تکفیر اسپینوزا و اخراج از جامعه یهود
تکفیر اسپینوزا: چنین بود مقدمات و اسباب معده جوانی که به ظاهر آرام مینمود ولی در باطن سخت در هیجان و اضطراب بود و در سال ۱۶۵۶ (تولد او به سال ۱۶۳۲) بود به تهمت کفر و الحاد به دادگاهی که از شیوخ کنیسه تشکیل شده بود، کشیده شد. شیوخ کنیسه از او پرسیدند که آیا راست است که به دوستان خود گفته است که عالم ماده به منزله بدن خداست؛ و فرشتگان زاده خیالاتند و روح همان حیات است و کتاب عهد عتیق سخنی درباره بقاء و خلود نگفته است؟
ما از پاسخهائی که سپنیوزا داده است اطلاعی نداریم. همینقدر میدانیم که به او گفتند اگر دستکم در ظاهر ایمان و وفاداری خود را به کنیسه یهود حفظ کند، هر سال مبلغی در حدود ۱۰۰ فلورن به او بدهند ، ولی او این پیشنهاد را نپذیرفت و در ۲۷ جولای ۱۶۵۶ با تمام تشریفات و آداب مبهم عبری از جامعه یهود طرد و تکفیر شد. «هنگامی که لعنتنامه را میخواندند، نفیر و آهنگ طولانی یک بوق بزرگ کمکم ضعیفتر میگردید؛ روشنائیهای فراوان که در آغاز تشریفات، مجلس را منور ساخته بود، یکی پس از دیگری خاموش میشد تا آنکه بالاخره همگی خاموش شدند و همه جمع در تاریکی فرو رفت و این رمزی بود بر اینکه نور حیات معنوی شخص تکفیر شده به ظلمت مبدل شد»
اطلاعیه شیوخ یهودی
فان فلوتر، صورت لعنتنامه را به دست میدهد :
شیوخ مجمع روحانیان به این وسیله به اطلاع میرساند که پس از آنکه اطمینان کامل حاصل کردند که باروخ اسپینوزا دارای عقاید و اعمال ناشایستی است، نخست به طرق و مواعید گوناگون کوشش کردند تا او را از این راه بد برگردانند ولی از هدایت او به راه راست عاجز شدند و بر عکس روزبهروز اطمینان بیشتری پیدا کردند که وی عقاید کفرآمیز خطرناکی دارد و آن را با بیشرمی در میان مردم نشر و تبلیغ میکند و بسیاری از اشخاص قابل اعتماد و عادل در حضور اسپینوزای مذکور به این امر شهادت دادند. به همین جهت کاملاً مجرم شناخته شد. بنابراین؛ مساله کاملاً در حضور مجمع روحانیان مطرح شد و همه به اتفاق آراء رأی دادند که اسپینوزای مذکور را لعن و تکفیر کنند و او را از قوم اسرائیل قطع و جدا سازند و با لعنت نامه ذیل او را لعن و نفرین نمایند:
بنا به حکم فرشتگان و دستور اولیای دین، ما همه اعضای مجمع روحانیان، در حضور کتب مقدسی که ششصد و سیزده حکم دارد، با تکفیر اسپینوزا او را تفسیق میکنیم و او را به همان نحو لعنت مینماییم که الیشع فرزندان را کرد و تمام نفرینهای مذکور در سفر احکام را در حق وی جاری میسازیم. لعنت و نفرین باد بر او در شب و در روز، در خواب و بیداری، در حال دخول و خروج! خدا هرگز او را نبخشد و نپذیرد؛ آتش خشم و غضب خدا او را فراگیرد و تمام نفرینهای مذکور در سفر احکام را بر او نازل کند، نام او را از آسمانها بزداید! خدا او را به علت اعمال زشتش از تمام طوایف اسرائیل براند و نفرین سماوات را که در سفر احکام مذکور است بر او بار کند؛ و تمام کسانی که به خدا ایمان آوردهاند، آمرزیده شوند.
منزوی کردن اسپینوزا
به این وسیله به اطلاع همه میرسانیم که هیچکس نباید با او گفتگو کند، کسی نباید با او مکاتبه داشته باشد؛ هیچکس نباید به او خدمتی کند، هیچکس نباید با او در زیر یک سقف بنشیند، کسی نباید بیشتر از چهار ذراع به او نزدیک شود. هیچکس نباید نوشتهای را که او املا کرده است و یا به دست خود نوشته است بخواند.
شرایط کنیسه در آن دوران
نباید درباره شیوخ کنیسه بشتاب حکم کنیم؛ زیرا آنها در موقعیت باریکی گیر کرده بودند. شک نیست که آنها در اخذ تصمیمات شدید درباره خارج شوندگان از دین مردد بودند. زیرا نمیخواستند آن بلا را که محکمه تفتیش عقاید اسپانیا به سر آنها آورده است، بر دیگران روا دارند.
ولی آنها فکر میکردند که حقشناسی درباره میزبانان هلندی چنین حکم میکند که باید مردی را که با شک و تردید خود ضربت قاطعی بر مسیحیت و یهودیت وارد میآورد ، تکفیر و اخراج کرد. در آن زمان مذهب پروتستان آن مذهب سهل سمحی که بعداً شد، نبود. جنگهای مذهبی هر مذهب را در چاردیوار عقاید خود محبوس کرده بود و هر مذهبی عقاید خود را سخت عزیز و محترم میداشت؛ زیرا به خاطر آن خونهای زیادی ریخته شده بود. روسای هلندی درباره قوم یهود که در پاداش آن همه گذشت، در یک نسل آکوستاو در نسل دیگر اسپینوزا را بیرون داده بود، چه میگفتند و علاوه بر این، در نظر شیوخ اتفاق کلمه در دین تنها وسیلهای بود که میتوانست قوم کوچک یهود را در آمستردام از تشتت و انشعاب حفظ کند و آخرین وسیله حفظ وحدت و بقای قوم یهود بود که در سراسر عالم پراکنده شده بود.
علت تکفیر
اگر آنها برای خود دولت خاص و قوانین خاصی میداشتند که در داخل مردم را به انفاق و بهم پیوستگی ملزم سازد و در خارج دیگران را به حفظ احترام خود را دارد، بیشتر گذشت و اغماض میکردند، ولی دین آنها هم عقیدهی آنها بود و هم وطن آنها، کنیسه هم مرکز اجتماعی و سیاسی آنان بود و هم معبد و پرستگاه آنان؛ کتاب تورات که اسپینوزا به آن این همه حمله میکرد «وطن منقول» این قوم محسوب میشد؛ آنها فکر میکردند که در چنین وضعی کفر و الحاد خیانت است و اغماض و گذشت از آن در حکم خودکشی.
ممکن است کسی بگوید که آنان میبایستی با تمام این خطرات دلیرانه روبرو شوند و اسپینوزا را تکفیر نکنند. ولی حکم دیگر به همان اندازه سخت است که از پوست خود بیرون آمدن. شاید منسح بن اسرائیل رئیس روحانی تمام یهودیان آمستردام، میتوانست راه حلی برای آشتی دادن اولیای کنیسه با فیلسوف جوان پیدا کند؛ ولی این ربی بزرگ در آن هنگام در لندن بود و میخواست کرومول را راضی سازد تا درهای انگلستان را بر روی یهود باز کند. تقدیر چنین بود که اسپینوزا متعلق به تمام جهانیان باشد.
منبع
کتاب: تاریخ فلسفه
نویسنده: ویل دورانت
مترجم: عباس زریاب خویی