رواندرمانیمتفکران بزرگمعرفی کتابوجودی یا اگزیستانسیالیسم
معرفی ، خلاصه و بررسی کتاب مامان و معنی زندگی
قسمت اول: مامان و معنای زندگی
خلاصه داستان اول کتاب مامان و معنی زندگی
اروین یالوم کتاب مامان و معنی زندگی را با داستانی از زندگی خود و یک رویای جالب از خودش شروع میکند. در شهربازی اروین در صف تونل وحشت میایستد.” وارد ارابه میشوم، میلهی محافظ را پایین میآورم” و مادرش را در میان افراد ناظر میبیند. وقتی ارابه شروع به حرکت میکند وارد دهانهای تاریک میشود. قبل از ورود خود را به عقب میکشد و قبل از ورود در تاریکی فریاد میزند: “مامان، به نظرت چطور بودم؟”
رویای شخصی یالوم
این یک رویای فوقالعاده برای تحلیل است. ارابه زندگی است و دهانه تاریک مرگ است. یالوم با کوله باری از تجربه همچنان به دنبال تایید مادرش میگردد.
مادر او در هنگام وقوع این رویا فوت شده است. اروین از این متعجب است که چرا هنوز دارد به مادرش فکر میکند، برای همین شروع میکند به کنکاش رابطهاش با مادرش. او مادرش را خودبین، منعکننده، مداخلهجو، بدگمان، کینهای و به شدت یکدنده و کم اطلاع و در عین حال باهوش توصیف میکند. این مقدار برچسب، نشان از عقدههای حل نشده درمانگر داستگوی ما با مادر خود دارد. ویدر نوجوانی به شدت از داشتن چنین مادری خجالت میکشد. اروین جوان با علاقه وافری که به عمه خود نشان میدهد کمی سربهسر مادر خود میگذارد و حسادت او را تحریک میکند.
مشکلات ارتباطی یالوم با مادرش
او همیشه دوست داشت وقتی که مادرش مزاحم خلوت او و پدرش در هنگام بازی شطرنج میشود، پدر مادر را کتک بزند. “بزرگترین معمای کودکیام این بود که پدرم چطور با او کنار میآید. به وضوح میتوان حدس زد که این مقدار از نگهداشتن کینه و میل به انتقام در یالوم از کجا نشات میگیرد. او به وضوح نشانههای شخصیت اینال فرویدی را بروز میدهد این مساله در کتاب “من چگونه اروین یالوم شدم” نیز واضح است. برای اطلاعات بیشتر در این باره مقاله دورههای رشدی فروید را بخوانید.
ولی نکته اصلی این نیست. مساله جذاب برخوردی است که درمانگر محبوب با این مساله میکند و به راحتی در مورد احساسات روانرنجور خود صحبت میکند. این مقدار از خودافشایی در آثار او نشان میدهد توانسته به خوبی با خلاهای روانی خود سازگار شود.
وابستگیهای فراموششده اروین یالوم
حال سوال اصلی نویسنده این است که با این حجم از اصطکاک با مادر چرا هنوز برای او دست تکان میدهد؟ این فکر که ممکن است تمام زندگی سعی در جلب رضایت مادر خود را داشته باشد، برای اروین بالغ وحشت آور است. او تلاش میکند ریشه مادرش را در ذهنش بزند ولی موفق نمیشود. شاید هم مشکل در همین روش اوست. ما نمیتوانیم ریشه واقعیات را بزنیم، تنها میتوانیم با آنها صلح کنیم. اما چطور؟ این دقیقا سوالی است که یالوم به ان پاسخ میدهد. یک کودک روانرنجور چطور باید از روانرنجوریهایش بگذرد و مستقل شود؟ هنوز برای پاسخ به این سوال زود است. برای همین او بیشتر به توصیف مادرش میپردازد.
او میگوید هر وقت به ملاقات مادرش میرفته او را میدیده که کتابهایش را در دامن گرفته و آنها را نوازش میکند. مادر او بیسواد بود و مطلقا توان خواندن نداشت برای همین علاقه مادر به کتابها برای یالوم خوشایند نیست. اودر آثارش زندگی را بی معنا توصیف میکند و ما را تشویق میکند که خودمان مستقلا معنایی ابداع کنیم و بعد وانمود کنیم که ما آن را ابداع نکردهایم و فقط کشفش کردهایم و برای آن معنا تلاش کنیم. ولی گویا رویا تمام بعد عقلانی او را در هم میکوبد. هدف رواندرمانگر جلب رضایت مادر بوده است!
زایش همدلی با مادر
حال یالوم به دنبال پاسخ سوال اصلی میگردد، چطور باید از روانرنجوریهای خود گذر کند؟ در اینجاست که او اکسیر درمان خود را رو میکند: همدلی! علت این که بسیاری از ما نمیتوانیم از زخمهای خود گذر کنیم این است که علاقهای به این نداریم که دنیا را از چشم انداز فرد مقابل ببینیم.
در اقدامی نمادین در رویایش، اروین ارابه را به عقب برمیگرداند و شروع به برقراری دیالوگ با مادرش میکند. تولد همدلی از این مکالمه آغاز میشود. اروین از مادرش شکایت میکند و میگوید: تو که نمیتوانی بخوانی چرا انقدر عاشق کتابهای من هستی؟ اروین با عصبانیت با مادرش حرف میزند و متهمش میکند که هیچوقت گوش نمیدهد.
در اینجا مادر میگوید که این اروین است که در واقع هیچ وقت به او گوش نداد، هیچوقت با او حرف نزد و همیشه از وجودش شرمنده بوده است. او میگوید که چطور شب و روز با پدرش کار میکرده تا اروین درس بخواند. در نهایت دو طرف تصمیم میگیرند دست از سرزنش و متهم کردن همدیگر بردارند و فقط با هم صحبت کنند. مادر از این میگوید که اروین نوجوان فاصله گیر و منزوی بود و ارتباط با او را سخت توصیف میکند. از این میگوید که حتی اروین یک بار از او تشکر نکرده و همیشه از لهجهاش خجالت میکشید.
زندگی نزیسته مادر اروین
مادر ادامه میدهد که چطور از پیشرفت تحصیلی محروم بوده و چه سختیهایی کشیده است. این که چطور با همه این سختیها هیچوقت مورد تایید پدرش قرار نگرفت. حالا یالوم میتواند مادرش را بهتر درک کند. وی احساس میکند از زیر فشار افکار مادرش خلاص شده و میتواند بیشتر خودش باشد و برای هدفها و انگیزههای خودش زندگی کند. اِرو از مادر میخواهد او هم همین کار را کند و ارزوهایی برای خودش داشته باشد که مادر مخالفت میکند: “اینا فقط کتابای تو نیستند، کتابای من هم هستند”
مادر نمیخواهد از اروین یالوم جدا شود و استقلال پیدا کند و فکر میکند او میخواهد از شر او خلاص شود. او در برابر مقاومت مادرش میایستد و توضیح میدهد که “انسان شدن اینجوریه که نباید همدیگه رو به زنجیر بکشیم” و مادرش به فرزند فرزانهاش یادآوری میکند ” اشتباهت اینه که فکر میکنی من به رویای تو آمدم. اون رویا رویای تو نبود، پسر جان. رویای من بود. مادرا هم برای خودشون رویاهایی دارن” داستان در همینجا به پایان میرسد.
آموزههای داستان اول کتاب مامان و معنای زندگی
یالوم در این داستان، درس سادهای برای ما دارد: همدلی بهترین راه برای کنار امدن با عقدههای روانی ماست. تا وقتی که رابطه خود را با والدینمان رابطهی ظالم و مظلوم ببینیم همیشه این عقدهها درون ما میماند و آنها را حمل میکنیم و ناخوداگاه بر زندگی ما تاثیر میگذارند و آن را به سمتی هدایت میکنند که دلخواه ما و مطابق با خواستههای اصیل ما نیست. هر وقت از حلقه ظالم و مظلوم بیرون بیاییم و رابطه با والدین را واقعی نگاه کنیم و ضعفهای آنها را بپذیریم، دست از انتقام جویی بر میداریم و وارد یک حلقه سالم میشویم. همدلی عقدههای ما را کم میکند و کم شدن عقدههای ما همدلی را زیاد میکند و الی آخر.
نویسنده متن: بهروز هاشمی
کتاب: مامان و معنی زندگی
نویسنده: اروین یالوم
مترجم: سپیده حبیب