمرکز داشت. پژوهشگران سعی می‌کردند با استفاده از روشی به نام درون‌نگری، به درک عناصر اساسی هشیاری (خودآگاهی) بپردازند. ویلهلم ووندت، بنیان‌گذار نخستین آزمایشگاه روان‌شناسی، مبلّغ اصلی ساختارگرایی بود و غالباً از او به عنوان پدر ساختارگرایی نام برده می‌شود.
با وجودی که کارهای ووندت به تثبیت روان‌شناسی به عنوان یک علم جداگانه کمک کرد و روش‌هایی را برای روان‌شناسی تجربی در اختیار گذاشت امّا مکتب فکری ساختارگرایی، پس از مرگ ادوارد تیچنر، شاگرد ووندت، دوام چندانی نیافت.

متفکران برجسته ساختارگرایی

  • ویلهلم ووندت
  • ادوارد تیچنر

انتقاداتی بر ساختارگرایی

با استانداردهای علمی امروز، روش‌های تجربی به‌کاررفته برای مطالعه ساختارهای ذهن، بسیار ذهنی بودند. استفاده از درون‌نگری به کاهش انعطاف‌پذیری در نتایج می‌انجامد.
ساختارگرایی بیش از حدّ به رفتارهای درونی توجه داشت. این رفتارها نه قابل مشاهده مستقیم‌اند و نه قابل اندازه‌گیری دقیق.

نقاط قوت ساختارگرایی

  1. ساختارگرایی از این نظر اهمیت دارد که نخستین مکتب فکری عمده در روان‌شناسی است.
  2. ساختارگرایی بر روان‌شناسی تجربی تأثیرگذار بوده است.

۲- کارکردگرایی

کارکردگرایی در واکنش به ساختارگرایی شکل گرفت و به شدّت تحت تأثیر کارهای ویلیام جیمز و نظریه تکامل چارلز داروین بود. کارکردگرایی در جستجوی توضیح فرایندهای ذهنی به روشی دقیق‌تر و سیستماتیک‌تر بود. کارکردگرایی به‌جای تمرکز بر عناصر هشیاری، بر هدف و منظور هشیاری و رفتار تمرکز داشت. کارکردگرایی همچنین بر تفاوت‌های فردی که بر آموزش تأثیرگذار بودند، تأکید داشت.

متفکران برجسته کارکردگرایی

  • ویلیام جیمز
  • جان دیوئی
  • هاردی کار
  • جان انجل

انتقاداتی بر کارکردگرایی

ویلهلم ووندت درباره کتاب «اصول روان‌شناسی» ویلیام جیمز گفته بود: «جزء ادبیات است، زیبا است، ولی روان‌شناسی نیست.»

نقاط قوت کارکردگرایی

  1. اثرگذار بر رفتارگرایی و روان‌شناسی کاربردی بوده است.
  2. اثرگذار بر سیستم‌های آموزشی بوده است، به‌ویژه با توجه به این عقیده جان دیوئی که کودکان باید در سطحی آموزش ببینند که از نظر رشدی آمادگی دارند.

منبع

ترجمه: کلینیک الکترونیکی روان‌یار

“Structuralism and Functionalism” Kendra Van Wagner

برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پژوهش