سرگذشتمتفکران بزرگ

ماده و روح از نگاه اسپینوزا

معرفی رساله اخلاق بخش دوم از فلسفه اسپینوزا قسمت ششم

ماده و روح از نگاه اسپینوزا

معرفی رساله اخلاق

در این قسمت ماده و روح را از نگاه اسپینوزا از نظر می‌گذرانیم.

النفس فی وحدتها کل القوى      و فعلها فی فعلها قدانطوى

(شعر مزبور از حاج ملاهادی سبزواری به مناسبت تامی که با این قسمت داشت، از طرف مترجم الحاق شد.)

حال ببینیم ماده و روح کدامست؟ آیا هم‌چنان که مردم فاقد قوه متخیله می‌گویند روح امری مادی است، و یا چنان‌که عده ای از خیال‌بافان می‌گویند جسم فقط تصور و اندیشه است؟ آنچه در ذهن و روح می‌‌گذرد علت افعال مغزی است با نتیجه آن است و یا به قول مالبرانش به هم ارتباطی ندارند و مستقل هستند و مشیت ازلی آن دو را با هم موازی ساخته است؟

اسپینوزا در پاسخ می‌گوید که نه روح مادی و جسمانی است و نه جسم روحانی است؛ اعمال مغزی نه علت اندیشه است و نه معلول آن و نه مستقل و موازی هم. زیرا اینجا دو سلسله و یا دو هویت وجود ندارد؛ فقط یک سلسله موجود است که باطن آن اندیشه و ظاهر آن جنبش و حرکت است؛ فقط یک هویت است که باطن آن روح است و ظاهر آن جسم، هو الأول والأخر والظاهر والباطن، این هویت وحدت ترکیبی معضلی است از هر دو. روح و جسم در یکدیگر تأثیری ندارند، زیرا از هم جدا نیستند و امر واحدی هستند. «جسم نمی‌تواند ذهن را وادار به اندیشه کند؛ روح و ذهن نمی‌تواند جسم را وادار به حرکت و سکون یا حالات دیگر نماید» فقط برای آنکه «اعمال روحانی وخواهش‌های جسمانی… امر واحدی می‌باشند.» تمام جهان به همین نحو که گفتیم یک زوج ترکیبی است هرجا یک جریان ظاهراً جسمی و مادی دیده شود، جنبه و نمایی از جریان حقیقی است، که اگر با نظر دقیق ملاحظه گردد، با اعمال روحی کاملاً هماهنگ است و اختلاف فقط در درجات است، این امر را ما در خود نیز می توانیم ببینیم. جریان درونی و روحی در هر مرحله‌ای با جریان خارجی و جسمانی مربوط است؛ «ربط و ترتیب افکار و تصورات مثل ربط و ترتیب اشیاء است.» ذات متفکر با ذات صاحب بعد و امتداد، شییء واحدی است که گاهی با این حالت و گاهی با آن حالت دیده می‌شود. «به نظر می‌رسید که بعضی از یهودیان این معنی را متوجه شده بودند، اگر چه نظر آنها مبهم و غامض بوده است، زیرا آنها قائل به وحدت عقل و عاقل و معقول باذات خدا بودند.»

اگر روح را به معنی وسیع‌تری بگیریم و آنرا با تمام انشعابات سلسله اعصاب مربوط سازیم، خواهیم دید که تمام تغییرات در «بدن» با تغیبراتی نظیر آن در «روح»، همراه است و یا اگر بخواهیم بهتر تعبیر کنیم، با هم یک کل تشکیل می‌دهند و هم‌چنان که اندیشه‌ها و جریانات ذهن در روح با هم مربوط و در یک سلک منتظم است، تغیرات بدن و تغییرات اشیاء که از راه حواس به بدن منتقل می‌شود، «نیز مطابق ترتیب خود مستقر شدهاند» و هیچ‌چیز در بدن اتفاق نمی‌افتد مگر آنکه روح از آن آگاه است، و از راه شعور با وجدان ناآگاه درک می‌شود.» درست هم‍‌چنان که تاثرات محسوس جزء یک کل است که تغییرات جهاز دوران دم و تنفس و جهاز هاضمه پایه آن است؛ یک تصور و اندیشه نیز، با تغییرات جسمانی، جزئی از ترکیب مجموع اعضاء است، حتی جزئی‌ترین دقایق تفکرات ریاضی با بدن ارتباط دارد. (روانشناسان طرفدار مشاهدات خارجی نیز ادعا می‌کنند که از اهتزازات غیرارادی تارهای صوتی افکار شخص را در می‌یابند زیرا به نظر می‌رسد که این اهتزازات با تفکر همراه است.)

پس از آنکه اسپینوزا فرق و امتیاز روح و بدن را از میان برمی‌دارد، فرق و امتیاز بین درک و اراده را نیز در شدت و ضعف می‌داند و به اصطلاح منطقیین می گوید: این دو مشککند نه متوالی.

 

در ذهن و روح «قوائی» وجود ندارد و درک و اراده و تخیل و حافظه دو ماهیت مختلف نمی‌باشند. روح مرکز اطلاعاتی که با تصورات و افکار سرو کار داشته باشد نیست؛ بلکه عبارت است از نفس تسلسل و تتابع افکار و تصورات قوه مدرکه به اصطلاح انتزاعی و مجردی است از سلسله تصورات و افکار؛ و اراده به اصطلاح انتزاعی مجردی است از مجموع اعمال و تصمیمات: «نسبت قوه مدرکه به تصورات و نسبت اراده به تصمیمات مثل نسبت سنگی به سنگ‌ها است.» بالاخره «اراده و قوه مدرکه امر واحدی هستند زیرا یک تصمیم فقط عبارت است از یک تصور که به علت همکاری فراوان تصورات دیگر (و شاید به علت نبودن تصورات مخالف) آنقدر در ذهن و ضمیر می‌ماند تا به عمل مبدل شود هر فکر و تصوری اگر در سر راه خود مانعی از تصورات و اندیشه‌های دیگر نبیند، بدل به عمل خواهد شد، خود تصور مرحله اول جریانات عضوی متحدی است که مرحله آخری آن عبارت از عمل است.

اراده از نگاه اسپینوزا

آنچه را که غالباً اراده می‌نامند و آن را نیروی محرکی می‌خوانند که یک اندیشه و تصور ثابت را به عزم بدل می‌کند: میل وخواهش است که «ماهیت حقیقی انسان» است میل و خواهش عبارت از شهوتیا غریزه است که ما از آن آگاهیم؛ ولی لازم نیست که همیشه غرایز از راه میل وجدانی عمل کنند (اسپینوزا قدرت وجدان ناآگاه را خاطر نشان ساخته است، چنان که از سمت حرکت در خواب (Somnanibulism) (قسمت ۲ قضیه ۲، تبصره ) بر می‌آید؛ و نیز متوجه پدیده‌ی انقسام شخصیت بوده است. (قسمت ۴، قضیه ۳۹، تبصره)) در ماورای غرایز کوشش مختلف و مبهمی برای حفظ ذات و شخص قرار دارد .(Coatus Sese preservandi) اسپینوزا این کوشش برای بقاء و حفاظت ذات را در تمام فعالیت‌های انسان و موجودات مادون انسان می‌بیند، درست مانند شوپنهاور که همه جا اراده حیات و نیچه که همه جا ارادۂ قدرت می‌دید. فلاسفه ندرتاً باهم اختلاف دارند.

هر شیء، تا آنجا که خود اوست، کوشش دارد تا وجود خودرا حفظ کند؛ و کوشش برای حفظ موجودیت، چیز دیگری جز ماهیت فعلی آن نیست ؛ قدرتی که شیء به وسیله آن باقی است، کنه و ماهیت هستی آن است.

هر غریزه تدبیری است که طبیعت برای حفظ شخص به کار برده است (و یا برای حفظ نوع و جنس چون فیلسوف ما ازدواج نکرده بود، این معنی را فراموش کرده است.)

لذت و الم عبارت است از رضایت یا کراهت یک غریزه؛ لذت و الم علت میل‌ها و خواهش‌ها نیست بلکه بر عکس معلول آن است میل ما به اشیاء از آن جهت نیست که تولید لذت می‌کنند بلکه چون ما اشیا را می‌خواهیم و میل داریم از آنها محظوظ می‌گردیم و لذت می‌بریم و برای آن به اشیاء میل می‌کنیم که باید میل بکنیم.

بنابراین، آزادی اراده وجود ندارد؛ ضرورت و لزوم حفظ بقای ذات، غریزه را به وجود می‌آورد، غریزه میل را تولید می‌کند و میل اندیشه و عمل را. «تصمیمات روحمان امیال و خواهش‌ها هستند که با اختلاف اوضاع مختلف می‌گردند. » «در ذهن، اراده آزاد و مطلق وجود ندارد؛ بلکه تصمیم ذهن برای انجام دادن کاری معلول علتی است که آن هم به نوبه خود معلول علت دیگری است و هکذا الى غیر النهایه» «مردم از آن جهت خود را آزاد و مختار فرض می‌کنند که از امیال و اراده‌های خود آگاهند ولی از علل این امیال و اراده‌ها بی‌خبرند.»

اسپینوزا حس آزادی و اختیار انسان را با حالت آن سنگی که در فضا پرتاب شده است مقایسه می‌کند، این سنگ اگر فکری داشت خود را در مسیری که می‌رود و به مقصدی که می‌افتد آزاد و مختار می‌دید و می‌پنداشت که این همه عمل خود اوست.
از اینجا معلوم می‌شود که اعمال بشرى تابع قوانین و احکامی است که در ثبات و ضرورت مثل احکام هندسی است، روانشناسی باید مانند شکل هندسی و عینیت ریاضی تحقیق و تدریس شود. «من درباره اعمال و احوال انسانی چنان خواهم نوشت که گویی با خط و سطح و جسم سروکار دارم. » «من نخواسته‌ام اعمال بشری را مسخره کنم یا به آن اظهار دلسوزی کنم و یا از آن ابراز کراهت و انزجار نمایم، بلکه کوشش من برای درک و فهم اعمال بشری است؛ و به همین جهت من شهوات را عیب و نقص طبیعت انسان نمی‌دانم بلکه آنرا خواص و صفات او می‌دانم هم‌چنان که حرارت و برودت و طوفان و رعد از خواص طبیعت جو است.» این بی‌طرفی در تحقیق طبیعت بشر، ارزش مطالعات اسپینوزا را چنان بالا برده است که فرود ((James Anthony) Froude ، موزخ انگلیسی (۱۸۹۴-۱۸۱۸)) آن را کامل‌ترین مطالعاتی می‌داند که تاکنون یک فیلسوف اخلاقی انجام داده است.» تن (Taine فیلسوف، مورخ و نقاد فرانسوی (۱۸۹۳-۱۸۲۸)) در ستایش تحلیل بیل (Boyle مقصود هانری بیل استاندال نویسنده فرانسوی است (۱۸۲۴-۱۷۸۳)) وی را با اسپینوزا مقایسه می‌کند؛ و جوهانس موللر در تحقیق غرایز و عواطف می‌نویسد: «درباره نسبت ورابطه عواطف، احساسات با یکدیگر با قطع نظر از اوضاع فیزیولوژیک، ممکن نیست بهتر از آنچه سپینوزا در شاهکار بی‌نظیر خود شرح داده است، چیزی نوشت و آنگاه این عالم فیزیولوژی مشهور با تواضعی که معمولاً با بزرگی همراه است، تمام کتاب سوم اخلاق سپینوزا را نقل می‌کند، با تجزیه و تحلیل رفتار انسان، سپینوزا به مساله‌ای می‌رسد که عنوان شاهکار اوست.»

منبع

مقاله: ماده و روح از نگاه اسپینوزا
کتاب:
تاریخ فلسفه
نویسنده: ویل دورانت
مترجم: عباس زریاب خویی

برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *