زیبایی از نگاه بندتو کروچه
کروچه از تتبعات ادبی و تاریخی وارد فلسفه میشود، از این رو طبیعیتاً فلسفه او دارای رنگ و بوی مسائل انتقادی و زیباشناسی است. بزرگترین کتاب او در زیباشناسی است (۱۹۰۲).زیبایی از نگاه بندتو کروچه به طور کامل در این کتاب شرح داده شده است. او هنر را به حکمت ماورای طبیعی و علم برتری میدهد: علوم به ما سود میرسانند ولی هنر زیبایی و جمال میبخشد. علوم ما را از حال و تشخص دور میکند و به جهانی میبرد که تجریدات ریاضی آن دائماً در افزایش است تا بالاخره به نتایج مهمی میرسد که ناقد اهمیت عملی است (همچنان که در اینشتاین دیده میشود)؛ ولی هنر ما را مستقیماً به شخص جزیی و حقیقت واحد راهنمایی میکند و به یک فلسفه کلی میرساند که در شکل مشخص مادی مضر است. «علم دو صورت دارد: شهودی و منطقی؛ معرفت که از راه تخیل حاصل میشود یا معرفتی که به وسیله عقل به دست میآید؛ معرفت شخصی با معرفت کلی؛ معرفت امور شخصی و جزیی و یا معرفت روابط و نسب این امور. به هر حال علم و یا معرفت عبارت است از ابداع خواه ابداع صور و خواه ابداع مفاهیم.»
بنابراین، اصل هنر عبارت است از قدرت ابداع صور … «آنچه بر هنر حکمفرماست فقط تخیل است، صور و خیال تنها ثروت و مایه هنر میباشد. هر کاری به طبقهبندی اشیاء و تقسیم آن به خیالی و واقعی ندارد، آنها را وصف و تعریف نمیکند بلکه احساس میکند و نمایش میدهد. جز این کاری ندارد.» چون تخیل جلوتر از اندیشه است و اندیشه ناگزیر از آن میباشد، فعالیت هنری را ابداع صور مقدم بر فعالیت منطقی و ابداع مفاهیم است. انسان به محض اینکه شروع به تخیل کرد هنرمند شد و این مدتها پیش از آن بود که استدلال کند.
هنرمندان بزرگ، موضوع را بدینسان دریافتند. میکل آنژ گفت: «نقاش نه با دست خویش بلکه با مغز خویش مینگارد.» لئوناردو داوینچی نوشت: «روح نوابغ بزرگ وقتی بیشتر ابداع میکند که با امور خارجی کمتر سر و کار داشته باشد.» همه این داستان داوینچی را شنیدهاند که هنگامی که میخواست پرده معروف «آخرین عشای مقدس» را بکشد، راهبی که او را بدین کار مامور کرده بود سخت موی دماغش شده بود و چون میدید که داوینچی مدتها در جلو پرده سفید بیحرکت مینشیند و دست به قلم نمیبرد، دائم مزاحم میشد و میپرسید که پس کی به کار شروع خواهد کرد و داوینچی از دست راهب سخت به ستوه آمده از وی متنفر شده بود و بدون آنکه خود متوجه شود، در پرده مزبور یهودا را به صورت راهب کشید.
ماهیت هنر در این کوشش به ظاهر آرام و بیحرکت هنرمند است برای درک صورت کامل موضوعی که مقصود اوست؛ این امر عبارت از یک نوع شهود و الهامی است که نظر اجمالی عرفانی نیست بلکه نظر کامل و درک کامل و تخیل متناسب است.
اعجاز هنر در تجسم صورت نیست بلکه در درک و فهم آن است. تجسم امرى فنی است که به مهارت و چیرهدستی مربوط است.
هنگامیکه یک کلام نفسانی را در اختیار داریم و شکل یا مجسمهای را به وضوح و با حالات زنده تصور میکنیم و یا آهنگی کشف مینماییم، بیان هنری به نحو کامل بوجود میآید و چیز دیگری لازم نیست. حال اگر ذهن را برای گرفتن آن کلام و یا خواندن آن باز کنیم، آنچه را در باطن گفته و یا خواندهایم، به ظاهر با صدای بلند میگوییم و میخوانیم. اگر دست را بر روی پیانو دراز کنیم یا قلم نقاشی یا تیشه حجاری به دست بگیریم، عمل سابقاً انجام شده است و آنچه لازم است این است که عملی را که در باطن به اختصار و سرعت انجام دادهایم به تفصیل اجرا کنیم (این امر مربوط به عمل است نه فعالیت هنری)
آیا این مطلب میتواند ما را به سؤال گیج کننده «زیبایی چیست؟ »راهبر میکند؟ در اینجا مسلماً عقاید به شماره نفوس مختلف است و هر که دوستدار این موضوع است سخن خود را حجت میپندارد و حاضر به نفی و انکار آن نیست. کروچه جواب میدهد که زیبایی عبارت است از ابداع ذهنی صورتی (ویا سلسله صوری) از ماهیت شیء مورد نظر، زیبایی بیشتر بسته به صورت باطنی و ذهنی است نه شکل خارجی آن ما دوست داریم که بگوییم فرق ما و شکسپیر در فن بیان و تعبیر خارجی است و ما افکاری داریم که عمیقتر از آن است که به سخن و کلام درآوریم. ولی این یک اشتباه سادهلوحانه است: فرق در قدرت تجسیم نیست بلکه در ابداع باطنی صورتی است که بیان و تعبیر شیء میباشد.
همچنین حق زیباشناسی که عبارت است از مشاهده و تماشا نه ابداع و ایجاد، یک تعبیر و بیان باطنی است و میزان سنجش و فهم یک اثر هنری بسته شهود مستقیمی است که از حقیقت تصویر شده در ما هست. بسته به این است که تا چه حد توانایی ایجاد بیان هنری در ماهست. «آنجا که از اثر هنری زیبا لذت میبریم از الهام و شهود خویش تعبیر میکنیم. هنگامیکه آثار شکسپیر را میخوانم با شهود و درونبینی خود هاملت و اوتللو را تصور میکنم.» هم در هنرمند خلاق و هم در تماشاچی محو زیبایی، راز زیبایی در تصویر و یا صورت بیان کننده است. زیبایی عبارت است از بیان و تعبیر کامل و متناسب، آنجا که تناسب وجود ندارد بیان حقیقتی نیز وجود ندارد؛ بدین جهت میتوانیم به این سؤال قدیم چنین پاسخ دهیم که زیبایی عبارت است از بیان و تعبیر.
منبع
کتاب: تاریخ فلسفه
نویسنده: ویل دورانت
مترجم: عباس زریاب خویی