بهداشت روانروان پویشی و روانکاویروانشناسی شخصیتمکاتب روانشناسی

سطوح شخصیت یونگ

کهن‌الگوهای یونگ: گنجینه به جا مانده از اجداد

جان لاک با استعاره معروف لوح سفید، دنیای فلسفه را تکان داد. او معتقد بود تمام محتوای فکر، احساسات و هیجانات ما از تجربه بعد از تولد به‌دست می‌آید. در مقابل فلاسفه‌ای مانند کانت، شوپنهاور و نیچه این نظر لاک را عین ساده‌لوحی می‌دانستند و معتقد بودند انسان با پیش‌فرض‌های ژنتیکی و پتانسیل‌های مشخصی پا به عرصه هستی می‌گذارند. شخصی که در روانشناسی نظر دسته‌ی دوم را بسط داد کسی نبود جز کارل گوستاو یونگ. او که نگاهش شرقی بود جایگاه ویژه‌ای برای شهود قائل شد و با بسط مفاهیمی تحت عنوان کهن‌الگو یا صور مثالی، نظریه ای جذاب و دلنشین برای شخصیت ترتیب داد.

یونگ معتقد بود انسان محدود به تجربیات فردی‌اش نیست و برخی تجارب به شکل کهن‌الگو نسل به نسل منتقل شده‌اند و از اجدمان به ما رسیده اند. شواهد او مبتنی بر شواهد بالینی (مثلاً خواب‌های مشترک مردم در نقاط مختلف جهان) و شواهد باستان‌شناسی بود. برای مثال در سرتاسر دنیا خواب‌های مشترکی دیده می‌شوند در حالی که این افراد هیچ زمینه‌ی تجربی مشترکی ندارند، یا مثلاً تجاربی مانند عبور از رودخانه پر از تمساح، مار، پیر فرزانه، منجی، وحدت و غیره بااینکه شاید برای ما اتفاق نیفتاده‌ باشند، اما با گوشت و پوستمان چنان عجین شده اند که حس می‌کنیم آنها را خودمان جایی تجربه کرده‌ایم. یونگ سعی کرد با گسترده‌کردن شخصیت بتواند توضیحی برای این مسائل پیدا کند و انسان را محدود به تجارب شخصی‌اش نمی‌دانست. برخی معتقدند این سطوح شخصیت یونگ واقع‌بینانه نیست اما به هر حال بسیار معنادار و دل‌نشین مطرح شده‌اند. در ادامه قصد داریم با سطوح شخصیتی از نگاه یونگ بیشتر آشنا شویم. متون پیش رو از کتاب روانشناسی رشد کرین انتخاب شده است.

کهن‌الگوهای یونگ و ساختار شخصیت از نگاه او

من(ایگو)

من تقریباً همان مفهوم خودآگاه است. من شامل آگاهی از دنیای بیرونی، همچنین آگاهی ما از وجود خودمان است.

Persona jung

پرسونا(نقاب)

پرسونا نقاب من (ایگو) است، همان تصویری است که شخص به دنیای بیرونی ارائه می‌دهد. پرسونای ما با نقش‌هایی که بر عهده می‌گیریم تغییر می‌یابد. فرد در محیط کار خویش یک تصویر از خود ارائه می‌دهد و در خانه در برابر کودکان خویش، تصویر دیگری را به نمایش می‌گذارد. بعضی افراد پرسونای خویش را بدون در نظر گرفتن بخش‌های عمیق شخصیت خود، شکل می‌دهند، تا جایی که خود یا دیگر افراد، حس می‌کنند که در زیر این نمای ظاهری، مایه‌ی اندکی وجود دارد و بقیه‌ی شخصیت مخفی است. اما حقیقت این است که ما به این بخش از شخصیت نیاز داریم تا بتوانیم به‌گونه‌ای مؤثر با دیگران کنار بیاییم. برای مثال، اغلب اوقات اگر بخواهیم دیگران به حرف ما گوش دهند، باید باحالتی مصمم و قاطع با آنها روبرو شویم. پرسونا تا جایی رشد می‌کند که شخصیت در حال تعادل باشد، اما به‌شرطی که بخش‌های دیگر شخصیت، کنار زده نشوند.

Shadow jung

سایه

سایه شامل خصایص و احساساتی است که ما نمی‌توانیم آنها را برای خودمان بپذیریم. سایه متضاد ایگو و خودپنداره ماست. سایه، آقای هاید، یعنی چهره پنهانی دکتر جکیل است. در رؤیاها، سایه، به‌صورت افرادی هم‌جنس برون‌فکنی می‌شوند. مثلاً هنگامی‌که رؤیایی در مورد افراد بد، و دیگرآزار می‌بینیم، که جنسیت آنها با ما مشابه است. در زندگی روزمره، سایه اغلب هنگامی خود را به نمایش می‌گذارد که ما با موقعیتت های زشت و ناجوری روبرو شده‌ایم و مثلاً به‌طور ناگهانی و به نحو خصمانه‌ای می‌گوییم: ((اصلاً شبیه من به نظر نمی‌رسد)) ما همچنین برون‌فکنی‌های سایه‌ی خودمان را در مواقعی می‌بینیم که (از چیزی که نمی‌توانیم در مردم ببینیم، شکایت داریم) زیرا چنین اظهارات تندی، نشانگر ان است که ما درواقع داریم در وجود خودمان، برعلیه آگاهی از این کیفیت، دفاع می‌کنیم.

در اغلب موارد، سایه به‌طور گسترده‌ای منفی است، زیر با خودپنداره ی مثبت ما در تضاد است. بااین‌حال، مادامی‌که آگاهی ما از خودپنداره، شامل عناصری منفی است، سایه‌ی ناخوداگاه، مثبت خواهد بود. زن جوانی که خود را زشت در نظر می‌گیرد، ممکن است رؤیایی درباره یک زن زیبا ببیند. او این زن را به شکل فرد غریبه‌ای می‌بیند، اما درواقع این زن ممکن است جلوه‌ای از آرزوی زیبا بودن خودش باشد. خواه سایه منفی باشد و خواه مثبت، مسئله مهم، دسترسی داشتن به آن است. در هر فرد، آگاهی یافتن از ماهیت سایه، اولین قدم به‌طرف خودآگاهی و انسجام شخصیت است.

Anima-and-Animus jung

آنیما و آنیموس

تائوئیست‌های چینی از یین و یانگ، یعنی جنبه‌های، زنانه و مردانه شخصیت ما صحبت کرده‌اند. به نظر یونگ جنبه زنانگی شامل ظرفیت‌هایی برای پرورش فرزند، احساس، هنر و یگانگی با طبیعت، و جنبه مردانگی شامل تفکر منطقی، ابراز دلیرانه و غلبه بر طبیعت است. همه‌ی ما ازنظر زیست‌شناختی، دوجنسیتی هستیم و همه ما زمینه‌های دوجنسیتی را در اشخاص تشخیص می‌دهیم، بنابراین تمامی انسان‌ها هم خصایص مردانه دارند و هم زنانه. ولی ما انسان‌ها همچنین، ازلحاظ ژنتیک دارای تفاوت‌های جنسیتی هستیم که فشارهای اجتماعی شدن آن را تشدید و برجسته می‌کند و زنان را تحت‌فشار قرار می‌دهد تا جنبه زنانگی، و مردان را تحت‌فشار قرار می‌دهد تا جنبه مردانگی خویش را بیشتر مورد تأکید قرار دهند. نتیجه آن می‌شود که جنبه‌ی دیگر سرکوب و ضعیف می‌شود. مردان گرایش پیدا می‌کنند تا به‌طور یک‌طرفه مستقل، پرخاشگر و عقلانی بشوند. آنها ظرفیت‌های خویش را برای پرستاری و بچه‌داری و وابستگی به دیگران مورد غفلت قرار می‌دهند. زنان جنبه‌های پرورش فرزند و احساسات را در خود رشد می‌دهند و از ظرفیت‌های خویش برای تفکر منطقی و ابراز وجود غفلت می‌کنند. باوجوداین جنبه‌های مورد غفلت قرارگرفته ناپدید نمی‌شوند بلکه فعال باقی می‌مانند و در ناخودآگاه ما ظاهر می‌شوند. در مردان جنبه زنانگی در رؤیاها و خیال‌پردازی‌ها به‌عنوان (زن درونی یا آنیما) ظاهر می‌شوند (مرد درونی زنان آنیموس خوانده می‌شود.)

ناخودآگاه شخصی

یونگ معتقد بود که ناخودآگاه شامل دو لایه است. اولین لایه شامل ناخودآگاه شخصی است که دربرگیرنده تمایلات و احساساتی است که ما طی دوره زندگی‌مان آنها را واپس زده‌ایم. بیشتر بخش‌های سایه در ناخودآگاه شخصی قرار دارد. مثلاً ممکن است دربرگیرنده احساسات لطیف یک مرد نسبت به پدرش باشد که او نیاز دارد تا به‌عنوان یک کودک آنها را واپس زند. آنیما و آنیموس نیز همچنین تا حدودی اما نه تماماً در این بخش ناخودآگاه یافت می‌شوند. یک زن ممکن است تجربه‌های خود با پدرش را به‌عنوان تجربه‌هایی وسوسه‌انگیز واپس زند، تجربه‌هایی که پس‌ازآن، بر آنیموس او تأثیر می‌گذارد و در ناخودآگاه شخصی او باقی می‌ماند.

ناخودآگاه جمعی

ناخودآگاه شخصی هر کس منحصربه‌فرد است. هر شخص افکار و احساسات متفاوتی را در زندگی خویش واپس می‌زند. بااین‌حال یونگ معتقد بود در عمیق‌ترین لایه روان، یک ناخودآگاه جمعی وجود دارد که به ارث برده می‌شود و تمامی نوع بشر در آن شریک هستند. ناخودآگاه جمعی از انرژی ذاتی فرد تغذیه می‌شود و به تمایلاتی که کهن‌الگوها (آرکی‌تایپ) نامیده می‌شوند نیرو می‌بخشد و آنها را سازمان می‌دهد. ما هرگز در مورد کهن‌الگوها به‌طور مستقیم چیزی نمی‌دانیم. بلکه می‌توانیم از طریق تصاویر کهن‌الگویی که در افسانه‌ها، هنر، رؤیاها و تمایلات و خیال‌پردازی‌های افراد در سرتاسر جهان یافت می‌شود در مورد آنها چیزهایی بیاموزیم. افراد از طریق این تصاویر سعی می‌کنند تا عمیق‌ترین تمایلات و آرزوهای ناخودآگاه درونی خویش را ابراز کنند. کهن‌الگوها شامل تصاویری از مادر زمین، پیرزن خردمند، پیرمرد خردمند، حیوانات، تولد دوباره، مرگ، شیطان، جادوگر و خداوند هستند.

این کهن‌الگوها همچنین بر ماهیت و رشد سایر بخش‌های شخصیت اثر می‌گذارند. برای مثال آنیموس یک زن نه تنها از تجربه‌های او با پدرش و مردان دیگر بلکه از انرژی‌های پرخاشگرانه ناخودآگاه جنس مذکر که ممکن است در رؤیاهای او به‌صورت یک حیوان وحشی جلوه‌گر شده باشد ناشی می‌شود.

خویشتن

مهم‌ترین کهن‌الگو همان خویشتن ماست، تلاش ناخودآگاه ما برای وحدت، کمال و معنایابی. خویشتن نیرویی درونی برای تعادل بخشیدن و آشتی دادن جنبه‌های متضاد شخصیت ماست. در سراسر جهان خویشتن در تصاویر ماندلاها، یعنی اشکالی که در آنها تمامی جنبه‌ها حول یک مرکز کاملاً تعادل یافته قرار دارند، نمایش داده‌شده است. خویشتن، همچنین از طریق جستجوی ما برای یافتن خداوند، یعنی سمبل کمال و معنای غایی تجلی می‌یابد.

درون‌گرایی و برون‌گرایی

اگرچه خویشتن هدف غایی زندگی است اما هیچ‌کس به‌طور کامل به آن دست نمی‌یابد. همه ما به شیوه‌های یک‌جانبه رشد می‌کنیم. برای مثال اکثر ما توجه به خودآگاهی و غفلت از حیات ناخودآگاه را در خویش رشد می‌دهیم. زنان جنبه مردانگی خودشان را و مردان جنبه زنانگی خودشان را مورد غفلت قرار می‌دهند. یونگ مفاهیم دیگری را هم مطرح کرد تا تمایلات متضاد ما را توصیف کتد. و خاطرنشان سازد که ما اغلب اوقات تنها یک جنبه از آن مفهوم را در خود رشد می‌دهیم و جنبه دیگر آن را نادیده می‌گیریم. یکی از این مفاهیم قطبی شده درونی‌گرایی / برون‌گرایی است. برونگرا بی‌پرواست و مستقیماً دست به عمل می‌زند. درون‌گرا مردد است و در مورد آنچه ممکن است اتفاق بیافتد فکر می‌کند. در یک مهمانی زن جوان برون‌گرا بلافاصله به دیگران نزدیک می‌شود و با آنها شروع به گفتگو می‌کند. اما یک زن درون‌گرا دودل است و به حالات درونی خویش، ترس‌ها، امیدها و احساساتش فکر می‌کند. برون‌گرا به سمت بیرون، یعنی جهان گرایش دارد و درون‌گرا در دنیای درونی خویش احساس امنیت بیشتری می‌کند و از فعالیت‌هایی مانند مطالعه و هنر بیشتر لذت می‌برد. همه ما هر دو تمایل را داریم اما یکی از آنها را در خود رشد می‌دهیم و مورد دیگر را کنار می‌گذاریم و کمتر رشد می‌دهیم و آن را به ناخودآگاه می‌رانیم.

منبع:

کتاب: نظریه‌های رشد (مفاهیم و کاربردها)
مولف: ویلیام کرین
مترجمین: غلامرضا خوی‌نژاد، علیرضا رجایی

برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *