بهداشت روانفرزندپروری و رشدمکاتب روانشناسی

سبک دلبستگی در نظریه بالبی و اینزورث

دلبستگی کودک و تاثیر آن روی شخصیت و روابط آینده او

جان بالبی

جان بالبی (John Bowlby) اولین کسی بود که در خصوص اثرات بالقوه جدایی از والدین و ایجاد سبک دلبستگی و تاثیر آن روی شخصیت هشدار داد. بالبی معتقد بود، رفتار انسان را تنها از طریق بررسی محیط انطباقی آن یعنی محیطی که رفتار در آن تکامل یافته می‌توانیم درک کنیم.

بالبی اظهار داشت، سبک دلبستگی کودک بدین ترتیب به وجود می‌آید. در آغاز پاسخ‌دهی اجتماعی کودک تصادفی است. به هر چهره آشنا لبخند می‌زنند و با رفتن هرکس گریه می‌کنند. بین ۳ و ۶ ماهگی کودکان پاسخ‌دهی خود را به چند آشنا محدود می‌کنند و فرد خاصی را آشکارا ترجیح می‌دهند و حضور غریبه‌ها آنها را نگران می‌کند.

اندک زمانی بعد، تحرک بیشتری پیدا می‌کنند و با سینه‌خیز رفتن، در حفظ نزدیکی خود با نماد اصلی دلبستگی خویش، نقش فعال‌تری ایفا می‌کنند. آنها مراقب هستند که این والد کجاست و هر علامتی دال بر جدا شدن ناگهانی والد، پاسخ دنباله‌روی را در آنها راه‌اندازی می‌کند. کل این فرآیند، یعنی تمرکز بر نماد اصلی دلبستگی که پاسخ دنباله‌روی را راه‌اندازی می‌کند، مشابه نقش‌پذیری در سایر گونه‌هاست. کودکان آدمی نیز همانند بچه‌های بسیاری از گونه‌های دیگر، از نماد دلبستگی خاصی نقش پذیرفته‌اند و وقتی این والد به راه افتد، بلافاصله او را دنبال می‌کنند.

مراحل ایجاد دلبستگی

تولد تا حدود ۳ ماهگی (پاسخ‌دهی نامتمایز به انسان‌ها)

نوزادان در خلال ۲ یا ۳ ماهه ابتدایی تولد، انواع پاسخ‌ها را به افراد از خود نشان می‌دهند، ولی معمولاً پاسخ آنها به‌صورت روش‌های مشابهی است. نوزادان درست پس از تولد دوست دارند که به صدای انسانی گوش دهند و به‌صورت انسان‌ها نگاه کنند.

یکی از قدرتمندترین رفتارهای دلبستگی؛ لبخند اجتماعی (Social smile) است. نوزادان سه هفته اول تولد یا پس‌ازآن، معمولاً وقتی دارند به خواب می‌روند، گاه با چشم بسته لبخند می‌زنند. این لبخندها هنوز اجتماعی و معطوف به افراد نیستند. نوزادان در حدود سه هفتگی کم‌کم با شنیدن صدای آدمی لبخند می‌زنند. این لبخندها اجتماعی، اما همچنان گذرا هستند.

در پنج یا شش هفتگی، پرشورترین لبخندهای اجتماعی آغاز می‌شود. نوزادان در مواجهه با چهره انسانی، با خوشحالی و به‌طور کامل لبخند می‌زنند و این لبخندها، با تماس چشمی نیز همراه‌اند. از تقریباً یک هفته قبل، نوزاد به‌صورت ارادی به چهره‌ها خیره می‌شود. در واقع نوزادان تقریباً تا ۳ ماهگی به هر چهره‌ای، حتی به الگوی مقوایی یک چهره لبخند می‌زنند.

لبخند زدن یک راه‌انداز است که واکنش دوست داشتن و مراقبت کردن را باعث می‌شود، یعنی رفتاری است که شانس نوزاد را برای سلامتی و بقا افزایش می‌دهد. تقریباً در همان زمانی که نوزادان شروع به لبخند زدن به چهره‌ها می‌کنند، غان‌وغون کردن (Babbling) را نیز آغاز می‌کنند. آنها با شنیدن صدا و به‌ویژه با دیدن چهره انسانی، غان‌وغون می‌کنند.

رفتارهای بازتابی

نزدیکی از طریق پاسخ گرفتن حفظ می‌شود. بازتاب چنگ زدن (Grasp reflex) و بازتاب مورو (Moro reflex) دو نوع پاسخ گرفتن هستند. در بازتاب چنگ زدن وقتی شیئی کف دست نوزاد گذاشته شود، دست نوزاد به‌طور خودکار دور آن جمع می‌شود. بازتاب مورو وقتی است که نوزاد با صدای بلندی از جا بپرد، یا زمانی که حمایت را از دست بدهد (مثل وقتی‌که فردی سر نوزاد را از زیر بگیرد و بعد ناگهان آن را رها کند). در بازتاب مورو پاسخ نوزادان به چنین اتفاقاتی این است که بازوهایشان را باز می‌کنند و سپس آنها را به دور سینه خود جمع می‌کنند، انگار که نوزاد بخواهد چیزی را در آغوش بگیرد.

مرحله اول (مرحله پیش دلبستگی) در خلال تولد تا ۶ هفتگی اتفاق می‌افتد. در این مرحله انواع علائم فطری- چنگ زدن لبخند زدن، گریه کردن و زل زدن به چشمان والدین- به نوزادان کمک می‌کنند تا با سایر انسان‌ها تماس نزدیک برقرار کنند. نوزادان می‌توانند بو و صدای مادر خویش را تشخیص دهند اما هنوز به مادر دل‌بسته نیستند، زیرا اهمیتی نمی‌دهند که با فرد ناآشنایی به سر برند.

پس از مرحله پیش دلبستگی، مرحله دلبستگی در حال انجام اتفاق می‌افتد که از ۶ هفتگی تا ۶- ۸ ماهگی صورت می‌گیرد که در قسمت بعدی به تشریح آن پرداخته می‌شود.

۳ تا ۶ ماهگی (تمرکز بر آشنایان)

در تقریباً سه ماهگی، رفتار نوزاد تغییر می‌کند. بسیاری از بازتاب‌ها مورو، چنگ زدن و گونه متوقف می‌شوند و پاسخ‌های اجتماعی نوزاد به‌تدریج انتخابی‌تر می‌شوند. بین ۳ تا ۶ ماهگی نوزادان به‌تدریج تنها به آشنایان لبخند می‌زنند. در غان‌وغون کردن نیز انتخابی‌تر عمل می‌کنند. در ۴ یا ۵ ماهگی، آنها فقط در حضور کسانی که آنها را می‌شناسند غان‌وغون می‌کنند. در حضور فردی که بیشتر او را ترجیح می‌دهند، گریه آنها متوقف می‌شود.

در ۵ ماهگی نوزادان دست خود را به سمت بخش‌هایی از بدن به‌ویژه موها دراز می‌کنند و این بخش‌ها را می‌گیرند، اما تنها وقتی این کار را می‌کنند که فرد را بشناسند. در خلال این مرحله، نوزادان پاسخ‌دهی خود را به آشنایان محدود می‌کنند. آنها معمولاً دو یا سه نفر و یک نفر را به اخص ترجیح می‌دهند.

مرحله دوم (دلبستگی در حال انجام)، در خلال ۶ هفتگی تا ۶-۸ ماهگی اتفاق می‌افتد. نوباوگان به مراقبت‌کننده آشنا به‌صورتی پاسخ می‌دهند که با یک غریبه فرق دارد. نوباوگان می‌توانند مادر خود را تشخیص دهند، اما درصورتی‌که از او جدا شوند هنوز اعتراض نمی‌کنند.

۶-۸ ماهگی تا ۳ سالگی (دلبستگی شدید و نزدیک جویی فعال)

دلبستگی نوزاد به شخص خاص، روزبه‌روز شدیدتر و اختصاصی‌تر می‌شود. آنچه در این مرحله بیش از هر چیز بارز است، این است که نوزادان با خارج شدن مادر از اتاق گریه می‌کنند که این گریه نشان‌دهنده اضطراب جدایی (Separation anxiety) است.

منحصر شدن سبک دلبستگی کودک به یک والد، در تقریباً ۷ یا ۸ ماهگی نمایان می‌شود. در حدود ۸ ماهگی، آنها معمولاً می‌توانند سینه‌خیز بروند و بنابراین فعالانه والد خود را دنبال می‌کنند. هنگامی‌که مادر ناگهان و نه به‌آرامی کودک را ترک کند، یا وقتی کودک در محیط ناآشنا قرار بگیرد، ملموس‌ترین تلاش‌ها را برای برقرار کردن مجدد تماس از خود نشان می‌دهد.

تعامل‌های روزانه

یک متغیر مهم در پایان نخستین سال زندگی کودک، الگوی کارکرد (Working model) کلی کودک از نماد دلبستگی است، یعنی کودک بر مبنای تعامل‌های روزانه خود، به‌تدریج طرحی کلی از پاسخ‌دهی و قابل‌دسترس بودن مراقب خود به وجود آورده است. مثلاً دختر یک ساله‌ای که نسبت به در دسترس بودن مادرش دچار تردیدهایی کلی شده باشد، در مورد کاوش موقعیت‌های جدید در هر فاصله‌ای از او، احساس اضطراب خواهد کرد.

برعکس، اگر دختربچه اساساً به این نتیجه رسیده باشد که مادر من را دوست دارد و هرگاه به او نیاز داشته باشم در کنارم است، با شهامت و شور و شوق بیشتری به کاوش جهان خواهد پرداخت. با وجود این نیز، گاه‌به‌گاه حضور مادرش را کنترل خواهد کرد.

در خلال ۶-۸ ماهگی تا ۳ سالگی مراحل سوم و چهارم یعنی سبک دلبستگی واضح و تشکیل رابطه متقابل شکل می‌گیرد.

مرحله سوم (دلبستگی واضح) در خلال ۶-۸ ماهگی تا ۱۸ ماهگی- ۲ سالگی صورت می‌گیرد. در این مرحله دلبستگی به مراقبت‌کننده آشنا به‌وضوح مشهود است. نوباوگان اضطراب جدایی نشان می‌دهند، یعنی وقتی‌که فرد بزرگ‌سالی که به او تکیه کرده‌اند، آنها را ترک می‌کند، ناراحت می‌شوند. اضطراب جدایی بعد از ۶ ماهگی در تمام بچه‌های دنیا وجود دارد و تا حدود ۱۵ ماهگی شدید می‌شود.

همچنین مرحله چهارم (تشکیل رابطه متقابل) بین ۱۸ ماهگی تا ۲ سالگی و بعدازآن اتفاق می‌افتد. در این مرحله رشد سریع بازنمایی ذهنی و زبان به کودکان امکان می‌دهد تا آمدورفت والد را درک کرده و برگشت او را پیش‌بینی کنند. درنتیجه اعتراض به جدایی کاهش می‌یابد. کودک از حدود سه سالگی مذاکره با والد را آغاز می‌کنند و به‌جای آویزان شدن به او از قانع سازی و خواهش استفاده می‌کنند.

سه سالگی تا پایان دوران کودکی (رفتار مشارکتی)

برای یک کودک دو ساله، این آگاهی که مادر یا پدر برای انجام کاری به خانه همسایه می‌رود بی‌معناست، کودک نیز بی چون‌وچرا می‌خواهد برود. اما برعکس، کودک ۳ ساله چنین طرح‌هایی را تا حدی درک می‌کند و می‌تواند وقتی پدر یا مادر در کنار او نیستند، رفتارشان را مجسم کند.

بالبی(۱۹۸۲) اذعان داشت که درباره این مرحله از رفتار دلبستگی، اطلاعات اندکی وجود دارد و خود او در مورد چنین رفتاری در سال‌های بعدی زندگی نیز حرف چندانی برای گفتن ندارد. باوجوداین، تصور می‌کرد که رفتارهای دلبستگی در سال‌های بعدی زندگی نیز اهمیت زیادی دارند. بزرگ‌سالان خود را مستقل می‌دانند، ولی در هنگام بحران در جستجوی نزدیکی به اشخاص محبوب خود برمی‌آیند و افراد مسن درمی‌یابند که باید به نحو فزاینده‌ای به نسل جوان‌تر متکی شوند. بالبی معتقد بود که تنها بودن یکی از ترس‌های بزرگ در زندگی انسان است.

سبک دلبستگی به‌مثابه نقش‌پذیری

نقش‌پذیری فرایندی است که از طریق آن حیوانات محرک‌های راه‌انداز برای غرایز اجتماعی خود را فرامی‌گیرند، به‌ویژه یاد می‌گیرند به تعقیب کدام شیء متحرک بپردازند.

می‌توانیم فرایند مشابهی را در انسان‌ها نیز مشاهده کنیم. نوزادان در هفته اول زندگی نمی‌توانند فعالانه اشیا را از طریق حرکتشان تعقیب کنند، ولی نسبت به افراد پاسخ‌های اجتماعی مستقیمی ابراز می‌کنند. آنها در شش ماهگی دلبستگی خود را به افرادی معدود و به‌ویژه به یک فرد خاص محدود می‌کنند. آنها عمدتاً می‌خواهند این فرد، نزدیک آنها باشد.

تأثیرات جدایی

به نظر بالبی و رابرتسون (۱۹۸۲) تأثیرات جدایی معمولاً به شکل زیر ظاهر می‌شود: اعتراض (Protest)، که کودک گریه و زاری می‌کنند و هیچ نوع مراقبت و جانشین را نمی‌پذیرد. بعدازآن کودک وارد ناامیدی (Despair) می‌شود، یعنی ساکت غیرفعال و گوشه‌گیر می‌شود و در ماتمی عمیق فرو می‌روند. بالاخره مرحله گسلش (Deatachment) شروع می‌شود. کودک بشاش‌تر می‌شود و ممکن است مراقبت پرستاران و سایر افراد را بپذیرد. ممکن است تصور کنید کودک بهبود یافته اما همه‌چیز روبه‌راه نیست. هنگامی‌که مادر برمی‌گردد به نظر می‌رسد کودک او را نمی‌شناسد.

اینزورث

ماری اینزورث پس‌ازآنکه از آفریقا به آمریکا بازگشت، مطالعه روی ۲۳ کودک طبقه متوسط و مادرانشان را آغاز کرد. او بر اساس این مطالعه، الگوهای دلبستگی را تعریف کرد.

سبک دلبستگی یا الگوی دلبستگی

سبک دلبستگی، تمایل کودک به نزدیک افراد خاص ماندن و احساس امنیت بیشتر در حضور این افراد را نشان می‌دهد. سبک دلبستگی را با روش مشاهده موقعیت نا آشنا که شامل مجموعه رویدادهایی است که طی آنها کودک به هنگام دور شدن مراقب اصلی (مادر) از اتاق و بازگشت او نشان می‌دهد ارزیابی می‌کنند.

سبک دل‌بستگی ایمن

در این الگو یا سبک دلبستگی، صرف‌نظر از اینکه به هنگام رفتن مادر کودک آشفته شود یا نه، هنگام بازگشت مادر به اتاق کودکان با او تعامل می‌کنند. برخی از فاصله دور با نگاهی نشان می‌دهند که متوجه بازگشت مادر شده‌اند و همچنان مشغول بازی‌اند. برخی خواهان تماس بدنی با مادر می‌شوند. عده‌ای در سراسر جلسه ارزیابی فقط به مادر توجه دارند و هنگامی‌که مادر از اتاق می‌رود پریشانی شدیدی نشان می‌دهند.

سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی

کودکان به هنگام برگشت مادر از تعامل با او پرهیز می‌کنند. بعضی مادر را به‌کلی ندیده می‌گیرند. برخی در جهت تعامل و هم در جهت اجتناب از تعامل واکنش نشان می‌دهند. هنگام حضور مادر توجه کمی به او دارند و هنگامی‌که مادر از اتاق بیرون می‌رود غالباً پریشانی نشان نمی‌دهند یا اگر نشان دهند، هر غریبه‌ای همانند مادر می‌تواند به‌آسانی آنها را آرام کند.

دل‌بسته ناایمن دوسوگرا

کودکان با این سبک دلبستگی هنگام بازگشت مادر در برابر او به مقاومت دست می‌زنند. درآن‌واحد هم در جستجوی برقراری جسمانی با مادر هستند، هم از آن پرهیز می‌کنند. ابتدا گریه می‌کنند تا مادر آنها را بغل کنند اما پس از بغل شدن با عصبانیت پیچ‌وتاب می‌خورند تا از آغوش مادر دربیایند.

واکنش‌های والدین در سبک دلبستگی

سبک دلبستگی ایمن

مراقبانی دارند که با حساسیت به نیاز آنان پاسخ می‌دهند. در برابر گریه کودک به‌سرعت واکنش نشان می‌دهند و وقتی او را بغل می‌کنند رفتاری محبت‌آمیز دارند. آنها پاسخ‌های خود را با نیاز شیرخواره وقف می‌دهند.

سبک دلبستگی ناایمن

مادران آنها طبق نیاز با حالات خلقی خود و نه بر مبنای علائم دریافتی از کودک پاسخ می‌دهند. به گریه کودک برای جلب‌توجه زمانی پاسخ می‌دهند که خود مایل به در آغوش گرفتن او باشند و در مواقع دیگر گریه‌ها را نادیده می‌گیرد.

عامل‌های تکوین رفتار دلبستگی

  • الف) پاسخ‌دهی مراقب به کودک عامل اصلی
  • ب) خلق‌وخوی فطری کودک
  • ج) سبک دلبستگی منعکس‌کننده تعامل بین خلق‌وخوی کودک و پاسخ‌دهی والدین.
  • دلبستگی و رشد بعدی

 

کودکان ایمن

کودکانی که دل‌بسته ایمن شناخته‌شده بودند، در بزرگ‌سالی به‌راحتی می‌توانستند با دیگران صمیمی شوند، از اینکه به دیگران وابسته باشند و دیگران به آنها وابسته باشند احساس نگرانی نمی‌کنند و نگران نپذیرفتن آنها توسط دیگران نیستند. با پشتکار و اشتیاق به حل مسئله‌ها پرداخته و در برخورد با مشکلات به‌جای گریه و یا عصبانی شدن از بزرگ‌سالان دوروبر خود کمک می‌خواستند. آنها آمادگی بیشتری برای روبرو شدن با تجارب و روابط جدید دارند. آنها را افرادی شایسته، مهربان، گشاده‌رو و دوست‌داشتنی‌تر از همتایان ناایمنشان توصیف می‌کنند.

کودکان ناایمن

کودکانی که دل‌بسته ناایمن شناخته شده بودند، در بزرگ‌سالی با وجود تمایل به داشتن رابطه صمیمی به‌سختی می‌توانند به دیگران اعتماد کنند یا به آنها متکی شوند و احساس می‌کنند در صورت نزدیکی صدمه می‌بینند. عده‌ای احساس می‌کنند دیگران تمایلی به صمیمی شدن با آنها را ندارند. آنها بدون روابط صمیمی ناراحت‌اند اما معتقدند دیگران به‌اندازه‌ای که آنها برایشان ارزش قائل‌اند ارزش قائل نمی‌شوند.

دوسوگرایی

دسته سوم بدون روابط صمیمی هم راحت‌اند، برای آنها استقلال بسیار مهم است، ترجیح می‌دهند نه به دیگران وابسته باشند و نه دیگران به آنها وابسته شوند. آنها به‌سادگی دچار خشم و ناکامی می‌شدند. به‌ندرت تقاضای کمک می‌کردند. رهنمودهای بزرگ‌سالان را یا نادیده می‌گرفتند و یا قبول نمی‌کردند و خیلی زود از تلاش در جهت حل مسائله دست می‌کشیدند. بزرگ‌سالان دوری جو، خود را از طریق کار افراطی و رویارویی‌های جنسی کوتاه انکار می‌کنند.

بزرگ‌سالان مقاوم، سریعاً ترس و خشم خود را ابراز می‌کنند و در مواقع نامناسب اطلاعاتی را در مورد خودشان فاش می‌سازند.

در هر دو گروه برای کاستن از تنش و اضطراب مقادیر زیادی الکل مصرف می‌کنند. تجربه ناخوشایند دلبستگی کودکی افراد را مستعد می‌سازد که نتیجه بگیرند سزاوار عشق نیستند یا نمی‌توانند به همسر صمیمی خود اعتماد کنند.

دیدگاه بالبی / اینزورث در مورد پرورش کودک

تکامل، علائم و حالاتی را در اختیار نوزادان گذاشته است که رشد سالم آنها را باعث می‌شود و بنابراین پاسخ‌دهی به این علائم عاقلانه‌ترین کار است. ما به‌عنوان والدین باید از کشش طبیعی خود برای رفتن به‌سوی نوزادی که گریه می‌کند، واداشتن او به لبخند، صحبت کردن با او به هنگام غان‌وغون کردن و غیره پیروی کنیم. نوزادان به‌طور زیستی، با توجه به تجربه‌های موردنیازشان، ما را به‌سوی خود می‌خوانند و هدایت می‌کنند و زمانی که ما نشانه‌های آنان را دنبال می‌کنیم، روابط ما با آنها شادمانه‌تر گسترش خواهد یافت.

درصورتی‌که لازم باشد کودک را از خانه خود جدا کنید باید به مرحله دلبستگی کودک توجه کنید. عاقلانه‌ترین کار این است که نوزاد را در ماه‌های اول تولد قبل از ایجاد دلبستگی به شخص خاص جابجا کنید. جدایی‌های بین ۶ ماهگی تا ۳، ۴ سالگی دردناک‌تر است.

بالبی و اینزورث می‌پرسند آیا سپردن کودک به مهدکودک در اوایل زندگی، مانع شکل‌گیری پیوند او با والدین نمی‌شود؟ در چند سال اول زندگی، جدایی روزانه از والدین، چه تأثیرات عاطفی بر کودک برجای می‌گذارد؟

سوالات خود را برای بهداشت روان ارسال کنید

پیمان دوستی
۱۸ فروردین ۱۳۹۴

منبع

دوستی

برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پژوهش