
ساکن طبقه وسط/ از فلسفه تا الهیات
ساکن طبقه وسط نخستین اثر سینمایی شهاب حسینی در نقش کارگردان میباشد که در مهر ۱۳۹۳ مورد اکران عمومی قرار گرفت. شهاب حسینی در این فیلم ۳۸ نقش مجزا و متفاوت را بازی کرده و با این کار رکوردی را به نام خود به جای گذاشت که تاکنون کسی موفق به انجام آن نشده است. وی قصد دارد این رکورد را در کتاب رکوردهای گینس ثبت کند. محمدهادی کریمی فیلمنامهنویس این کار نیز نقش واقعی زندگی خویش یعنی یک روانکاو را در فیلم بازی کردهاست.
شهاب حسینی در ساکن طبقه وسط اول از همه در قالب نویسندهای فرورفته که بناست کتاب تازهاش را بنویسد اما همزاد پنداری او با شخصیتهای مختلف این کتاب که از شرقیترین چهرهها مانند شیخ صنعان، سهروردی، مولانا و سقراط حکیم گرفته تا غربیترین چهرهها مانند راجر واترز، کرت کوبین و اسحاق نیوتن را دربرمیگیرد باعث شده او یک سری نقش متفاوت و دستاول ایفا کند. او در جایی از فیلم نیز نقش چه گوارا، انقلابی معروف لاتین را بازی کرده تا ردپای شخصیت سیاسی هم در کارش باشد. زکریا و مسیح دو پیامبری هستند که شهاب در قالب آنها فرورفته و البته که نقشهای فرهاد مهراد خواننده ایرانی و لیونل مسی بازیکن باشگاه فوتبال بارسلونا نیز جای ویژهای در هنرنمایی شهاب حسینی داشتهاند.
فیلم ساکن طبقه وسط مفاهیم و سوالات بنیادین فلسفی را برای مخاطب مطرح می کند.
این سوالات شامل ازدواج، تولد و مرگ می شود و کارگردان می خواهد
مخاطب خودش را به یک چالش فلسفی دعوت کند.
پلورالیزم و اشاره به تفکرات فلسفی گوناگون
در این فیلم ما شاهد تفکرات فلسفی گوناگونی هستیم از ماتریالیسم گرفته تا تفکرات خدا شناسی و ماورا الطبیعه.
در واقع کارگردان قصد داشته نویسنده ای را در فیلم به تصویر بکشد که به دنبال جاودانگی است و در این مسیر به دنبال فلسفه های گوناگون می رود و به زندگی مشاهیر ایران و جهان اشاره داشته است.
پلورالیزم یا تکثرگرایی در فیلم به مخاطب بیان می کند که فیلم حقیقت مطلق یا یک ایدئولوژی کل را به تصویر نمی کشد و داستان فیلم کاراکتر هایی را به نمایش گذاشته است که با ایدئولوژی و ارزش های مختلفی زندگی می کنند.
در اینجا می توان به کتاب هرمنوتیک مدرن اشاره کرد که می گوید: هر چیزی که ما در این جهان درک می کنیم نه بیشتر از یک تاویل است نه کمتر از آن. در واقع ادراکات ما در قالب ارزش های ذهنی خودمان تحلیل می شوند.
اگر بخواهیم با مفهوم این عبارت اشنا شویم باید به کاراکتر های فیلم اشاره کنیم. کاراکتر های فیلم ساکن طبقه وسط دارای جهانبینی خاص خود هستند و در راستای ارزش های خود زندگی می کنند.
ساکن طبقه وسط/ نقدی بر جامعه
شهاب حسینی توانسته است به نوعی ارزش های اخلاقی را در ساکن طبقه وسط با نگاه فلسفی به مخاطب خود عرضه کند.
کارگردان به کتاب تهوع سارتر اشاره می کند و از این طریق ارتباطی را در فیلم به وجود می اورد. در واقع معضلات اجتماعی سبب به وجود امدن حالت تهوع کاراکتر صلی (شهاب حسینی) شده است.
روسپیگری، روابط نامشروع دانشجویان دختر با اساتید، فقر و روابط مختلف در شبکات مجازی معضلات اجتماعی هستند که کارگردان آن ها را با نگاه قضاوت و نقد به تصویر کشیده است.
کتاب روی و ریا سارتر
در حوزه روابط که کارگردان آن ها را با نگاه نقد به تصویر کشیده است می توانیم به کتاب روی و ریا سارتر اشاره کنیم.
نایجل واربرتون در کتاب آثار کلاسیک فلسفه مینویسد: «بررسی سارتر در باب روی و ریا بهحق در مقام یکی از قطعات ماندگار فلسفه قرن بیستم تحسینهای بسیاری برانگیخته است. در این جا تواناییهای او به عنوان فیلسوف، روانشناس و رماننویس در کمال موفقیت با یکدیگر تلفیق میشوند و در این بررسی پدیدارشناسانه به ثمر مینشینند. طوری که بررسیهای فلسفی خشک و انتزاعی پرشمار در باب این مسئله هیچکدام به گرد پای آن هم نمیرسند..»
در واقع سارتر میخواهد بیان کند که روی و ریا نوعی از خودفریبی است و سبب از بین بردن آزادی عمل و اختیار میشود. روی و ریا دروغی است که به خودمان میگوییم تا به این وسیله از اختیار طفره برویم.
سارتر برای توصیف بیشتر از یک زنی مثال میزند که در اولین قرار ملاقاتش با مردی حاضر شده است. مردی که نسبت به او نیات جنسی دارد. زن از ماهیت علاقه او باخبر است، بااینحال آن را نزد خودش انکار میکند و درباره اهمیت و معنای حرفهایی مثل «تو چقدر جذابی!» به خودش دروغ میگوید و آنها را پیش خودش به صورت تمجیدهای بیخطری جلوه میدهد که به شائبه جنسی بودن آلوده نیستند. او خودش را فریب میدهد زیرا میداند که در نگاه مرد او تنها یک بدن و ابژهی جنسی است. بااینحال زن دچار روی و ریا میشود و از اختیار طفره میرود.
ساکن طبقه وسط فیلمی است پر از دیالوگ های فلسفی که با توجه به کانسپت آن، می توان تحلیل های متعددی برایش نوشت.
جمع بندی
کاراکتر اصلی فیلم ( شهاب حسینی) از ایدئولوژی ها و مکتب های فلسفی گوناگونی برای رسیدن به جاودانگی کمک می گیرد. اما در اخر به اصل خود که آفریدگار باشد باز می گردد و به آرامش و جاودانگی می رسد.
طبقه وسط به فردی اشاره می کند پر از سوالات و نگرانی های فلسفی که از طبقه پایین خود که ماتریالیسم باشد فاصله می گیرد و خود را به منبع معنویت می رساند.
در سکانس اخر می توان درک کرد که کارگردان ماتریالیسم را نقد می کند و راه رسیدن به جاودانگی و آرامش را خداوند می داند.
روزنامه نگار: امیر حسین حسینی پور