سبک زندگیسرگذشتمتفکران بزرگ
تاثیر اسپینوزا بر فلسفه و فیلسوفان بعد از خود
معرفی اسپینوزا - قسمت پنجم
نفوذ و تاثیر اسپینوزا بر فلسفه
تاثیر اسپینوزا بر فلسفه : «اسپینوزا نمیخواست یک فرقه مذهبی تأسیس کند و تأسیس هم نکرد »؛ با این همه تمام فلسفهها از اندیشه وی لبریز است.
در طی نسلی که پس از مرگ اسپینوزا میزیست، نام وی با تنفر و انزجار توام بود؛ حتی هیوم فلسفه او را (فرضیات زشت و ناپسند) میشمارد؛ لسینگ میگوید: «مردم از اسپینوزا چنان یاد میکردند که گویی از سگ مرده یاد میکنند.»
زنده شدن نام اسپینوزا توسط لسینگ
لسینگ نام او را زنده کرد و مایه اشتهار او گردید. این نقاد بزرگ در مکالمه معروفی(تمام این مکالمه در کتاب ویلیس درج شده است) که در سال ۱۷۸۰ با یاکوبی (Jacobi فریدریش هینریش، فیلسوف آلمانی (۱۸۱۹-۱۷۴۳)) به عمل آورد، وی را به حیرت انداخت؛ زیرا اظهار کرد که در سنین کهولت و پختگی پیرو اسپینوزا شده است و تاکید کرد که «فلسفهای جز فلسفه اسپینوزا وجود ندارد.» عشق او به اسپینوزا ، دوستی وی را با موسی مندلسون (Mandelssohn فیلسوف آلمانی (۱۸۷۶-۱۷۶۸)) مستحکم کرد، و در نمایشنامه بزرگ خود به نام «ناتان خردمند» تصوری را که این دوست تاجر با فیلسوف متوفی در ذهن او گذاشته بودند، در یک قالب آمیخت و یهودی ایدهآلی را نشان داد.
چند سال بعد هردر (Herder نویسنده آلمانی (۱۸۰۳-۱۷۴۴)) کتابی نوشت به نام «سخنی چند درباره فلسفه اسپینوزا » و در آن نظر علمای الهیات آزادیخواه را به کتاب اخلاق اسپینوزا جلب کرد. شلایرماخر (Schleier macher متکلم و فیلسوف آلمانی (۱۸۳۴-۱۷۶۸)) که در راس این مکتب بود، از «سپینوزای مقدس و تکفیر شده» سخن گفت و نووالیس (Novalis بزرگترین شاعر سبک رمانتیسم در آلمان (۱۸۰۱-۱۷۷۲)) شاعر کاتولیک او را «دست خدا» نامید.
توجه یاکوبی به اسپینوزا
در این میان یاکوبی دقت گوته را به سوی اسپینوزا معطوف داشت. این شاعر بزرگ به ما میگوید که پس از خواندن کتاب اخلاق اسپینوزا به آن ایمان آورد؛ مسلماً این همان فلسفهای بود که روح عمیق او در جستجوی آن بود و از آن به بعد شعر و نثر او تحت تاثیر اسپینوزا قرار گرفت. در این کتاب بود که او یاد گرفت که باید حدود و قیودی را که طبیعت بر دست و پای ما گذاشته است، پذیرفت. آنجا که از رمانتیسم وحشی «کوتز» و «دورتر» به شعر کلاسیک اواخر عمر خود روی آورد، تا اندازهای تحت تاثیر اسپینوزا و نفس ملایم او قرار گرفته بود.
تاثیر اسپینوزا بر فلسفه فیخته، شلینگ و هگل
فیخته و شلینگ و هگل با درآمیختن فلسفه اسپینوزا با بحث معرفت کانت، طرق مختلف وحدت وجود را به وجود آوردند. آنجا که فیخنه از «من» حرف میزند و یا شوپنهاور از «اراده زندگی» سخن میگوید و نیچه از «اراده قدرت» و برکسون از «نشاط و نیروی حیاتی» دم میزنند، همه از «کوشش برای حفظ نفس Sese preservandi Conatus» اسپینوزا الهام گرفتهاند. هگل اعتراض میکند که فلسفه اسپینوزا خالی از فروغ حیات بوده و خشن و زمخت است. اما وی از عنصر و ماده نشاطی و حرکتی آن غافل بوده و فقط آن تصور عظیم خدا را به شکل قانون و اصل کلی به خاطر داشته است که به خود تخصیص داده و «عقل مطلق» را بر پایه آن نهاده است، ولی در جای دیگر با صفا و صداقت بیشتری میگوید: «برای فیلسوف شدن لازم است اول اسپینوزا را خواند.»
تاثیر اسپینوزا بر فلسفه انگلیس
در انگلستان تاثیر و نفوذ اسپینوزا بر فلسفه انگلیسیها در عصر نهضت انقلابی بالا گرفت و شورشیان جوان مانند کولریج و وردزورث درباره سبای – نوزا (Spy – nosa) سخن میگفتند. سپی نوزا به انگلیسی یعنی شم جاسوسی زیرا دلیل جاسوسانی که مراقب انقلابیون بودند، شم جاسوسی خودشان بود و چنان به گرمی از او یاد میکردند که روشنفکران روسی در روزهای آرام(Y Narida) . کولریچ مهمانان خود را با مکالمات درباره اسپینوزا سرگرم میکرد و وردزورث در اشعار معروف ذیل مایهای از اندیشه این فیلسوف گرفته است:
آنچه در نور شفق محسـوس است یا که اندر دل اقیـــانوس است
یا که اندر نفس باد صــــــباست یا در این گنبد سبز میـــناست
جوشش جان که درون بشـر است که بهر فکر و خرد راهـبر است
تار و پــود همه اشــــــیا اوست خرد و فکر ازو در تک و پوسـت
شلی رساله دین و دولت را در حواشی اصلی کوین ماب (Queen Mab) گنجانید و شروع به ترجمه آن کرد و بابرون وعده داد که دیباچهای بر آن بنویسد. قطعهای از نسخه خطی از این ترجمه به دست سی.راس.پمیدلتون افتاد که خیال کرد اثر خود شلی است و درباره آن گفت: «مطالعات دانشجویی است که شایسته انتشار کامل نیست». در زمانهای متاخرتر و روشنتر جورج الیوت کتاب اخلاق را ترجمه کرد ولی به چاپ نرسانید. ممکن است آنجا که سپنسر از «نشناختنی»، سخن میگوید مدیون اسپینوزا باشد و آنرا از راه دوستی که با این داستاننویس داشته کسب کرده است. بلفورت باکس میگوید: «عده اشخاص عالیمقام که امروز درباره تاثیر اسپینوزا روی فلسفه و علم میگویند : فلسفه اسپینوزا لب و خلاصه علم جدید است، کم نیست.»
علت نفوذ و تاثیر اسپینوزا روی فلسفه
شاید علت نفوذ اسپینوزا در آن باشد که قابل تأویلات مختلف است و در هر بار خواندن افکار تازهای به دست میدهد. هر کلام عمیقی برای اشخاص مختلف معانی مختلف ایجاد میکند. درباره اسپینوزا میتوان سخنی را که در کتاب سلیمان درباره حکمت گفته شده است، به یاد آورد: «انسان نخستین نتوانست آن را کاملاً بفهمد و آخرین انسان نیز نخواهد توانست آن را به دست بیاورد. زیرا معانی آن از دریاها پهنتر و از ژرفترین مغاکها عمیقتر است.»
دو قرن پس از مرگ اسپینوزا برای برپا کردن مجسمهای از او در لاهه اعاناتی جمع کردند، از هر گوشه جهان که از علم و دانش برخوردار بود در این امر شرکت جستند.
هیچ ساختمانی بر پایه این همه عشق و محبت بنا نشده است. در ۱۸۸۲ از آن پرده برداشتند و ارنست رنان سخنان خود را با جملاتی پایان داد که شایسته است ما نیز به همان پایان دهیم:
«خوار و زبون باد آن که هنگام عبور از اینجا به این قیافه نجیب و متفکر ناسزا بگوید. سزای او همان جهل اوست که سزای همه جاهلان است و قصور او در ادراک الوهیت بدترین کیفر اوست.
این مرد، از روی این پایه سنگی به تمام مردم جهان راه خوشبختی را نشان میدهد و هر که از این راه برود به آن خواهد رسید. سیاحان متفکر که در قرون آینده از اینجا خواهند گذشت در دل خود خواهند گفت: شاید حقیقیترین مظهر خدا در اینجا تجلی کرده است.»
منبع
نفوذ و تاثیر اسپینوزا بر فلسفه
کتاب: تاریخ فلسفه
نویسنده: ویل دورانت
مترجم: عباس زریاب خویی