نقل قول
جملات رضا قاسمی


از بزرگتر که مبادا بهش بربخورد، از کوچکتر که مبادا دلش بشکند، از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد، از دشمن که مبادا برآشوبد و به سراغم بیاید.
همش نصیحت بود، همش نهی. هیچ کس هم نگفت چه کار باید کرد. یکی هم که از دستش در رفت گفت: «ای که دستت میرسد کاری بکن پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار» و بالاخره نگفت چه کار!
اینطور بود که هیچ چیزی یاد نگرفتم، از جمله مقاومت کردن را…
رضا قاسمی – همنوایی شبانهی ارکستر چوبها