درباره تولستوی داستانی نقل میکنند که من آن را خیلی دوست دارم. میگویند اواخر عمر که دچار جنون شده بود و دیگر نمیتوانست بنویسد، روزی در یک پارک، کتابی افتاده بر زمین میبیند؛ کتابی که شیرازه و صفحاتش بههمریخته. کتاب را برمیدارد و از وسطهایش شروع میکند به خواندن. خیلی از آن خوشش میآید و ذوقزده میشود. دنبال جلدش میگردد و در میان انبوه صفحات بههمریخته، پیدایش میکند؛ روی جلد نوشتهشده: آناکارنینا، نوشته لئو تولستوی! ولادیمیر ناباکوف – درسهایی در باب ادبیات روس