فلسفه هانری برگسون و شورش بر مادیگرایی
فلسفه هانری برگسون: تاریخ فلسفه جدید جنگ میان فیزیک و روانشناسی است. اگر اندیشه و فکر، کار خود را از موضوع و ماده آغاز کند، در آخر کار کوشش خواهد کرد که حقیقت باطنی و نهانی خود را در پدیدههای مادی و قوانین میکانیکی بجوید؛ و اگر از خود شروع کند، به ضرورت منطقی، همه چیز را اشکال و صور ذهن و مخلوق و آفریده آن خواهد دانست.
برتری ریاضیات و مکانیک در علوم جدید و تاثیر متقابل صنعت و فیزیک در یکدیگر بر اثر فشار روزافزون احتیاجات انسانی، اندیشه را به همجرای ماتریالیسم انداخته است و اثربخشترین علوم برای فلسفه سرمشق قرار گرفته است، بهرغم دکارت که میگفت فلسفه باید از نفس شروع شود و بعد به خارج امتداد یابد، صنعتی شدن اروپای غربی اندیشه را از اندیشه دور کرد و به راه اشیاء مادی انداخت.
طریقه سپنسر اوج این نظر مکانیکی بود. با آنکه او را «فیلسوف آراء و عقاید داروین» میخوانند، خود او در حقیقت انعکاس صنعت و شارح و مبین آن بود. برای صنعت چندان فضلیت و افتخار برشمرد که امروزه به نظر ما خندهآور میرسد؛ او مهندس و مکانیسیتی بود که در امواج ماده فرو رفته بود نه زیستشناسی که جهش و نشاط حیاتی را حس کند و بفهمد.
رواج فلسفه هانری برگسون
از رواج افتادن سریع فلسفه هانری برگسون بیشتر از این جهت است که در فلسفه جدید زیستشناسی جای فیزیک را گرفته است و روز به روز این نظر بیشتر طرفدار پیدا میکند که رمز و سر جهان را در حرکت و جنش حیات جستجو کنند نه در خمود و رخوت اشیاء مادی. در حقیقت، در روزگار ما، ماده را نیز حی و زنده میپندارند؛ مطالعات درباره الکتریسیته و مغناطیس و الکترون به فیزیک رنگ حیات بخشیده است، بدینترتیب به جای آنکه روانشناسی را به فیزیک برگردانند که فکر و فلسفه انگلیسی تازهای بدان متمایل است -نزدیک است که به فیزیک زندگی و حیات بخشند و ماده را تقریباً روحانی سازند.
در تاریخ فکر جدید نخست شوپنهاور بود که گفت حیات را میتوان بر پایه ای اساسیتر و شاملتر از قوه قرار داد و در روزگار ما برگسون این عقیده را گرفت و به قدرت بلاغت و ایمان خویش دنیای شکاک را به گفتههای خود متوجه ساخت.
خلاصهای از زندگینامه هانری برگسون
برگسون، به سال ۱۸۵۹، در پاریس از پدر و مادر یهودی و فرانسوی متولد شد. او محصلی ساعی بود و هر جایزهای را که برای دانشجویان تعیین میکردند، میربود. بر طبق سنت و روش علوم جدید، نخست به ریاضیات و فیزیک متمایل شد؛ ولی استعدادی که در تجزیه و تحلیل داشت وی را با مسائل فلسفی که در پشت سر هر علمی نهان است مواجه ساخته و به این ترتیب به خودی خود به سوی فلسفه روی آورد. در ۱۸۷۸ وارد دانشسرای عالی فرانسه شد و پس از آنکه لیسانس گرفت به تدریس در مدرسه کلرمون فران منصوب گردید.
آثار هانری برگسون
در اینجا بود که به سال ۱۸۸۸ نخستین کتاب مهم خود را به نام «رساله در باب معلومات بیواسطه ضمیر و وجدان Essui sur les données initiliates le la Conscience » منتشر ساخت.
هشت سال بعد کتاب دیگر خود را که مشکلترین آثار اوست به نام ماده و حافظه Matiere et memorie» منتشر نمود. در ۱۸۹۸ استاد دانشسرای عالی و در ۱۹۰۰ استاد کلژدوفرانس گردید. در ۱۹۰۷ با انتشار شاهکار خویش به نام «تحول خلاق L’évolution Créatrice» شهرت جهانی کسب کرد و تقریباً فردای آن معروفترین فرد عالم فلسفه گردید و آنچه برای مزید اشتهار او لازم بود، آن بود که کتب وی را در سال ۱۹۱۴ جزو (Index Expurgatorius – فهرست کتبی که دربار پاپ حک و اصلاح قسمتهای کفرآمیز آن را ضروری میداند، قرار دهند.) سال بعد وی به عضویت آکادمی فرانسه برگزیده شد.
برگسون و ماتریالیسم
جای تعجب است که فلسفه هانری برگسون -داودی که میخواست جالوت ماتریالیسم را بکشد- در جوانی پیرو و معتقد سپنسر بود؛ ولی اطلاع زیاد به شک و تردید منجر میشود و کسانی که در آغاز مؤمن متعصب بودند سرانجام کافر مرتد میگردند. همچنان که گناهکاران به هنگام پیری عابد و زاهد میشوند. برگسون هر چه بیشتر سپنسر را مطالعه کرد، بیشتر به ضعف ارتباطی که مادیون میان ماده و حیات، جسم و روح، جبر و اختیار قائلند میبرد.
شکیبایی پاستور عقیده به ظهور لدنی حیات را از اعتبار انداخت و پس از صد سال نظریه بافی و هزاران تجربه بیثمر مادیون نتوانستند قدمی در راه حل مسأله اصل حیات بردارند. گرچه بدون شک مغز و فکر بهم ارتباط دارند ولی مسلماً کیفیت این ارتباط به کلی به نحو دیگری است.
اگر ذهن همان ماده است و هر عمل ذهنی نتیجه مکانیکی اعمال عصبی است پس وجدان برای چیست؟
چرا مکانیسم مادی مغز نمیتواند این اثر تبعی «Fi phenomenon» و به قول هکسلی محترم و منطقی، این شعله به ظاهر بیفایدهای را که از حرارت جنبش مغز برخاسته است، از میان بردارد.
بالاخره، آیا جبر نامعقولتر از اختیار نیست و اگر آن فعلی مشتمل بر انتخاب و اختیار زنده خلاق نیست باید کاملاً بطور مکانیکی محصول ماده و حرکت آن قبل باشد و آن نیز معلول ماده و حرکت آن قبل از خود، تا برسد به شکل ابری و سحابی؛ این مشکل سحابی نخستین (nebula) باید علت کلی هر حادث ای بعدی باشد مثلاً هر سطری از نمایشنامههای شکسپیر و هر رنج و احساسی که در بیانات مبهم هاملت و اوتللو و مکبث و لیر موجود است و هر بند و جمله آن باید، همه در دهور ماضیه در ابرها و آسمانهای دوردست اساطیری نوشته شده باشند.
چه سادهلوحی؛ برای نسل دیر باور ما خیلی سعی و کوشش لازم است تا به چنین نظریهای ایمان بیاورد؛ هیچ یک از معجزات تورات و انجیل به اندازه این شکل سحابی افسانهای که آفریننده این تراژدی ماست، باورنکردنی نیست. برای قیام بر ضد این نظریه مواد کافی موجود بود و اگر برگسون در این میان شهرتی حاصل کرد برای آن بود که وی هنگامی که دیگر شکاکان خود را به ظاهر مؤمن نشان میدادند جرأت اظهار شک و تردید را پیدا کرد.
منبع
فلسفه هانری برگسون – شورش بر مادیگرایی
کتاب: تاریخ فلسفه
نویسنده: ویل دورانت
مترجم: عباس زریاب خویی