تست طرح‌واره‌های یونگ

توضیحات ابتدایی

 

1.در اغلب اوقات من کسی را نداشتم که مرا پرورش بدهد، چیزهایش را با من سهیم شود یا به آنچه برای من اتفاق میفتد عمیقاً گوش دهد.
2.به‌طورکلی، کسی نبوده که به من عاطفه، محبت و صداقت نشان دهد.
3.در بیشتر اوقات زندگی، این احساس به من دست نداد که برای فرد دیگری، شخص ویژه و ممتازی به شمار می‌روم.
4.در اغلب اوقات کسی را نداشتم که واقعاً در دل به من گوش دهد، مرا بفهمد یا اینکه احساس‌ها و نیازهای واقعی مرا درک کند.
5.وقتی‌که نمی‌دانستم کاری را چگونه انجام دهم، به ندرت شخصی پیدا می‌شد که مرا نصیحت و راهنمایی کند.
6.من به افراد نزدیک خودم خیلی وابسته‌ام چون می‌ترسم مرا ترک کنند.
7.آن‌قدر به دیگران نیازمندم که نگران از دست دادن آنها هستم.
8.نگرانم مبادا نزدیکانم مرا ترک کنند یا مرا به حال خود رها کنند.
9.وقتی احساس می‌کنم کسی که برایم مهم است از من دوری می‌کند، مأیوس می‌شوم.
10.برخی اوقات آن‌قدر نگران آن هستم که مردم مرا ترک کنند که آنها را از خود می‌رانم.
11.احساس می‌کنم مردم از من سودجویی می‌کنند.
12.احساس می‌کنم باید در حضور دیگران از خودم محافظت کنم، جون در غیر این صورت عمداً به من آسیب می‌زنند.
13.دیگران دیر یا زود به من خیانت می‌کنند.
14.نسبت به انگیزه‌های دیگران، سوءظن شدید دارم.
15.معمولاً به طور جدی به انگیزه‌های نهانی مردم فکر می‌کنم.
16.وصله ناجور اجتماع هستم.
17.اساساً با دیگران خیلی فرق دارم.
18.نمی‌توانم به کسی تعلق‌خاطر داشته باشم، انسان گوشه‌گیری هستم.
19.احساس می‌کنم با مردم بیگانه‌ام.
20.همیشه احساس می‌کنم در جمع، جایی ندارم.
21.مردان یا زنانی که دوستشان دارم، وقتی عیب‌های مرا ببینند، نمی‌توانند دوستم داشته باشند.
22.اگر کسی واقعاً مرا بشناسد، مایل نیست با من رابطه‌ای صمیم برقرار کند.
23.لیاقت عشق، توجه و احترام دیگران را ندارم.
24.احساس می‌کنم هیچ‌کس مرا دوست ندارد.
25.در بسیاری از جنبه‌ها، چنان شخصیت پر از عیب و ایرادی دارم که نمی‌توانم در کنار دیگران راحت باشم.
26.تقریباً هیچ کاری را نمی‌توانم به خوبی دیگران انجام دهم.
27.هر زمانی پیشرفتی در کارم به وجود می‌آید احساس بی‌کفایتی می‌کنم.
28.بیشتر مردم در حوزه‌های شغلی و تحصیلی از من تواناترند.
29.نمی‌توانم مانند اغلب مردم در کارهایم با استعداد باشم.
30.در کار یا تحصیل، مثل بقیه باهوش نیستم.
31.احساس می‌کنم نمی‌توانم به تنهایی از پس کارهای روزمره‌ام بربیایم.
32.فکر می‌کنم در انجام کارهای روزمره، آدم وابسته‌ای هستم.
33.عقل درست‌وحسابی ندارم.
34.اصلاً به قضاوت‌های خودم در موقعیت‌های روزمره، اعتماد ندارم.
35.احساس می‌کنم نمی‌توانم به تنهایی گلیم خودم را از آب بیرون بکشم.
36.نمی‌توانم از شر این احساس‌ها رها شوم که مبادا اتفاق بدی بیفتد.
37.احساس می‌کنم هر لحظه ممکن است یک فاجعه طبیعی، جنایی، حقوقی یا پزشکی برایم اتفاق بیفتد.
38.آدم ترسویی هستم.
39.می‌ترسم تمام سرمایه خود را از دست بدهم و بیچاره شوم.
40.اغلب نگرانم از اینکه دچار سکته قلبی یا بیماری سرطان بشوم، حتی وقتی دلایل پزشکی کمی برای این نگرانی وجود دارد.
41.قادر نیستم از والدینم جدا شوم، کاری که هم سن و سال‌هایم انجام می‌دهند.
42.من و والدینم تمایل داریم خود را بیش‌ازحد در زندگی و مسائل یکدیگر درگیر کنیم.
43.اگر من و والدینم، مسائل جزئی و خصوصی خود را از یکدیگر پنهان کنیم، احساس گناه یا خیانت می‌کنیم.
44.اغلب احساس می‌کنم که انگار سایه سنگین والدینم دائم بر سر من است. نمی‌توانم یک زندگی جداگانه برای خودم داشته باشم.
45.هویت من چنان با هویت والدینم و همسرم گره خورده است که واقعاً نمی‌دانم کی هستم و چه می‌خواهم.
46.در کار دیگران دخالت نمی‌کنم، چون از عواقب دخالت در کار آنها می‌ترسم.
47.احساس می‌کنم چاره‌ای ندارم جز اینکه به خواسته‌های دیگران تن بدهم، چون در غیر این صورت، یا مرا ترک می‌کنند یا درصدد تلافی برمی‌آیند.
48.در روابطم، به دیگران اجازه می‌دهم که بر من مسلط شوند.
49.همیشه به دیگران اجازه داده‌ام به‌جای من تصمیم بگیرند، در نتیجه من واقعاً نمی‌دانم چه می‌خواهم.
50.خیلی برایم مشکل است که از دیگران تقاضا کنم حقوقم را رعایت و احساساتم را درک کنند.
51.در نهایت، کار مراقبت از نزدیکانم روی دوش من است.
52.آدم خوبی هستم، چون بیش از آنکه به فکر خودم باشم، به فکر دیگرانم.
53.مهم نیست که چقدر سرم شلوغ است، من همیشه می‌توانم وقتی را برای دیگران کنار بگذارم.
54.همیشه به درد دل دیگران گوش داده‌ام.
55.اطرافیانم معتقدند که من برای رفع نیازهای دیگران خیلی تلاش می‌کنم، ولی برای خودم کاری انجام نمی‌دهم.
56.خجالت می‌کشم که احساسات مثبتم (مثل محبت و توجه) را به دیگران بروز بدهم.
57.از اینکه احساساتم را به دیگران ابراز کنم خیلی شرمسار می‌شوم.
58.برای من خیلی سخت است که صمیمی و بی‌تکلف رفتار کنم.
59.آن‌قدر خودم را کنترل می‌کنم که مردم فکر می‌کنند آدم بی‌احساسی هستم.
60.از نظر دیگران من عصبی و ناراحتم.
61.باید در هر کاری که انجام می‌دهم بهترین باشم، نمی‌توانم بپذیرم که نفر دوم باشم.
62.سعی می‌کنم نهایت تلاش خود را بکنم، خوب بودن نسبی کار، هیچ‌گاه مرا راضی نمی‌کند.
63.باید به تمام مسئولیت‌هایم عمل کنم.
64.احساس می‌کنم برای پیشرفت و دستیابی به خواسته‌هایم، همواره تحت فشار هستم.
65.وقتی‌که کاری را اشتباه انجام می‌دهم، نمی‌توانم خودم را ببخشم یا دست به بهانه‌تراشی بزنم.
66.وقتی از کسی چیزی می‌خواهم، خیلی برایم سخت است “نه” بشنوم.
67.آدم خاصی هستم و نمی‌توانم محدودیت‌هایی را که بر سر راه دیگران وجود دارد، بپذیرم.
68.از اینکه مرا محدود کنند یا جلوی کارم را بگیرند، به شدت متنفرم.
69.احساس می‌کنم نباید از قوانین و قراردادهای بهنجاری که مردم تابع آنها هستند، اطاعت کنم.
70.احساس می‌کنم کارها و خواسته‌های من، ارزشمندتر از کارها یا خواسته‌های دیگران است.
71.حوصله انجام کارهای متداول زندگی یا کارهای ملال‌آور را ندارم.
72.اگر به یکی از اهدافم نرسم، زود مأیوس می‌شوم و دست از تلاش برمی‌دارم.
73.خیلی برای من سخت است که به خاطر دستیابی به هدف بلندمدت، از سر خیر رضایتمندی فوری بگذرم.
74.نمی‌توانم خودم را مجبور کنم که کارهای بدون لذت را انجام بدهم، حتی اگر بدانم که این کارها، نتایج خوبی به دنبال دارد.
75.به ندرت توانسته‌ام به تصمیم‌ها و راه‌حل‌هایم خودم پایبند باشم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پژوهش