اختلالات روانیارتقاء سلامت روانبهداشت روانروان پویشی و روانکاویمکاتب روانشناسی

انتقال یا تِرَنسفِرِنس چیست

وقتی بین مراجع و درمانگر احساساتی شکل بگیرد

انتقال یا ترنسفرنس در روانکاوی چیست؟ گاهی مراجع نسبت به رواندرمانگر احساساتی از قبیل عشق، خشم، وابستگی و غیره اتفاق می‌افتد. این در رابطه درمانی پدیده شایعی است و گاهی برخی روانشناسان آن را ضروری می‌دانند. گاهی همین اتفاق دقیقا برای روانشناس می‌افتد. در مقاله زیر در اینباره بیشتر بخوانید:

مفهوم انتقال در روانکاوی

اگر از من بپرسید کدام‌یک از یافته‌های فروید را مهم‌تر و باارزش‌تر می‌دانید، پاسخ می‌دهم: یافته‌ای که در درمان واکنش‌های عاطفی بیمار نسبت به روانکاو در روان‌کاوی مورداستفاده قرار می‌گیرد. فروید به‌جای اینکه وابستگی بیمار را وسیله‌ی درمان قرار دهد یا از واکنش‌های معکوس آزرده شود، از پاسخ‌های عاطفی، در امر درمان بهره می‌جست.

فروید پی برده بود که هنگام روانکاوی، بیمار نه تنها درباره وضع حاضر و ناراحتی‌های گذشته صحبت می‌کند بلکه واکنش‌های عاطفی نیز به روان‌کاو ابراز می‌دارد. ممکن است بیماری اصلاً علت مراجعه به روانکاو را فراموش کند و چیز مهمی جز محبت و ستایش روانکاو از وی دستگیرش نشود؛ شاید بترسد که مبادا رابطه‌اش با روانکاو به خطر بیفتد.

فروید بر این باور است که واکنش‌های عاطفی نامعقول، نشانگر تجدید حیات دوران کودکی است که اکنون به روانکاو منتقل‌شده است، یعنی احساس‌های عشقی، مبارزه، عدم اعتماد، حسادت و غیره به روان‌کاو منتقل گردیده است. بنابراین، نخستین مورد شایان توجه برای روان‌کاو این است که بداند بیمار حین روان‌کاوی چه نقشی را به او نسبت می‌دهد: پدر، مادر، خواهر یا برادر.

مثال: فرض کنید بیماری عاشق روانکاو شده است، به حدی که فقط برای یک ساعت جلسه‌ی روانکاوی زنده است. از کمترین ابراز دوستی روانکاو دل‌شاد است و با کوچک‌ترین بی‌اعتنایی او افسرده و غمگین. نسبت به دیگر بیماران و یا خویشان روانکاو رشک می‌برد. ممکن است در بیداری یا خواب میل جنسی نسبت به او پیدا کند.
اگر روانکاو از تعبیرهای فروید پیروی کند، بر مبنای تداعی‌هایی که درباره مادر به عمل می‌آید، نظر خواهد داد که بیمار به مادرش عشق می‌ورزیده و این همان عشقی است که دوباره فعال شده است.

به نظر من یک عامل دیگر هم در انتقال وجود دارد و آن گرایش‌های مازوخیستی بیمار است. در ذهن بیمار، به علل مختلف، نیاز به محبت به‌صورت عشق و فداکاری بروز می‌کند. هر زمان که اضطراب برانگیخته شود (خواه یا ناخواه در هر جلسه روانکاوی موفق آمیز پیش می‌آید) نیاز بیمار به وابستگی به روانکاو افزایش می‌یابد. بنابراین هرگاه که بیمار وابستگی بیشتر از معمول به روانکاو نشان دهد، روانکاو باید آن احساس را به اضطراب یا ناایمنی نسبت دهد. چون اضطراب علت اصلی وابستگی بیمار به روانکاو است، این‌گونه تعبیر خطر وابستگی را بی‌اثر می‌کند.

به نظر فروید چون روانکاو نقش همان شخص مهم دوران کودکی را دارد، بنابراین باید در حد امکان شخصیت خودش را کنار بگذارد و به‌اصطلاح فروید یک «آیینه» باشد. روانکاو نباید مشکل خود را بر بیمار تحمیل کند، همچنین نباید با بیمار رابطه عاطفی برقرار کند، زیرا چنین رابطه‌ای دید روشن او را به مسائل بیمار تیره می‌کند.

بااین‌حال چنین قصدی برای روانکاو خطراتی در بر دارد؛ ممکن است بیمار سبب اغفال روانکاو شود و سبب شود که روانکاو برخی واکنش‌های موجود به بیمار را انکار کند. درصورتی‌که روانکاو باید از واکنش‌های شخصی خود به بیمار آگاه باشد.
بهتر است که روانکاو به خود بپذیراند که چنان واکنش‌هایی دارد و آنها را به دو طریق به‌کار ببندد:

  1. اینکه از خود بپرسد که آیا واکنش‌هایی که احساس می‌کند همان‌هایی هستند که بیمار می‌خواهد اعمال شوند.
  2. از آنها برای درک بهتر خود استفاده کند.

به نظر کارن هورنای: «روان‌نژندی مظهر آشفتگی‌های روابط انسانی است، رابطه‌ی روان‌کاوی یکی از آن روابط بوده و مانند آن آشفتگی‌هایی دارد. روانکاوی بررسی دقیق‌تر آن آشفتگی‌ها را از هر موقعیت دیگر بهتر میسر می‌سازد. اگر مفهوم انتقال از تکرار اجباری جدا شود نتایج مورد توقع از آن به‌دست خواهد آمد.»

منبع

رازها و نیازها

راه‌هایی نو در روانکاوی (کارن هورنای)
اصول روانکاوی بالینی (زیگموند فروید)
روانکاوی کلاسیک (زیگموند فروید)

برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *