گریه از نگاه شوپنهاور
گریه از نگاه شوپنهاور تنها هنگامی امکانپذیر میداند که شخص خود را مستحق همدردی بداند و نسبت به خود دلسوزی کند. ازاینرو هنگامیکه همدردی منحصر به دیگران باشد، گریه به سراغ ما نمیآید. بهعنوانمثال اغلب هنگامیکه از اخبار حوادث و بلایا و رنجهایی که در گوشه و کنار جهان برای هم نوعانمان به وقوع میپیوندد، آگاه میشویم، سینهمان انباشته از شفقت و دلسوزی میشود، اما اشکی از دیدگانمان جاری نمیشود این به دلیل آن است که آنچه ما نسبت به آن همدردی کردهایم بیارتباط با شخص خودمان بوده است اما در مواقعی که این ارتباط برقرار میشود امکان گریه نیز به وجود میآید.
برای توجیه مواقعی که از رنج دیگران به گریه میافتیم، گریه از نگاه شوپنهاور دو حالت پیدا میکند. حالت اول این است که ما در تخیلمان خود را به جای فرد رنجدیده قرار دهیم و حالت دوم آنکه سرنوشت فرد رنجدیده بهگونهای با سرنوشت ما گره خورده باشد و ما سرنوشت خود را در او ببینیم. شاید مثال زندهای که بتوان برای حالت اول زد همگامی است که فردی از تماشای یک نمایش تراژدی و دنبال کردن سیر حوادثی که بر شخصیتهای نمایش میگذرد تحت تأثیر قرار میگیرد و گریه میکند. و برای حالت دوم، مثال زنده و آشکار، همان چیزی است که شوپنهاور بیان میکند یعنی گریه و زاری در مصیبت از دست دادن عزیزان و نزدیکان:
«شخص عزادار، در این سرنوشت بشر پیش از هر چیز، سرنوشت خود را مشاهده میکند و هر چه به متوفا نزدیکتر بوده باشد، این احساس نیز بیشتر شده، ازاینرو هنگامیکه متوفا پدر او بوده باشد به حداکثر خود میرسد. هر چند به خاطر پیری و مریضی، زندگی برای این پدر رنجی، و به خاطر بی پناهی وی، برای پسر باری سنگین بوده باشد، به دلیلی که پیش از این گفته شد، پسر در سوگ پدر میگرید»
اما به هر صورتی که هست در نهایت باید گفت آن چه موجب پدید آمدن همدردی با خود و در نتیجه گریه میشود مقایسه خاطرت گذشته با حال و مشاهده تفاوت آنها است:
«گریه از نگاه شوپنهاور به هیچ روی نمود ایجابی درد نیست، زیرا دقیقاً در جایی رخ میدهد که درد کمترین درجه را داراست. به گمان من، ما انسانها مستقیماً به خاطر دردی که احساس میشود گریه نمیکنیم، حتی هنگامیکه این درد جسمانی باشد، بلکه صرفاً به واسطه مرور آن در تأمل به گریه میافتیم…همچنین این واقعیت که کودکانی که آسیب میبینند عموماً هنگامیکه برایشان دلسوزی میشود، و بنابراین نه به خاطر درد، بلکه با تخیل آن به گریه میافتند، آن چه را که گفته شد تأیید میکند»
محسن کوچکی