بهداشت روانسبک زندگیهوش هیجانی (روابط میانفردی)

بررسی روانشناختی فیلم داستان ازدواج

تحلیل فیلم marriage story توسط بهروز هاشمی

خلاصه داستان فیلم داستان ازدواج marriage story

زوجی (شخصیت زن، نیکول با بازی اسکارلت جوآنسون و شخصیت مرد چارلی با بازی اَدِم درایور) برای حل مشکلات زناشویی و آماده شدن برای طلاق نزد یک زوج‌درمانگر می‌روند و فیلم داستان ازدواج ، با بررسی نقاط قوت هر یک از شخصیت‌های داستان شروع می‌شود. در ادامه فیلم داستان ازدواج زوج‌درمانگر از برقراری ارتباط موثر درمانی با نیکول عاجز می‌ماند. همین موضوع نیکول را به سمت وکیلی به نام نورا سوق می‌دهد. علی رغم قراری که دو شخصیت اصلی داستان (نیکول و چارلی) با هم گذاشته بودند که طلاق با توافق طرفین و بدون دخالت وکیل صورت پذیرد، نورا نیکول را قانع می‌کند که طلاق از طریق قانونی صورت پذیرد. این موضوع باعث اتفاقات ناخوشایند بعدی می‌شود.

زندگی نزیسته، مغز خزنده و ازدواج

فیلم داستان ازدواج یا marriage story به خوبی مخاطب را با شخصیت‌ها همراه می‌کند. در همان ابتدا می‌فهمیم که نیکول بخشی‌ از رویاها و استعدادهایش را کنار نهاده و با چارلی برای خلق تئاتر همراه شده است. بعد از موفقیت هنری آنها، بیش از هر چیز نبوغ چارلی دیده می‌شود و نیکول به راحتی زیر سایه نبوغ چارلی نادیده گرفته می‌شود. این امر خشم نهفته‌ای در نیکول ایجاد می کند.
این موضوع در اکثر ازدواج‌ها رایج است و نکته ترسناک درباره‌ی هر تصمیم و انتخابی در زندگی، از جمله ازدواج، این است که دیگر قابل بازگشت نیست و با شروع زندگی مشترک فرد مجبور می‌شود برخی از آزادی‌ها و خواسته‌هایش را نادیده بگیرد. این جزء ذاتی هر ازدواجی است. معمولا فرد در برخورد با این موضوع دچار اضطراب، خشم و استیصال زیادی می‌شود و احساس خطر می‌کند. به عبارتی، در مواجهه با این خطر، مفز خزنده فرد فعال می‌شود.

حال باید کمی با کارکرد مغز خزنده آشنا شویم. وقتی در طبیعت موجودی با خطر مواجه می شود، سه واکنش اساسی دارد: جنگ، گریز و میخ‌کوب شدن (تسلیم) (fight flight and freeze). مغز خزنده این سه پاسخ را هدایت می‌کند. مغز خزنده برای حفظ بقا در طبیعت کارآیی دارد، اما در روابط عاطغی، کاربرد مخربی دارد و باعث می‌شود فرد پاسخی غیرمنطقی بدهد.

میخ کوب شدن (تسلیم)

معمولا مغز خزنده زوجین بعد از مواجهه با زندگی نزیسته و حسرت‌های وجودی ناشی از انتخاب‌های گذشته‌شان فعال می‌شود. پاسخ ابتدایی همان میخ‌کوب شدن است. پاسخ‌هایی مانند انکار مشکلات، انفعال برای سازگاری با تفاوت‌های موجود، مصرف الکل و افسردگی. به عبارتی در حالت FREEZE ما تسلیم مشکلات هستیم. در اینجا معمولا برای گذر از این مشکل افراد برای نجات زندگی مشترکشان بچه‌دار می‌شوند. این روش فقط مشکل را به تعویق می‌اندازد.

اجتناب (گریز)

وقتی فرد متوجه می‌شود که تصمیماتش او را از زندگی ایده‌آلش دور کرده است، پاسخ اجتنابی می دهد. خشم نهفته و تلمبار شده به قدری به طرفین فشار می‌آورد که فکر می‌کنند تنها گزینه موجود فرار و طلاق است. تا وقتی این قسمت از مغز فعال است، زمان مناسبی برای تصمیم طلاق نیست و هنوز احتمال نجات زندگی وجود دارد. متخصصین بالینی و زوج‌درمانگران با تخلیه خشم‌های نهفته می‌توانند به طرفین کمک کنند تا مساله را از چشم‌اندازی بهتر ببینند. در فیلم داستان ازدواج، ناتوانی زوج‌درمانگر در برقراری ارتباط درمانی مناسب و بی صبری نیکول باعث می‌شود درمان نیمه‌کاره رها شود.

حمله (جنگ)

نیکول که از زوج‌درمانی نتیجه دلخواهش را نمی‌گیرد به سمت نورا کشیده می‌شود. نورا هوش هیجانی فوق‌العاده‌ای دارد ولی آن را در جهتی نه چندان انسانی استفاده می‌کند. او که به خوبی از خشم‌های نهفته‌ی زوجین آگاه است، آنها را در نیکول دستکاری می‌کند و خشم‌ او را بیدار می‌کند. نیکول درست یا غلط، رابطه‌ی محکمی با نیکول برقرار می‌کند. از طرفی، چارلی که تلاش می‌کند از مسیر عقلانیت خارج نشود، ابتدا سعی می‌کند با وکیل صادق‌ و درستکاری وارد کارزار با نورا شود، ولی دیری نمی‌پاید که او هم در برابر خشم ناشی از مغز خزنده تسلیم می‌گردد و وارد بازی نورا می‌شود. زندگی‌ای که در ابتدا حتی ظرفیت نجات یافتن داشت، در انتها در آتش خشم طرفین، دخالت‌های غیرتخصصی اطرافین و اعمال نفوذها و رقابت‌های بیجای وکلا به بدترین شکل رو به نابودی می رود. هر چند نورا در بیدار کردن آتش خشم موکل خود خاصی دارد، اما از آن تنها برای پیش بردن منافع شخصی خود استفاده می‌کند نه برای منافع طرفین.

مهارت مدیریت خشم و زایش همدلی

طبق تجربه‌ی کاری‌ام شاید بتوان گفت که مهمترین احساس حاکم بر یک ارتباط خشم است. اگر کسی نتواند از راه سالم و به موقع خشم خود را نشان دهد و فکری به حال آن کند، رابطه اش در درازمدت با مشکل جدی روبرو می‌شود. همچنین در کنار مهارت ابراز خشم مهارت دیگری نیز اهمیت پیدا می‌کند: این که به فرد مقابل خود اجازه ابراز خشم دهیم.

از کودکی برخورد مناسبی با خشم ما نمی‌شود و معمولا از سوی محیط به جرم داشتن خشم تنبیه می‌شویم. افراد یاد می‌گیرند که خشم چیزی است ناخوشایند و نامبارک. برای همین همه تلاش می‌کنند که آن را نداشته باشند. وقتی ما توان تحمل خشم را در خود نداریم، طبیعتا نمی‌توانیم وجود آن را در شریک خود نیز تحمل کنیم. چیزی که در ارتباط نیکول و چارلی مشهود است فوران خشم است. این دو سالها در کنار هم زندگی کرده‌اند ولی در برابر خشم خود کاملا منفعل بوده‌اند. بی‌کفایتی زوج‌درمانگر و جنگ قدرت بیجای وکلا باعث می‌شود این زوج نتوانند خشم خود را در یک فضای سالم ابراز کنند. آنها در نهایت مجبور می‌شوند خشم خود را به شکلی واکنشی و انفجاری تخلیه کنند. هر چند خیلی دیر شده است ولی همین ابراز خشم سیل‌آسا، جلوی خسارات بیشتر را با زایش همدلی گرفته میگیرد.

مشکلات زناشویی و آفتی به نام مداخله

ازدواج‌های زیادی را دیده ام که با مشاوره‌های غیرتخصصی و رفتار مداخله‌ای اطرافیان نابود شده اند یا حداقل با روش سالمی تمام نشده اند. این اتفاقی است که دقیقا برای نیکول می‌افتد. یکی از همکارانش نورا را به او معرفی می‌کند و همین توصیه غلط به نحوی سرنوشت او را به بیراهه می‌برد.

همیشه بهره بردن از یک مشاور خانواده، حتی از نوع ناشی، بهتر از کمک گرفتن از وکیلی است که شما را وارد چالش‌هایی می‌کند که فقط برای خودش مفید است. البته فیلم داستان ازدواج وکیل اول چارلی را که منصف است نیز نشان می دهد، اما در برابر نورا نمی‌تواند به موفقیت مورد نظر چارلی برسد و در نهایت نصیحت‌های او در گوش چارلی فرو نمی‌رود.

نتیجه‌گیری: چه کار باید کرد؟

 

  • این فیلم تا حد امکان هر چیزی را که لازم است در مورد ازدواج بیان می کند: انفعال، خشم، زندگی نزیسته و مسئولیت وجودی و غیره. کیِرکگور در جمله معروفی بیان می‌کند که چه ازدواج کنی و چه ازدواج نکنی در نهایت پشیمان می‌شوی. شاید این جمله در ابتدای امر ناامیدکننده به نظر برسد اما حاوی نکته مهمی است. ما با هر انتخابی که بین دو گزینه می‌کنیم، خودمان را از انتخاب‌های دیگر محروم می‌کنیم. معمولا ما بدون در نظر گرفتن این مساله خودمان را وارد ازدواج می‌کنیم و وقتی با حسرت‌های آن مواجه می‌شویم، خشم، کلافگی و اضطراب زیادی را تحمل می‌کنیم. باید این را بدانیم که حسرت در ازدواج یک امر ذاتی است و الزاما مقصر این موضوع شریک زندگی ما نیست. راه حل و فصل این موضوع مراجعه به روانشناس و زوج درمانگر است، نه اقوام و دوستان. اگر با درمانگری ارتباط خوبی برقرار نمی‌کنید، درمانگرتان را عوض کنید. مهم‌ترین نکته این است که قبل از ازدواج بدانیم مسائل اصلی زندگی‌مان ماننداستعدادها، معنای زندگی و پتانسیل‌هایمان چیزهایی نیستند که بتوانیم از انها بگذریم.
  • شاید بتوانیم در مورد محله مورد نظرمان برای زندگی، دکور منزل یا سلایق ریزمان مصالحه کنیم، اما در مورد شکوفایی استعدادها این امکان وجود ندارد. همانطور که مزلو می گوید، خودشکوفایی بالاترین مرتبه در نیاز‌های ماست. معنای زندگی چیزی نیست که بتوان بر سر آن کوتاه آمد.
  • نکته بعدی انفعال است. معمولا ما منتظریم مشکلات زناشویی خود به خود یا توسط دیگری برطرف شود. هر چند امید به زندگی زناشویی کمک زیادی می‌کند، امیدی که منجر به انفعال شود کشنده است.
  • مساله مهم دیگر پذیرش مسئولیت در زندگی مشترک است. نیکول شکوفا نشدن استعدادش را به گردن چارلی می‌انداخت و چارلی که حسرت داشتن روابط متعدد با جنس مخالف را در دوران جوانی‌اش داشت، نیکول را سرزنش می‌کرد. در اینجا هر دو انتخاب‌هایی کرده بودند و بهره‌ی مناسبی از زندگی مشترک برده بودند و ضعف‌های آن را به دیگری نسبت می‌دادند. هیچکدام در نظر نمی‌گرفتند که مشکلاتی که دارند ناشی از انتخاب‌ و عدم انتخاب‌ خودشان است.

 

نویسنده: بهروز هاشمی

برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پژوهش