
زمانه اسپینوزا و یهودیان هم هم دوره او، چرا برای بحث ما مهم است؟ از آنجا که اسپینورا یهودی بود ابتدا به معرفی اسپینوزا و قوم یهود می پردازیم تا با شرایط اجتماعی زمانه اسپینوزا را بهتر بشناسیم.
سرگذشت پرحادثه قوم یهود در زمانه اسپینوزا
زمانه اسپینوزا: تاریخ قوم یهود از زمان دربهدری به بعد، از قسمتهای حماسی تاریخ اروپاست. پس از آنکه رومیان در سال ۷۰ مسیحی اورشلیم را گرفتند، قوم یهو از خانه مسکونی خود رانده شد. از راه بازرگانی و گریز، در میان تمام اقوام جهان و تمام قطعات عالم پراکنده گشتند. پیروان مذاهب بزرگ، مسیحیت و اسلام که کتب مقدس و داستانهای آنان از یهود مایه گرفته بود، این قوم را زیر شکنجه گرفتند و دست به کشتار آنان زدند. طریقه فئودال آنان را از تملک اراضی محروم ساخت. جامعه اصناف و پیشهوران، آنان را از پرداختن به صنعت منع کرد. در محلههای مخصوص یهود که لبریز از جمعیت بود، محصور شدند و هر آن تحتتعقیب بودند. مردم با آنان بدرفتاری میکردند و شاهان اموالشان را تصاحب مینمودند.
با سرمایه و تجارت خود شهرهایی بنا کردند که برای تمدن ضروری بود. از جوامع نفی و اخراج میشدند و دائم مذمت و دشنام میشنیدند. با این همه، بدون هیچ تشکیلات سیاسی حتی بدون یک زبان مشترک و بدون هیچ قانونی که آنان را به وحدت اجتماعی ملزم سازد، این قوم عجیب خود را جسماً و روحاً حفظ کرد، نژاد و فرهنگ خویش را کاملاً و بدون نقص نگاه داشت، با عشق رشکآوری همه آداب و سنن قدیم خود را محافظت نمود، و با شکیبایی و تصمیم منتظر نجات و رهایی خود گردید و روزبهروز بر عده افراد آن افزوده گشت و با پروراندن نوابغی در هر زمینهای برای خود شهرت و افتخار کسب کرد و پس از دو هزار سال سرگردانی با پیروزی به خانه قدیمی و فراموشنشدنی خود برگشت.
کدام درام میتواند در فراوانی درد و رنج و تنوع صحنهها و جلال و دقت اجراء، با آن یهود برابری کند ؟ کدام داستان خیالی میتواند با این داستان حقیقی رقابت نماید؟
دربهدری قوم یهود
دربهدری یهود قرنها پیش از سقوط بیتالمقدس آغاز شده بود. قوم یهود از بنادر صور و صیدا و بنادر دیگر خارج شده، به تمام سواحل مدیترانه عزیمت میکردند. آتن و انطاکیه و اسکندریه و قرطاجنه و رم و مارسی و حتی اسپانیای دوردست، مقصد آنها بود. بعد از انهدام معبد، پراکندگی یهود به شکل مهاجرتهای عظیم درآمد. بالاخره این مهاجرت دو جریان مختلف به خود گرفت.
یکی در طول دانوب و رین و بعدها به داخل لهستان و روسیه، و دیگری به سوی اسپانیا و پرتغال و زندگی با عربهای فاتح (۷۱۰ مسیحی). قوم یهود در اروپای مرکزی به تجارت و پرداختن به امور مالی مشخص بودند. در اندلس به سهولت علوم ریاضی و طبی و فلسفی عرب را فراگرفتند و فرهنگ خاص خود را در مدارس بزرگ قرطبه و برسلونه و اشبیلیه توسعه دادند. در همین شبهجزیره بود که در قرون دوازدهم و سیزدهم مسیحی سهم عمدهای در نقل فرهنگ قدیم و شرق به اروپای غربی بر عهده گرفتند. موسی میمونی (۱۲۰۴-۱۱۳۵) ]مقصود ابوعمران موسی بن میمون عبدالله القرطبی الاندلسی است.[ بزرگترین طبیب عصر خود در شهر قرطبه شرح معروف خود را بر تورات بنام دلالهالحائرین نوشت.
کفریات هاسدائی کرسکاس
در شهر برسلونه هاسدائی کرسکاس (۱۴۳۰-۱۳۷۰) [Hasdai Crerscas ، متکلم یهود اهل برسلونه.] با کفریات و سخنان الحادآمیز خود تمام عالم یهود را تکان داد. یهودان اسپانیا همواره در پیشرفت و ترقی بودند تا آنکه در سال ۱۹۹۲ فردیناند غرناطه را فتح کرد و تمام عربها را از اسپانیا بیرون ریخت. یهودان شبهجزیره که در زیر لوای محبت مسلمانان فاتح آسوده و آزاد میزیستند، دچار محنت تفتیش عقاید(Inquisition) گردیدند و مجبور شدند که یکی از دو راه را برگزینند: یا غسل تعمید کرده، به مذهب مسیح درآیند و یا از اموال خود چشم پوشیده، راه دیار دیگر در پیش گیرند. کلیسا با این خصومت عنیف با یهود موافق نبود و پاپها دائماً بر ضد این وحشیت اعتراض میکردند ولی پادشاه اسپانیا خیال میکرد که میتواند کیسه خود را از اموال یهود که به صبر و دقت جمعآوری شده بود پر سازد. تقریباً در همان سال که کلمب آمریکا را کشف کرد، فردناند یهود را کشف نمود.
جستجو در خارج از اسپانیا
اکثریت یهود شق بدتر را انتخاب کردند و در خارج اسپانیا در جستجوی پناهگاهی برآمدند. بعضی در کشتی نشسته به سوی بندر ژن و دیگر بنادر ایتالیا رهسپار گشتند ولی همه جا از ورود آنان ممانعت شد و بالاخره در حالی که با فقر و مرض دست به گریبان بودند به سواحل آفریقا رسیدند. آنجا نیز اغلب آنها عرضه هلاک و دمار گشتند، زیرا بومیان خیال میکردند که اینها جواهرات را بلعیدهاند. برخی از آنها را در ونیز پذیرفتند. مردم ونیز میدانند که تا چه حد قدرت دریایی آنها مدیون یهودیان است.
عده دیگر مخارج مسافرت کلمب را دادند (که احتمال میرود خود او از این قوم بوده است) به امید آنکه شاید این ملاح بزرگ مسکن جدیدی برای آنها پیدا کند. عده زیادی از آنان در کشتیهای بیدوام زمانه اسپینوزا بر روی اقیانوس اطلس به راه افتادند و در میان انگلستان و فرانسه که هر دو با آنان خصومت میورزیدند، به سرزمین هلند رسیدند. هلند سرزمینی کوچک بود ولی مردم بلندهمتی داشت به همین جهت یهودان را با خوشی پذیرفتند. در میان این دسته از یهودان پرتغال خانوادهای به نام (Espituoza) اسپینوزا وجود داشت.
یهودیان در هلند
پس از آن اسپانیا راه انحطاط در پیش گرفت و هلند رو به پیشرفت نهاد. یهودیان در سال ۱۹۹۸ نخستین کنیسه خود را در آمستردام به پا کردند و پس از آنکه هفتاد و پنج سال بعد خواستند کنیسه دیگری که مجللترین کنایس اروپا بود بنا کنند، همسایگان مسیحی آنها در این اقدام کمک مالی کردند. اگر بخواهیم از صورتهای چاق و چله بازرگانان و ربیّون یهود آن زمان که با کلک رمبراندت جزو آثار جاودانی درآمدهاند، حکم کنیم باید بگوییم که قوم یهود در زمانه اسپینوزا حقیقتاً خوشبخت بودهاند. ولی در اواسط قرن هفدهم، حوادثی که در داخل کنیسه رخ داد، این آرامش را بهم زد. اوریل آکوستا (Uriel a Costa) جوان پرشور یهودی که مانند بعضی از یهودیان دیگر، بدون تردید تحت نفوذ شک و تردید عهد رنساس قرار گرفته بود، رسالهای نوشت و در آن شدیداً به عقیده به معاد و عالم آخرت حمله کرد.
این روش با آیین قدیم یهود مبانیت حتمی نداشت ولی ارباب کنیسه او را مجبور کردند که در ملاءعام از گفته خود برگردد، زیرا عقاید او نفرت مسیحیان هلند را که این همه به یهود نیکی کرده بودند ولی با آنچه با روح مسیحیت مغایر بود، شدید مخالفت مینمودند، برمیانگیخت. طرز توبه دادن او این طور بود که بر آستانه کنیسه خوابید و اعضاء روحانی کنیسه از روی بدن او گذشتند. اوریل آکوستا پس از تحمل این رنج و توهین به خانه خود رفت و عبارات زننده و شدیدی بر ضد عاملین این امر نوشت و بعد خود را کشت. [گوتر کرو (نویسنده آلمانی) از این داستان درامی ساخته است که هنوز جزو منابع اروپایی محسوب میشود.] این واقعه در سال ۱۹۶۰ اتفاق افتاد. در این هنگام باروخ اسپینوزا «بزرگترین یهودیان عصر جدید» [زنان در کتابMarc Aurtle ، پاریس، نشر Calmann – Levy صفحه ۵۶٫] و بزرگترین فلاسفه قرون جدید، کودکی هشت ساله بود و شاگرد وفادار کنیسه به شمار میرفت.
منبع
کتاب: تاریخ فلسفه
نویسنده: ویل دورانت
مترجم: عباس زریاب خویی
سلام و وقت بخیر
تاریخهای میلادی اشتباه درج شدهن. لطفا اصلاحشون کنین.
متشکرم