سرگذشتمتفکران بزرگ

فلسفه روح بندتو کروچه فیلسوف ایتالیایی_قسمت دوم

وقتی خیر و نفع و زیبایی و حقیقت یکی می‌شوند

فلسفه روح بندتو کروچه

نخستین کتاب او، در اصل مقالاتی بود که بته دریج ‌درباره فلسفه اقتصادی و ماتریالیسم تاریخی کارل مارکس نوشته بود (۱۹۰۰-۱۸۹۵). استاد او در دانشگاه رم آننونیولا بریولا وی را سخت تشویق کرده بود و به هدایت او در پیچ و خم کتاب «سرمایه» مارکس فرو رفت. «تماس من با کتب مارکسیسم و حرارت تما‌می‌که زمانی به خواندن مطبوعات سوسیالستی ‌ایتالیا و آلمان داشتم، تمام وجودم را تکان داد و نخستین بار عشق و هیجان سیاسی را در من بیدار کرد و در من ذوق شدیدی به نوخواهی و تجدد بوجود آورد؛ من مانند کسی بودم که پس از دوران جوانی دچار عشق گردد و نخستین نتایج مرموز این احساس نو را در یابد. »

ولی شراب اصلاحات اجتماعی او را چندان سرمست نکرد و به زودی با هوس‌های لاطائل سیاست بشری مأنوس شد و دوباره به نهان‌خانه فلسفه برگشت.

یکی از نتایج این حادثه آن بود که وی مفاهیم خیر و نفع و زیبایی و حقیقت را با هم یکی دانست. البته مانند مارکس و انگلس اقتصادیات را مهم‌ترین امور ندانست. او گر چه نظریه این دو مرد را ناقص ‌می‌دانست ولی بدان جهت از آن ستایش ‌می‌کرد که دقت جهانیان را به مطالبی جلب کرده‌اند که تا آن وقت ارزش آن شناخته نشده بود و تقریباً مجهول بود؛ ولی تعبیر اقتصادی مطلق تاریخ را به دور انداخت و آن را نتیجه تسلیم نامتعادلی در برابر محیط صنعتی دانست. او ماتریالیسم را نه فلسفه‌ای برای مردان و نه روشی برای علم دانست در نظر او روح اولویت دارد و حقیقت نهایی است و به همین جهت هنگا‌می‌که خواست فلسفه خود را بنویسد، مانند کسی که سر جنگ دارد، آن را «فلسفه روح» نامید.

کروچه قائل به اصالت تصور و اندیشه است و از هگل به بعد به فلسفه دیگری معتقد نیست، هر حقیقتی تصور است و چیزی را ‌نمی‌توانیم بشناسیم مگر آنکه به شکل محسوسات و اندیشه ما در آید.

از اینجاست که هر فلسفه‌ای به منطق بر ‌می‌گردد و حقیقت عبارت است از رابطه کامل افکار و تصورات ما، گویا کروچه به این نتیجه بسیار راضی است و همیشه از منطق سخن ‌می‌گوید‌؛ حتی در کتاب زیباشناسی خود نمی‌تواند با این میل باطنی خود مقاومت کند و اصلی در منطق به آن اضافه می‌نماید. درست است که او ‌می‌گویند فلسفه تحقیق درباره کلی مادی و علم تحقیق درباره کلی مجرد است؛ ولی از بدبختی خواننده، کلی مادی کروچه مجرد کلی است. او بیش از همه محصول سنت و روش دیرین مکتب قدیم است‌؛ به قدری از طبقه‌بندی و فرق و تمییز خوشش می‌آید که هم خواننده را خسته و هم اصل مطلب را سردرگم می‌سازد‌؛ به سهولت وارد مباحث و مشاجرات منطق می‌شود و بیش از آنکه نتیجه بگیرد رد و اعتراض ‌می‌کند. او یک ‌ایتالیایی است که آلمانی شده است ‌هم‌چنان که نیچه آلمانی است که ‌ایتالیایی گشته است.

فلسفه روح «Filsofia della spirito» مرکب از سه مقاله است؛ مقاله اول آن به نام «منطق همچون علم مفهوم محض است (۱۹۰۵)؛ چیزی آلمانی‌تر و هگلی‌تر از این عنوان نیست. کروچه می‌خواهد که هر تصوری به قدر امکان خالص و محض باشد، یعنی به حد امکان از حدود تصور خارج نشود و مجرد محض و دور از مرحله ماده باشد .آن عشق به صراحت و عمل که ویلیام جیمس را نور تابنده شب‌های مظلم فلسفی ساخته است، در کروچه دیده نمی‌شود، کروچه خود را زحمت نمی‌دهد که هر تصوری را چنان تعریف کند که آن را به نتایج و لوازم عملش برگرداند، بلکه ‌ترجیح ‌می‌دهد که هر امر عملی را به تصورات و نسب و مقولات بدل کند. اصطلاحات و مفاهیم مجرد سرتاسر کتاب او را مملو ساخته است.

مقصود کروچه از مفهوم محض یک مفهوم کلی از قبیل کمیت و کیفیت و تحول و یا هر تصوری است که بتوان به طور مفهوم در حقیقتی ‌به کار برد. او با این مفاهیم چنان بازی ‌می‌کند که گویی روح هگل در وی حلول کرده است و گویی می‌خواهد در ابهام و غموض از استاد خویش سبق برد. کروچه با این منطق خود را قانع ‌می‌کند که فلسفه ماوراء طبیعت را استهزاء کرده و خود را از آن دور داشته است. به عقیده او فلسفه ماوراء طبیعت انعکاسی از الهیات است و استاد فلسفه دانشگاه امروز شکل آخری معلم الهیات قرون وسطی می‌باشد .

ایده‌آلیسم او با رفتار خشنی نسبت به ایمان و عقیده بهم آمیخته است: مذهب را قبول ندارد؛ به اختیار و آزادی اراده معتقد است ولی ببه قای روح اعتقاد ندارد؛ پرستش زیبایی و زندگی فرهنگی جای دین را در دل او گرفته است. «فرهنگ اقوام ابتدایی دین آنها بود؛ دین ما میراث فرهنگی ماست… من ‌نمی‌‌دانم آنها که می‌خواهند دین را در کنار فعالیت علمی ‌و هنری و انتقادی و فلسفی بشر نگه دارند چه نظری دارند… با وجود فلسفه علتی برای بقای مذهب وجود ندارد … علم روح مذهب را یک حادثه و واقعه تاریخی ‌می‌داند و آن را یک حالت روانی می‌شمارد که قابل رفع است. » آیا رم به این سخنان همچون ژوکوند لبخند نمیزند؟

در اینجا یکی از اتفاقات عجیب و غیرعادی فلسفه مشاهده می‌شود؛ یعنی با عقیده‌ای روبرو می‌شویم که هم طبیعی و هم روحانی است‌؛ هم لاادری است و هم غیرجبری‌؛ هم عملی است و هم اصالت تصوری‌؛ هم اقتصادی است و هم طالب زیبایی‌؛ درست است که توجه کروچه ‌بیش‌تر به نظریات است نه امور عملی‌؛ ولی مساعی او نشان ‌می‌دهد که وی به جد ‌می‌کوشد تا خود را از تمایلات مکتب قدیم قرون وسطایی رهایی بخشد. کتاب بزرگی درباره فلسفه عملی نوشته است که قسمتی از آن منطق است منتهی به نام دیگر و قسمت دیگر بحثی فلسفی است درباره مساله اختیار، دو کتاب دیگر که متواضعانه‌تر است، به نام «درباره تاریخ»، نظریه مفید «تاریخ همچون فلسفه متحرک» را مورد بحث قرار ‌می‌دهد و مورخ کسی را می‌نامد که انسان و طبیعت را در جریان فعال علل و حوادث نشان دهد نه اینکه خود را به نظریات و انتزاعیات سرگرم سازد. کروچه ویکو را دوست دارد و با حرارت از این نظریه قدیم ‌ایتالیایی دفاع ‌می‌کند که تاریخ را باید فلاسفه بنویسند. به عقیده او تبحر و موشکافی بسیار در تاریخ منجر به این می‌شود که مورخ در اثر علم زیاد اطمینان خود را از دست بدهد. ‌هم‌چنان که شلیمان باستان‌شناس آلمانی در ‌تروا نه تنها یک شهر بلکه هفت شهر دیگر نیز کشف کرد و همین سبب شد که محققان تاریخ، معتقد شدند که اصلاً ‌تروایی وجود نداشته است، کروچه هم معتقد است که انتقاد بیش از اندازه مورخان جهل ما را راجع به گذشته ‌بیش‌تر ‌می‌کند.

من نکته‌ای را که یکی از دوستانم در روزگار جوانی به من گفته است به خاطر دارم، در آن ایام من مشغول تدوین کتابی در تاریخ قدیم رم بودم که در حقیقت بیش از اندازه انتقادی بود. کتاب را به آن دوست خود که مایه علمی ‌کمی ‌داشت دادم‌، پس از آنکه کتاب را تمام کرد گفت که او افتخار دارد که معتقد شده است که یکی از علمای متبحر بزرگ زبان‌شناسی شده است. زیرا علمای مزبور پس از سال‌ها رنج و زحمت به این نکته می‌رسند که هنوز چیزی ‌نمی‌‌دانند، ولی او بدون زحمت و فقط در نتیجه موهبت طبیعی به این نکته پی برده است.

کروچه صعوبت دریافت وقایع حقیقی ادوار گذشته را ‌می‌داند و تعریفی را که روسو از تاریخ کرده است ذکر ‌می‌کند: «تاریخ عبارت از آن است که از میان دروغ‌های متعددی دروغی را که بیش از همه به حقیقت شبیه است برگزینند.» او از نظریه‌بافانی نظیر هگل و مارکس و بکل خوش‌دل نیست، زیرا اینان می‌خواهند با احکا‌می‌که قبلاً پیش خود درست کرده‌اند، تاریخ را از راه تماس و استدلال مشوش سازند. در تاریخ نقشه قبلی منظمی ‌وجود ندارد و حکیمی که به تدوین تاریخ اشتغال می‌ورزد نباید سرگرم ‌ترسیم نقشه‌های جهانی باشد بلکه باید در پی کشف علل و نتایج و روابط بر آید. باید به خاطر داشته باشد که آن قسمت از تاریخ دارای ارزش است که در معنی و بیان با عصر خود متناسب است. تاریخ باید بالاخره آن چنان باشد که ناپلئون گفته است: «تنها فلسفه حقیقی و تنها روانشناسی واقعی» و این هنگامی ‌صورت‌پذیر است که مورخین تاریخ را همچون الهام طبیعت و آئینه بشری بنویسند.

منبع

کتاب: تاریخ فلسفه
نویسنده: ویل دورانت
مترجم: عباس زریاب خویی

برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *