سرگذشتمتفکران بزرگ

فلسفه پراگماتیسم ویلیام جیمز

قسمت دوم فلسفه ویلیام جیمز

فلسفه پراگماتیسم ویلیام جیمز

فلسفه پراگماتیسم ویلیام جیمز همیشه متوجه اشیاء است و روانشناسی را مانند فیلسوف ماوراء‌الطبیعی که در بحر مشکلات غرق می‌شود، شروع نمی‌کند بلکه مانند واقع‌بینی دست به کار می‌شود که گرچه فکر را از ماده جدا می‌داند ولی آن را آئینه حقایق خارجی و طبیعی می‌شناسد. این آئینه از آنچه بعضی‌ها گمان کرده‌اند بهتر است، زیرا نه فقط صورت اشیاء را می‌گیرد و منعکس می‌سازد (چنانکه هیوم پنداشته است) بلکه روابط و نسب اشیاء را نیز منعکس می‌کند. فکر هر چیزی را با نسب و روابط آن می‌بیند و این نسب و روابط مانند شکل و رنگ و بوی شیء درک می‌شود. از اینجاست که «مساله معرفت» کانت (چگونه محسوسات ما دارای نظم و معنی می‌گردد؟) بی‌معنی است. نظم و معنی، و یا لااقل سایه و نیم‌رخ آن، با خود شیء است. روانشناسان مادی سابق انگلیسی فکر را یک سلسله تصورات مجزا از هم می‌دانستند که فقط به طور ماشینی با هم متقارنند، این عقیده نسخه و سواد سقیمی‌ است از فیزیک و شیمی، فکر رشته و سلسله امور نیست، بلکه استمرار و جریانی است از مدرکات و احساسات که تصورات در آن به منزله عقده‌های زودگذری هستند (مانند اجزاء صفاری که در خون است). ما دارای حالات ذهنی هستیم گرچه این اصطلاح نیز انعکاس نادرستی از امور جامد می‌باشد که مربوط به حروف اضافه و افعال و روابط و نبود است، هم‌چنان که حالات ذهنی دیگری داریم که مربوط به اسماء و ضمایر گفتار ماست. ما معانی کلمات «به»، «برای»، «بر»، «آن سوی»، «پس» را چنان حس می‌کنیم که مواد و انسان را. این عناصر منتقل جریان فکر و اندیشه، تار وپ ود حیات ذهنی ما را تشکیل می‌دهد و ما را تا اندازه‌ای از استمرار و اشیاء آگاه می‌سازد.

وجدان شیء و ماهیت جامد نیست بلکه جریان و استمرار نسب و روابط است. نقطه‌ای است که توالی و ارتباط افکار در آن با توالی حادثات و ارتباط اشیاء به طور روشنی مقارن می‌شود. در چنین لحظاتی خود حقیقت در فکر متجلی می‌شود نه ظواهر و پدیده‌ها، زیرا در پشت سر ظواهر و پدیده‌ها حقیقتی وجود ندارد. برای وصول به روح حاجتی نیست که تجربیات را کنار بگذاریم؛ روح فقط مجموع حیات ذهنی ماست، هم‌چنان که که اشیاء خارجی مجموع پدیده‌هاست و «مطلق» منسوجی است از نسب و روابط جهان.

این عشق به امور مستقیم و واقعی و فعلی او را به فلسفه پراگماتیسم ویلیام جیمز رهنمون شد، او که در مکتب روشن‌بینی فرانسوی‌ تربیت شده بود، از اصطلاحات مبهم و مغلق متافیزیک آلمان متنفر بود و هنگامی ‌که هاریس و دیگران خواستند فلسفه مختصر هگل را به آمریکا وارد کنند، جیم مانند مأمور بهداری که در میان مهاجرین مرض ساری کشف کرده باشد به مدافعه برخاست. به عقیده او اصطلاحات و مسائل فلسفه آلمانی هر دو بی‌حاصل است و به همین جهت در جستجوی شاهدی بود که به اذهان ساده، پوچ و بی‌معنی بودن این انتزاعیات و تجریدات را ثابت کند.
سلاحی را که می‌جست، عاقبت یافت. در سال ۱۸۷۸ مقاله‌ای از چارلز پولیس در مجله Popular Science Monthly خواند که عنوانش چنین بود: «چگونه افکار خود را واضح و روشن سازیم» پولیس می‌گفت برای یافتن معنی یک عقیده و تصور باید نتایج عملی آن را سنجید؛ والا بحث درباره آن به جایی نخواهد کشید و مطمئناً بی‌ثمر خواهد بود. این برای جیم راهنمایی بود که از منابعت آن خوشحال گردید به مسائل و عقاید فلسفه ماوراء طبیعی را تحت این محک در آورد و آنها را چنان تجزیه کرد که گویی به جریان برق ناگهانی‌ ترکیبات شیمی ‌برخورد و آن را به اجزاء اصلی خود برگرداند. مسائلی که بر آنها معنی و مفهومی ‌مترتب بود چنان وضوح و روشنی کسب کرد که گفتی سایه‌های غار افلاطون بر اثر نور تابناک آفتاب نیم‌روز موجودات حقیقی مبدل شدند.

این آزمایش ساده قدیمی‌ جیم را به تعریف جدیدی درباره حقیقت رهنمون گردید. سابقاً حقیقت را مانند زیبایی و خیر امری عینی می‌دانستند، حال اگر بگوییم حقیقت نیز مانند جمال و خیر امر نسبی است که بسته به حکم و مقتضیات و احتیاجات انسانی می‌باشد، چه می‌شود؟ قوانین طبیعی را حقایق معین، ابدی و لایتغیر می‌دانستند؛ سپینوزا ماهیت واقعی فلسفه خودرا براین قوانین استوار کرد؛ حال اگر بگوییم این حقایق فقط دسته‌بندی و‌ ترتیب آزمایش‌هایی می‌باشند که در عمل به نتیجه رسیده‌اند، چه خواهد شد؟ یعنی بگوییم که این قوانین رونوشت امور خارجی نیستند بلکه محاسبات صحیحی از نتایج خاص می‌باشند. حقیقت ارزش نقدی یک فکر و تصورات.

حقیقت… فقط وسیله‌ای است برای تفکرها؛ هم‌چنان که «درست» وسیله‌ای ست برای اعمال ما. وسیله‌ای است با ملاحظه تمام جهات و صور؛ زیرا آنچه در ابتدا به عنوان وسیله و طریق به نظر می‌رسد، همه در عمل مفید و قابل اجرا نمی‌باشد… حقیقت نوعی از خیر و خوبی است و نه، چنان که می‌گویند، مقوله‌ای جدا از خیر و همگام با آن، حقیقت نام آن چیزی است که در طریق اعتقاد خوبی آن ثابت شود. حقیقت حادثه‌ای است که به تصور و عقیده‌ای رخ می‌دهد؛ حقیقت عبارت از تحقق است- فلسفه پراگماتیسم ویلیام جیمز به جای آنکه مبداء اصل فکر و عقیده‌ای را بپرسد از نتایج و ثمرات آن جویا می‌شود؛ آن «لحن کلام را برمی‌گرداند و از عواقب و نتایج سؤال می‌کند.»، «پراگماتیسم عبارت است از صرف‌نظر از اصول و مقولات و مبادی که ضروری محسوب می‌شدند و عطف نظر به عواقب و ثمرات و فوائد.» فلسفه سکولاستیسم می‌گفت ما هو الشیء؟ و خود را در سوال از ماهیات و هلیات گم می‌کرد. داروینیسم می‌پرسد: این شیء از کجا آمده است و اصلش چیست؟ و خود را در توده ابری گیج و گم می‌سازد، فلسفه پراگماتیسم ویلیام جیمز می‌پرسد نتایج و عواقب شبیه کداماست و بدین‌گونه وجهه اندیشه را به سوی عمل و ثمره آن بر می‌گرداند.

منبع

کتاب: تاریخ فلسفه
نویسنده: ویل دورانت
مترجم: عباس زریاب خویی

برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *