روان پویشی و روانکاویمکاتب روانشناسی

روان‌درمانی پویشی فشرده و کوتاه‌مدت چگونه است؟

ISTDP چیست؟

روان‌درمانی پویشی فشرده و کوتاه‌مدت شکلی از روان‌درمانی کوتاه‌مدت است که توسط روان‌پزشک ایرانی، حبیب دوانلو، از طریق پژوهش‌های تجربی و نوارهای ویدیویی ضبط‌شده از جلسات درمان حدود ۶۶۰ بیمار وی ابداع‌شده است.

هدف اولیه‌ی ISTDP این است که به بیمار کمک کند بر مقاومت خود غلبه کرده و احساسات حقیقی خود را نسبت به گذشته و حال تجربه کند؛ احساساتی که به دلیل دردناک و یا ترسناک بودن برای بیمار، مدت‌های طولانی بیمار آنها را پس زده بود. این روش:

  • فشرده است زیرا هدفش این است که به بیمار کمک کند به شدیدترین شکل ممکن احساسات پس‌زده شده‌اش را تجربه کند.
  • کوتاه‌مدت است زیرا می‌کوشد این کار را با سرعت هر چه تمام‌تر انجام دهد.
  • پویشی است زیرا با نیروهای ناهشیار و احساسات انتقالی سروکار دارد.

بیماران معمولاً به دلیل نشانه‌های بیماری و یا مشکلات بین فردی خود برای درمان مراجعه می‌کنند. نشانه‌های بیماران شامل مشکلات روان‌شناختی سنتی نظیر اضطراب و افسردگی هستند اما می‌توانند نشانه‌های پزشکی غیرقابل توضیحی نظیر سردرد، تنگی نفس، اسهال، یا ضعف ناگهانی را نیز شامل شوند. این نشانه‌هایی که از نظر پزشکی نمی‌توان تبیین قابل قبولی برای آنها ارائه کرد، در مدل روان‌درمانی پویشی فشرده و کوتاه‌مدت تبیین می‌گردند: این علائم در شرایط استرس‌زایی رخ می‌دهند که هیجانات دردناک و یا ممنوع بیمار بدون آگاهی وی برانگیخته می‌شود. معمولاً این علائم را در روان‌پزشکی و DSM-IV-TR، تحت عنوان اختلالات بدنی شکل طبقه‌بندی می‌کنند.

این شیوه‌ی درمان در طی دهه‌ی ۱۶۰۶ تا دهه‌ی ۱۶۶۶ توسط دکتر حبیب دوانلو روان‌پزشک و روان تحلیل‌گر ساکن مونترال ابداع شد.
او که از اثربخشی پایین و زمان طولانی درمان‌های روان تحلیل گری خسته شده بود به ضبط ویدیویی جلسات درمان بیماران خود پرداخت. سپس به بررسی دقیق این نوارهای ویدیویی پرداخت تا تمامی مداخلاتی را که در غلبه‌ی بیمار بر مقاومتش مؤثر بودند شناسایی کند؛ مقاومتی که موجب می‌شود احساسات دردناک و یا ترسناک بیمار خارج از حیطه‌ی آگاهی وی نگاه داشته شوند و از نزدیکی عاطفی وی با دیگران جلوگیری می‌کند.

تعریف روان‌درمانی پویشی کوتاه‌مدت

روان‌درمانی پویشی کوتاه‌مدت STDP به لحاظ نظری ریشه در روان تحلیل گری دارد اما درعین‌حال این ارتباط، ارتباطی دوسوگرایانه است. عمده‌ترین تعارض میان این دو وجه درمان حول موضوع زمان و اثربخشی هریک شکل‌گرفته است. روان‌درمانی پویشی کوتاه مدت همان اختلالاتی را درمان می‌کند که روان تحلیل گری در صدد درمانشان است، با این تفاوت که در زمانی کوتاه‌تر به این کار می‌پردازد.

روان‌درمانی پویشی کوتاه‌مدت برخلاف روان تحلیل گری از روش علمی برای ارزیابی نتایج درمان استفاده می‌کند. بسیاری از روان تحلیل گران پس از ظهور روان‌درمانی پویشی کوتاه‌مدت احساس تهدید کردند- درمانی که می‌تواند بیماران نوروتیک را در کمتر از ۶۰ ساعت کاملاً درمان کند، در مقایسه با روان تحلیل گری کامل که حدود ۶۵۲ تا ۶۶۰ ساعت زمان نیاز دارد. بسیاری از روان تحلیل گران، یافته‌های به‌دست‌آمده از روان‌درمانی‌های پویشی کوتاه‌مدت را با سنگر گرفتن پشت فرضیه‌ی “سطحی بودن” این درمان‌ها نادیده گرفته‌اند.

از نظر تکنیکی روان تحلیل گری نیازمند شکل‌گیری نوروز انتقالی میان بیمار و تحلیل‌گر است. این بدان معناست که تحلیل‌گر به والد بیمار تبدیل‌شده و بیمار می‌کوشد از طریق نشانه‌های بیماری خود با احساسات ناهشیاری که نسبت به تحلیل‌گر یافته است مقابله کند. تحلیل‌گر می‌کوشد از طریق تفسیر مقاومت بیمار و نمادهای موجود در رؤیاهای وی احساسات و تکانه‌های سرکوب‌شده‌ی او را آشکار کند. در نهایت، انتقال ناهشیار بیمار خاتمه می‌یابد و بیمار با شخصیتی که از نو ساخته شده است به تحلیل خود پایان می‌دهد. اما پژوهش‌های مالان و دیگر همکاران وی این نکته را که آیا این امر به واقع اتفاق می‌افتد یا نه را مورد تردید قرار داده‌اند.
درمان پویشی کوتاه‌مدت نیز به میزان زیادی از انتقال استفاده می‌کند اما با تمرکز شدید بر ارتباط عاطفی میان درمانگر و بیمار در جلسه‌ی درمان، از بروز نوروز انتقالی جلوگیری می‌کند و تمامی هیجانات بیمار پیش از آنکه وی جلسه را ترک کند، مورد شناسایی واقع می‌شوند. در این شیوه از درمان، درمانگر به جای آنکه تبدیل به فردی گردد که بیمار به او دل‌بسته می‌شود، نقش یک کاتالیزور و یا راهنما را دارد که به بیمار کمک می‌کند با احساسات غیرقابل‌قبول خود مواجه شود. در این درمان، انتقال به عنوان پدیده‌ای در نظر گرفته می‌شود که در تمامی روابط صمیمانه رخ می‌دهد. این انتقال از اولین جلسه‌ی درمان در سطحی عاطفی موردبررسی قرار می‌گیرد و این کار در تمامی جلسات بعد ادامه می‌یابد تا اینکه با کشف احساسات اصیل، حساسیت‌زدایی از عواطف بیمار، تجربه‌ی هیجانی اصلاحی، و بینش یافتن نسبت به فرایندهای ناهشیار، نورز بیمار حل گردد. فنون روان‌درمانی پویشی کوتاه‌مدت به این منظور ایجادشده‌اند که به فرایند حل‌وفصل مشکلات بیمار سرعت بخشند و در نهایت موجب بازسازی تعادل روانی میان نیروهای پویشی(نهاد، من و فرامن) شوند. این اتفاق در طی تلاشی که به منظور کاهش نشانه‌های بیماری، تغییر خوی وی، و بهبود ظرفیت‌های ارتباطی وی انجام می‌شود، رخ می‌دهد.

اینک در این حوزه، مکاتب مختلفی در حال شکل‌گیری هستند. افرادی که در گروه دوانلو قرار می‌گیرند از جمله نبورسکی، پاتریشیا دلاسلوا، آلن کاپلن، آلن عباس، و سایرین عمدتاً با توالی پویشی به عنوان بخشی محوری از رویکرد خود سروکار دارند. به همین دلیل، این متخصصان تأکید بسیاری بر هشیار ساختن خود تنبیهی بیمار در همان نخستین لحظات جلسه‌ی درمان می‌کنند. مک کالوچ و همکارانش جلسات درمانی خود را با رویکردی انعطاف‌پذیر هدایت می‌کنند. این رویکرد شامل آموزش روان‌شناختی دفاع‌ها به بیمار، اعمال فشار ملایم برای تجربه‌ی احساسات، اعمال فشار مداوم برای توقف خود تنبیهی بیمار و ترغیب وی به تجربه‌ی هیجانات خود در طی جلسه‌ی درمان است. مک کالوچ معتقد است تجربه‌ی عواطف، بخشی اساسی از تغییر خوی بیمار را تشکیل می‌دهد، اما او پا را از این حد نیز فراتر می‌گذارد و مفهوم “بازسازی خود- دیگری” را مطرح می‌کند که به موجب آن او به تحریفاتی اشاره می‌کند که در فرایند انتقال و انتقال متقابل در طی درمان بیمارانی رخ می‌دهد که عزت‌نفس پایین و خودانگاره‌ای منفی دارند. وی هنگامی‌که بیمار به انتقاد از خود می‌پردازد، فعالانه به ترغیب مهربان‌تر بودن وی با خود می‌پردازد. برخی دیگر از روان‌درمانگران از جمله مایکل آلپرت، ایزابل اسکلار، و دیانا فوشا، مکتبی را در روان‌درمانی پویشی کوتاه‌مدت ارائه کرده‌اند که مرکز آن در نیویورک بوده و بر جنبه‌های شفابخش عواطف و همدلی تأکید می‌کند. این رویکرد هنگامی شکل گرفت که آلپرت متوجه تعمیق عواطف یکی از بیماران دوانلو پس از توجه دوانلو به شجاعت وی، شد. در طی فرایند ارتباط، تداعی‌هایی در خصوص گذشته‌ی بیمار شکل می‌گیرند و موجب می‌شوند ضربه‌های گذشته‌ی بیمار در مدتی کوتاه حل‌وفصل شوند.

به طور خلاصه، روان‌درمانی پویشی کوتاه‌مدت به ۳ تا ۶۰ ساعت درمان نیاز دارد. جلسه‌ی اول این درمان ۲ تا ۳ ساعت به طول می‌انجامد. طول مدت درمان بسته به میزان و شدت آسیب‌شناسی روانی بیمار متفاوت است: بیماران نوروتیکی که مقاومت اندکی دارد و دارای یک تعارض کانونی مشخص ) نظیر تعارض اودیپی ( هستند می‌توانند در سه ساعت مورد درمان قرار گیرند؛ بیمارانی که آسیب‌های منتشری و تعارضات متعددی دارند ممکن است به حدود چهل ساعت درمان نیاز داشته باشند.

سردرگمی‌های موجود در خصوص روان‌درمانی پویشی کوتاه‌مدت

در خصوص “کوتاه‌مدت” بودن روان‌درمانی پویشی کوتاه‌مدت سردرگمی‌های بسیاری وجود دارد. این اصطلاح بیشتر به این دلیل شکل گرفت که از زمان پس از جنگ جهانی دوم تا دهه‌ی ۱۶۰۶ روان تحلیل گری و درمان بلندمدت و باز استاندارد ارزشمند درمان به شمار می‌رفت. این شکل از روان تحلیل گری)بلندمدت(در مراکز آکادمیک تدریس می‌گردید و اغلب متخصصان دانشگاهی روان‌پزشکی در بین سال‌های ۱۶۰۰ تا ۱۶۰۶، روان تحلیل‌گر بودند. از همین رو، اصطلاح “کوتاه‌مدت” تلاشی بود از جانب مالان، سیفنوز، دوانلو و سایر متخصصانی که می‌خواستند شیوه‌ی کار خود را از درمان‌های سنتی زمان خود متمایز سازند.

علاوه بر تمایز روان‌درمانی پویشی کوتاه‌مدت از روان تحلیل گری سنتی از نظر طول مدت درمان، در خصوص اصطلاح “پویشی” نیز سردرگمی‌هایی وجود دارد. اصطلاح پویشی معانی عمومی و اختصاصی دارد. ریشه‌ی اصطلاح پویشی به مفاهیم ویکتوریایی ذهن به‌عنوان سیستمی بسته بازمی‌گردد که در آن انرژی روانی توسط لیبیدوی انسان تولیدشده و جریان می‌یابد. علم جدید روان تحلیل گری امیدوار بود این انرژی را به دور از کانون‌های آسیب‌شناختی که تولید اضطراب، افسردگی، اختلالات تبدیل و غیره می‌کنند، هدایت نماید. نیروی لیبیدو از سائق‌های جنسی کودکانه‌ای ناشی می‌شد که تحت تأثیر وقایع اولیه دوران کودکی بوده و بعدها به ناهشیار سرکوب‌شده بودند. فرمول‌بندی متمایز دیگری که از ذهن صورت گرفته است همان نظریه‌ی ساختاری ذهن است که سازمانی سه بخشی را متشکل از نهاد، من و فرامن برای ذهن پیشنهاد می‌دهد. در این بافت، اصطلاح “پویشی” به اثر متقابل و تعامل این سه بخش تجربه‌ی فرد اشاره دارد که قسمتی از آن می‌تواند ناهشیار باشد.

بنابراین، اصطلاح “پویشی” معانی متعددی را در تاریخچه و فراروان‌شناسی داراست. این اصطلاح به شیوه‌ای دیگر نیز مورداستفاده قرارگرفته است. در اواخر دهه‌ی ۱۶۵۶ و اوایل دهه‌ی ۱۶۰۶ بحث‌وجدل‌های فراوانی میان مکاتب درمانی تحلیل و رفتاری وجود داشت. رفتارگراها وارد قلمرویی شده بودند که منحصراً از آن روان تحلیل گری بود: فوبیا، رفتارهای اضطراری، اختلالات اضطرابی و افسردگی. این متخصصان شروع کردند به مستند کردن نتایج خود و به چالش کشیدن درمان‌های تحلیلی. بنابراین، در این زمان اصطلاح “پویشی” تبدیل شد به واژه‌ای که درمان را از رویکرد رفتاری متمایز می‌ساخت. در نهایت، معنایی جدید و مهم به اصطلاح “روان‌درمانی پویشی” پیوند خورد: این اصطلاح اشاره به فرایندهای درمانی عمیقی دارد که به احساسات سرکوب‌شده دست پیدا می‌کنند. این معنا، معنای جدید اصطلاح “پویشی” است اما مترادف روان‌درمانی پویشی کوتاه‌مدت گردیده است. بنابراین، توجه به تاریخچه‌ی شکل‌گیری و مبانی روان‌درمانی پویشی کوتاه‌مدت می‌تواند در درک این معنا کمک‌کننده باشد.

ارتباط روان‌درمانی پویشی فشرده و کوتاه‌مدت با درمان شناختی – رفتاری

آرون تی بک، مبدع درمان شناختی- رفتاری علت اصلی مشکلات هیجانی را افکار غیرمنطقی می‌داند. در درمان شناختی-رفتاری فرض بر این است که این اعتقادات نظیر “هرچه تلاش می‌کنم، به شکست می‌انجامد”، به حالات هیجانی‌ای نظیر افسردگی و یا ناامیدی می‌انجامند. درمانگر به بیمار کمک می‌کند تا شناخت‌های اشتباه کنونی خود را که درست می‌پندارد تشخیص دهد. درمانگر و بیمار به همراه هم این شناخت‌های اشتباه را کشف کرده و شواهدی را له و علیه هریک پیدا می‌کنند. بهبود علائم بیماری هنگامی رخ می‌دهد که شناخت‌های بی‌پایه و اساس بیمار با افکار واقعی‌تری جایگزین می‌شوند. مطالعات متعددی اثربخشی درمان‌های شناختی- رفتاری را در درمان اختلالاتی نظیر افسردگی و اضطراب نشان داده‌اند.

روان‌درمانی پویشی فشرده و کوتاه‌مدت حضور شناخت‌های نادرست را می‌پذیرد اما علیت مورد قبول در این نوع درمان جهتی عکس درمان شناختی-رفتاری دارد. فرض درمانگر پویشی این است که هیجانات ناهشیار به اضطراب ناهشیار می‌انجامند و این اضطراب توسط دفاع‌های ناهشیار کنترل می‌شود. این مکانیسم‌های دفاعی می‌توانند شامل شناخت‌های ناامیدانه، درمانده و یا تحقیرکننده‌ی خود باشند. درمانگر پویشی کوتاه‌مدت به‌جای آنکه به دنبال شواهدی له و علیه هر شناختی نظیر “من نمی‌توانم احساسات واقعی خود را شناسایی کنم” بپردازد، می‌گوید:

“اگر این‌چنین در موضع درماندگی قرار بگیری نمی‌توانیم به موتور محرک مشکلاتت پی ببریم. اگر این موضع درمانده را کنار بگذاری، می‌توانی بگویی الآن چه احساسی داری؟”

هم درمانگر شناختی- رفتاری و هم درمانگر پویشی کوتاه‌مدت، با هدف آزادسازی بیمار افکار وی را موردتردید قرار می‌دهند. تنها تفاوت میان این دو درمانگر در این است که درمانگر پویشی کوتاه‌مدت شناخت‌های اشتباه بیمار را به عنوان عاملی در نظر می‌گیرد که جلوی دسترسی به احساسات حقیقی و مدفون‌شده‌ی بیمار را می‌گیرند، درحالی‌که درمانگر شناختی – رفتاری این شناخت‌ها را به عنوان علت هیجانات دردناک در نظر می‌گیرد؛ هیجانات دردناکی که به حالت روان‌شناختی دردناکی ختم می‌شوند.

واژه‌نامه‌ی روان‌درمانی پویشی فشرده و کوتاه‌مدت

هر فردی که مایل به آشنایی با این حوزه و یا کار در این حوزه باشد در صورت مراجعه به متون تخصصی به اصطلاحاتی بر خواهد خورد که در متون سنتی روان تحلیل گری اثری از آنها نیست. مهم‌ترین اصطلاحات تخصصی حوزه‌ی روان‌درمانی پویشی فشرده و کوتاه‌مدت به شرح زیر هستند:

pressure: فشار یکی از مؤلفه‌های اساسی روان‌درمانی پویشی فشرده و کوتاه‌مدت است که اشکال متعددی به خود می‌گیرد. نخست، فشار می‌تواند به شکل ترغیب بیمار به توصیف علائم خود و مشکلات بین فردی‌اش به اختصاصی‌ترین و جزئی‌ترین شکل ممکن باشد؛ به‌نحوی‌که هم بیمار و هم درمانگر به تصویری روشن از مشکلات بیمار دست یابند. این فن از زمان ورود بیمار به جلسه‌ی درمان به شکل سؤالی نظیر “آیا مشکلی وجود دارد که بخواهی با هم نگاهی به آن بیندازیم؟” آغاز می‌شود.

نخستین شکل فشار، فشار برای احساس است. این فشار به‌صورت سؤالی نظیر “وقتی رییست در مقابل بقیه‌ی کارمندان به تو توهین کرد، چه احساسی نسبت به او داشتی؟ هر دو می‌دانیم که مضطرب و افسرده شدی، اما آن را چطور احساس کردی؟”

فشار می‌تواند در مورد خواست و اراده بیمار باشد: “می‌توانیم به احساساتت نگاهی بیندازیم؟ می‌خواهی به احساست نگاهی بکنیم؟”

فشار همچنین می‌تواند در مورد تکلیف درمانی باشد: “هدف ما در اینجا این است که به ریشه و موتور محرک مشکلات تو پی ببریم.

بنابراین، می‌توانیم به زمانی بپردازیم که احساس اضطراب کردی؟ این کار می‌تواند به ما تصویر روشنی از مشکلت ارائه دهد و به کمک آن به موتور محرک مشکلاتت پی می‌بریم.”

در واقع، فشار به نوعی ترغیب بیمار از سوی درمانگر است. ترغیب بیمار به کنار نهادن دفاع‌های خود، تحمل اضطراب و قدم گذاشتن به مکان‌هایی که پیش‌تر ممنوع به شمار می‌رفتند.

challenge: چالش یکی دیگر از فنون روان‌درمانی پویشی کوتاه‌مدت است و فرایندی دو مرحله‌ای است.
نخستین مرحله، روشن‌سازی است که شامل تلاش درمانگر برای تأیید مقاومت بیمار و آشنا ساختن بیمار با دفاع‌های مورداستفاده‌اش است.
معمولاً بیماران آگاهی‌ای نسبت به دفاع‌های خود ندارند. روشن‌سازی شامل سؤالی می‌شود که دفاع بیمار را هم برای وی و هم برای درمانگر روشن می‌کند: “توجه داری هر بار درباره‌ی خشمت نسبت به رییست صحبت می‌کنی لبخند می‌زنی؟ لبخند زدن همان کاری است که گاهی برای پوشاندن و پنهان کردن احساسات عمیقت انجام می‌دهی؟”

چالش با دفاع، بیمار را به ترک این دفاع فرامی‌خواند: “باز هم وقتی درباره‌ی احساست هنگامی‌که شوهرت به تو توهین کرد صحبت کردیم، لبخند زدی. اگر خنده را کنار بگذاری، واقعاً چه احساسی داشتی؟” این مداخله، بسیار نیرومند است اما اگر به‌درستی به‌ کار برده نشود می‌تواند به تخریب ارتباط درمانی، بدتر شدن نشانه‌های بیمار و قطع درمان بینجامد. این اتفاق زمانی رخ می‌دهد که بیمار چالش درمانگر را با دفاع‌های خود، به عنوان انتقادی نسبت به خود ادراک کرده و حس می‌کند موردحمله واقع‌شده است.

head-on collision: درگیری مستقیم یکی دیگر از فنون روان‌درمانی پویشی فشرده و کوتاه‌مدت است که هدفش کنار گذاشتن کل ساختار دفاعی بیمار است نه یک دفاع خاص. این فن شامل درخواست فوری از بیمار برای اعمال حداکثر تلاش خود به منظور غلبه بر مقاومت است و معمولاً به شکل عبارتی خلاصه بیان می‌شود که عواقب تداوم مقاومت را به بیمار متذکر می‌شود:

“بگذار نگاه کنیم ببینیم دارد چه اتفاق می‌افتد. تو به اراده و خواست خودت برای درمان به اینجا آمدی چون مشکلی داشتی که باعث رنجت بود. ما سعی کردیم به ریشه‌ی مشکلت نزدیک شویم اما هر بار تلاش می‌کنیم به آن نزدیک شویم تو دوباره این دیوار عظیم را بین ما قرار می‌دهی. دیواری که من را بیرون کرده و تو را از شناخت احساساتت بازمی‌دارد. اگر من را بیرون کنی، من را برای خودت بی‌فایده کرده‌ای. این همان چیزی است که می‌خواهی؟ سؤال من این است که چرا می‌خواهی من را برای خودت بی‌فایده کنی؟ می‌بینی، نتیجه‌ی این کار این است که من دیگر نمی‌توانم به تو کمک کنم. ماهیت کار من همین است. گاهی نمی‌توانم به برخی افراد کمک کنم. اما سؤال اینجاست که آیا تو می‌توانی این شکست را بپذیری؟ تا کی می‌خواهی این بار را به‌تنهایی حمل کنی؟”
این مداخله بیدارباشی است برای پیمان درمانی تا بیشترین فشار را به مقاومت وارد سازد. درواقع، این نکته را به بیمار یادآوری می‌کند که درمان در خطر است و ممکن است به شکست بینجامد. از سوی دیگر، عواقب شکست درمان را به بیمار یادآوری می‌کند درحالی‌که این پیام تلویحی را نیز با خود دارد که موفقیت نیز محتمل است.

unlocking: بازگشایی اشاره به زمانی دارد که فنون بالا به بیمار کمک می‌کنند مقاومت خود را کنار گذاشته و با عمیق‌ترین احساسات و هیجانات خود مواجه شود. در واقع، اصطلاح بازگشایی اشاره به کنار رفتن مقاومت و دسترسی بیمار به محتویات
ناهشیار دارد.

breakthrough: رخنه که در متون روان‌درمانی پویشی فشرده و کوتاه‌مدت می‌تواند محدود و یا عمیق و گسترده باشد، اصطلاحی است برای اشاره به زمانی که با تضعیف مقاومت بیمار و قدرت یافتن پیمان درمانی، بیمار به محتویات ناهشیار خود دست پیدا می
کند و می‌تواند احساسات عمیق و دردناک خود را مجدداً تجربه و لمس کند. در واقع، رخنه همزمان با بازگشایی ناهشیار رخ می‌دهد.

tactical defenses: دفاع‌های تاکتیکی که در متون روان‌درمانی پویشی کوتاه‌مدت در کنار دفاع‌های اصلی که فروید مطرح کرده بود مطرح می‌گردند، به دفاع‌هایی اطلاق می‌شوند که هدفشان جلوگیری از نزدیکی عاطفی و هیجانی بیمار با دیگران، از جمله درمانگر است. دفاع‌هایی که بیمار را از درمانگر دور نگاه می‌دارند و با این فاصله‌گیری عاطفی به‌طور موقت، امکان آرامش و پرهیز از اضطراب را فراهم می‌کنند. دزدیدن نگاه خود از درمانگر، لبخند زدن، لحن سرد و بی‌تفاوت، استفاده از واژگان تخصصی برای بیان
مشکل خود، گفتار مبهم، … همگی از جمله دفاع‌های تاکتیکی به شمار می‌روند.

منبع

خانه‌ی دوست
نویسنده: سحر طاهباز، دکتری روانشناسی سلامت، دانشگاه تهران

برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *