نو رفتارگرایی
انقلاب موردنظر واتسون آنگونه که او انتظار داشت یکشبه روانشناسی را دگرگون نکرد. دگرگونی وقت گرفت. اما تا سال ۱۹۲۴ بیش از یک دهه بعد از اینکه واتسون رفتارگرایی را مستقر کرد. حتی بزرگترین مخالف او، یعنی ای.بی.تیچنر، اعتراف کرد که رفتارگرایی ملت را در کام خود فرو برده است. در ۱۹۳۰ واتسون میتوانست با توجیهی قابلملاحظه ادعا کند که پیروزی او کامل شده است. اگرچه انواع دیگری از رفتارگرایی پیشنهاد شده بود-مثل رفتارگرایی هولت و لشلی- اما همهی نهضت واتسون را به سمت تصریح روانشناسی بهعنوان یک علم طبیعی کاملاً عینی تقویت میکردند. بنابراین، تا ۱۹۳۰ روانشناسی رفتاری تمام رویکردهای قبلی به این حوزه را ریشهکن کرده بود.
اولین مرحله از تکامل رفتارگرایی، البته رفتارگرایی واتسونی، از ۱۹۱۳ تا ۱۹۳۰ طول کشید. مرحله دوم، یعنی نورفتارگرایی را میتوان از ۱۹۳۰ تا حدود ۱۹۶۰ دانست و شامل کارهای ادوارد تولمن، ادوین گاتری، کلارک هال و بی. اف. اسکینر است. این نورفتارگرایان در مورد نظامهایی که برای تبیین دادههایشان طراحی کرده بودند بر چندین نکته توافق داشتند: ۱. هستهی اصلی روانشناسی مطالعهی یادگیری است؛ ۲. اغلب رفتارها را بدون توجه به میزان پیچیدگیشان میتوان برحسب قوانین شرطیسازی تبیین کرد؛ ۳. روانشناسی باید عملگرایی را بپذیرد. سومین مرحله از تکامل رفتارگرایی، نورفتارگرایی جدید یا رفتارگرایی اجتماعی است که از ۱۹۶۰ شروع و با بازگشت فرآیندهای شناختی مشخص میشود(سگال و لچمن، ۱۹۷۲).
عملگرایی
عملگرایی یک نگرش یا اصل کلی است که هدف آن عینیتر و دقیقتر کردن زبان و اصطلاحات علمی و نجات دادن علم از شر مسائلی است که عملاً قابلمشاهده یا بهطور فیزیکی قابل نشاندادن نیستند (آنچه شبه مسئله خوانده میشود). بهطور خلاصه عملگرایی میگوید اعتبار یک یافتهی علمی یا سازهی نظری معین به اعتبار اعمالی که برای رسیدن به آن یافته بهکاررفتهاند وابسته است.
دیدگاه عملگرایانه بهوسیلهی فیزیکدان دانشگاه هاروارد، پرسی دبلیو. بریدگمن در کتابش به نام منطق فیزیک نوین (۱۹۲۷) موردحمایت قرار گرفت و توجه بسیاری از روانشناسان را به خود جلب کرد. بریدگمن پیشنهاد کرد که مفاهیم فیزیکی با اصطلاحاتی دقیق و محکم تعریف شوند و تمام مفاهیمی که فاقد مدلول فیزیکی هستند به دور ریخته شوند. او نوشت:
میتوانیم با اشاره به مفهوم طول آنرا نشان دهیم. مقصود ما از طول یک شیء چیست؟ ظاهراً اگر بتوانیم بگوییم که طول هر شیء چقدر است چیز دیگری نیاز ندارد. برای یافتن طول یک شیء ما مجبوریم عملیات فیزیکی معینی را انجام دهیم. بنابراین، مفهوم طول هنگامی ثابت است که عملیاتی که بهوسیلهی آنها طول اندازه گرفته میشود ثابت باشند. یعنی مفهوم طول دربرگیرندهی مجموعهای از عملیات است و چیزی بیش از آن نیست؛ مفهوم مترادف با مجموعهای از عملیات مربوط به آن است (بریدگمن، ۱۹۲۷، ص.۵).
بنابراین، یک مفهوم فیزیکی برابر با مجموعهای از عملیات یا روشهاست که بهوسیلهی آنها مفهوم تعیین میشود. بسیاری از روانشناسان بهسرعت این اصل را قابلاستفاده در روانشناسی یافتند و اشتیاق داشتند تا آن را بهکار برند.
نظر بریدگمن نسبت به شبه مسئلهها، یعنی سؤالهایی که با هیچ آزمون عینی شناختهشدهای قابل پاسخ دادن نیستند، مخصوصاً برای رفتارگرایان جالب بود. طبق این نظر، اندیشهها یا قضایایی که قابلآزمایش نیستند، مثل وجود و ماهیت روح، برای علم بیمعناست. روح چیست؟ آیا میتوان آن را در آزمایشگاه مشاهده کرد؟ آیا برای تعیین تأثیراتش بر رفتار میتوان آن را تحت شرایط کنترلشده اندازهگیری و دستکاری کرد؟ اگر نتوان این کارها را انجام داد پس برای علم بیفایده، بیمعنا و بیربط است.
از گفتههای بالا اینگونه نتیجه میشود که مفهوم یک تجربه هشیار فردی یا خصوصی برای روانشناسی یک شبهمسئله است. نه وجود هشیاری و ویژگیهای آن را میتوان از طریق روشهای علمی تعیین و بررسی کرد. بنابراین، طبق دیدگاه عملگرایی، هشیاری در روانشناسی علمی جایی ندارد.
میتوان استدلال کرد که عملگرایی کمی بیش از بیان رسمی اصولی است که از قبل توسط روانشناسان مورداستفاده بوده است، یعنی آنجا که معانی کلمات و مفاهیم برحسب مدلولهای فیزیکی آنها تعریف شدند. در عملگرایی چیزی که نتوان آن را در کارهای تجربهگرایان انگلیسی یافت وجود ندارد. ما روند طولانی حرکت روانشناسی آمریکا بهسوی عینیگرایی فزایندهی روشها و موضوع را دیدیم. بنابراین، میتوان گفت که عملگرایی، بهعنوان نگرش و چهارچوبی که در آن تحقیق انجام شود و نظریهها تدوین گردند، بهوسیلهی بسیاری از روانشناسان آمریکایی قبل از انتشار کتاب ۱۹۲۷ بریدگمن پذیرفتهشده بود.
اما از زمان وونت فیزیک- هالت سرمشق بودن آن- برای روانشناسی جدیدتر علم قابلاحترامی بود و هنگامیکه فیزیکدانها عملگرایی را بهعنوان یک آیین رسمی پذیرفتند روانشناسان مجبور بودند آنها را دنبال کنند. در واقع روانشناسان بیش از فیزیکدانان عملگرایی را بهکار بستند.
عملگرایی در روانشناسی شناخت عمومی کسب نکرد. اختلافنظر در مورد سودمندی یا بیهودگی نسبی محدود کردن موضوع روانشناسی به آنچه که مدلول تجربی دارد ادامه یافت. همچنین «کاهش دادن مفاهیم به عملیات آنها موضوعی خستهکننده است. هنگامیکه نیاز خاصی وجود ندارد هیچکس نمیخواهد با آن کاری داشته باشد» (بورینگ، ۱۹۵۰، ص.۶۵۸). خود بریدگمن در مورداستفادهای که روانشناسی از مفهوم او میکرد شک داشت. حدود ۲۷ سال بعد از پیشنهاد عملگرایی، نوشت، «احساس میکنم فرانک اشتاینی خلق کردهام که مسلماً از من دور شده است. من از کلمهی عملگرایی بیم دارم… چیزی که من در نظر داشتهام سادهتر از آن است که بهوسیلهی نامی آنقدر پرمدعا تا این اندازه بزرگ جلوه داده شود»(بریدگمن، ۱۹۵۴، ص. ۲۲۴).
به نظر میرسد این موردی دیگر است از اینکه پیروان متعصبتر از رهبرانشان میشوند. باوجوداین، نکتهی مهم دربارهی عملگرایی آن است که نسل نورفتارگرایانی که در اواخر دههی ۱۹۲۰ و سالهای ۱۹۳۰ پا گرفتند در رویکرد خود نسبت به روانشناسی عملگرایی را بهکار بستند.
رفتارگرایی اسکینر
از چندین جنبه موضع اسکینر رفتارگرایی واتسون را دوباره زنده کرده است. یک روانشناس نوشت که «روح واتسون فناناپذیر است و از میان نوشتههای بی. اف. اسکینر پاک و پالایشیافته نفس میکشد»(مک لئود، ۱۹۵۹، ص. ۳۴).
اگرچه هال نیز یک رفتارگرای دقیق بود، اما بین دیدگاه اسکینر و هال تفاوت وجود دارد. درحالیکه هال بر اهمیت نظریه تأکید میکند، اسکین طرفدار یک نظام تجربی است که هیچ صورتبندی نظری که بتوان در چهارچوب آن پژوهش انجام داد ندارد.
اسکینر رویکرد خود را چنین خلاصه کرده است «من هرگز از طریق ساختن یک فرضیه به حل مسئله نپرداختهام. من هرگز قضایا را قیاس نکرده یا آنها را مورد بررسی آزمایشی قرار ندادهام. تا آنجا که میتوانم به یاد آورم هیچ مدل رفتاری را- مسلماً نه فیزیولوژیکی نه ذهنگرایانه و حتی نه مفهومی- از پیش در نظر نگرفتهام» (اسکینر، ۱۹۵۶، ص.۲۲۷).
رفتارگرایی اسکینری به مطالعهی پاسخها میپردازد. او با توصیف رفتار سروکار دارد نه با تبیین آن. پژوهش او فقط رفتار قابلمشاهده را بررسی میکرد و اعتقاد داشت که وظیفهی بررسی علمی اثبات روابط تابعی بین شرایط محرک کنترلشده توسط آزمایشگر و پاسخ نهایی جاندار است.
در کتاب علم و رفتار انسان (۱۹۵۳) اسکینر دربارهی پیکرههای مکانیکی موجود در باغهای سلطنتی قرن هفدهم و تصور مکانیکی که آنها از انسان ارائه میدادند توضیح داده است. تحت عنوان «انسان، یک ماشین» او توصیف کرد چگونه اندیشههای او با تصور مکانیکی قدیمی، همساز است. اسکینر نوشت انسان یک ماشین است و مانند هر ماشین دیگر، در پاسخ به نیروهای خارجی (محرکها) که بر او تأثیر میگذارند، بهصورتی قانونمند و قابل پیشبینی رفتار میکند.
اسکینر با نظریهپردازی یا گمانهزنی در مورد آنچه که ممکن است در درون جاندار بگذرد کاری ندارد. برنامهی او هیچگونه پیشفرضی دربارهی ماهیتهای درونی را شامل نمیشود، چه اینها بهصورت متغیرهای رابط توصیفشده باشند چه بهصورت فرایندهای زیستشناختی. آنچه ممکن است بین محرک و پاسخ رخ دهد برای یک رفتارگرای پیرو اسکینر دادههای عینی بهدست نمیدهد. رفتارگرایی توصیفی محض اسکینری بر اساس دلایل موجه، رویکرد «جاندار تهی» نامیده شده است. ارگانیسمهای انسانی بهوسیلهی نیروهایی موجود در محیط -دنیای بیرون- و نه نیروهای موجود در درونشان وادار به عمل میشوند.
ذکر این نکته مهم است که اسکینر کاملاً مخالف نظریهپردازی نبود. هشدار او برای نظریهپردازی ناپخته در غیاب دادههای کافی حمایتکننده است. در مصاحبهای در ۱۹۶۸، گفت که در انتظار «نظریهای کلی در مورد رفتار انسان هستم که تعداد زیادی واقعیت را جمع کند و به طریقی کلی آن را بیان دارد. من برای پیشبرد چنین نظریهای بسیار کوشا هستم»(نقل در ایوانز، ۱۹۶۸، ص. ۸۸).
برخلاف بسیاری از روانشناسان معاصر، اسکینر به استفاده از تعداد زیادی آزمودنی و مقایسه آماری بین میانگین پاسخهای گروهها اعتقاد نداشت. در عوض، او به بررسی کامل و جامع یک آزمودنی تأکید میکرد:
در برخورد با یک فرد مشخص، پیشبینی آنچه که فرد متوسط انجام میدهد اغلب کمارزش یا بیارزش است. یک علم در برخورد با فرد تا آنجا که قوانین آن به افراد اشاره میکنند مفید است. یک علم رفتار که فقط با رفتار گروهها سروکار دارد احتمالاً به فهم ما از موارد بهخصوص کمک نمیکند (اسکینر ۱۹۵۳، ص.۱۹).
اسکینر اصرار میکرد که نتایج قابل تکرار و دارای اعتبار واقعی را میتوان بدون استفاده از تحلیلهای آماری، بهدست آورد، بهشرط آنکه دادههای کافی از یک آزمودنی تحت شرایط آزمایشی کاملاً کنترلشده، گردآوریشده باشد. او استدلال میکرد که استفاده از گروه بزرگی از آزمودنیها، آزمایشگر را مجبور میکند تا به رفتار متوسط توجه کند. درنتیجه رفتار خاص فرد و تفاوتهای فردی در رفتار از بین میروند.
در ۱۹۵۸ رفتارگراهای پیرو اسکینر بیشتر به دلیل شرایط غیر مکتوب مجلههای علمی آن زمان که گروههای آزمودنی و تحلیل آماری را ضروری میدانست نشریهی خود به نام مجلهی تحلیل آزمایشی رفتار را پایهگذاری کردند. اکنون این مجله در بین مجلات روانشناسی که به کاربردهای روانشناسی مربوط میشوند ازنظر تیراژ دومین مجله است (لاتال، ۱۹۹۲). برای خدمت به ارائهی پژوهش در مورد تغییر رفتار، یکی دیگر از شاخههای کاربردی روانشناسی رفتاری اسکینری مجله دیگری به نام مجلهی تحلیل کاربردی رفتار، ارائه داد.
منبع:
کتاب: تاریخ روانشناسی نوین
نویسنده: سیدنی آلن شولتز، دوان پی شولتز
مترجم: پاشا شریفی، علی اکبر سیف، خدیجه علی آبادی