ارتقاء سلامت روانبهداشت روانروان پویشی و روانکاویهوش هیجانی (روابط میانفردی)
ایماگوتراپی یا ایماگودرمانی – قسمت دوم
جفت گزینی همسران بر اساس تیپ شخصیتی
مراحل تحولی در ایماگوتراپی
ایماگوتراپی یا ایماگودرمانی شامل پنج بخش است: دلبستگی – اکتشاف – هویت – قدرت و شایستگی – ارتباط (دوستیابی)
۱- دلبستگی (از تولد تا ۲ سالگی)
کودکان نیاز دارند که به یک مراقب دل ببندند و والدین در دسترس و گرم باشند.
۲- اکتشاف (۲-۳ سالگی)
در این مرحله نیاز دارند که کشف کردن و ماجراجویی را تجربه کنند و دوباره بهسوی مراقب برگشته ماجرا را برای او تعریف کنند. انعکاس گری (بازگرداندن تجارب شنیدهشده به کودک مانند یک آیینه در این مرحله اهمیت اساسی دارد)
۳- هویت (۳-۴ سالگی)
در این مرحله کودکان کشف بخشهای مختلف شخصیت خود را آغاز میکنند. لازم است والدین وانمودسازی های کودک را به او منعکس کنند.
۴- قدرت و شایستگی (۴-۶ سالگی)
کودکان در این سن وارد دنیای خارج از خانه میشوند. در این مقطع حساس مهمترین وظایف والدین تحسین تأیید و آیینه سازی است.
۵ – ارتباط (۶ تا ۹ سالگی)
کودکان کاملاً به محیط بیرون از خانه خو گرفتهاند. نیازهای تحولی آنان عبارت است از دوستیابی: یافتن دوست صمیمی و آموختن پیچیدگیها و تجربهی حسادتهایی در روند داشتن و حفظ روابط دوستانه ایجاد میشود. وظیفه والدین پرورش و ترغیب دوستیابی در کودکان و نیز الگو بودن در این زمینه برای آنان است و باید به ایجاد رابطه با همسالان تشویق کنند.
در مرحله دلبستگی اگر والدین در دسترس نباشد یا به اندازه کافی موردتوجه و مراقبت قرار نگیرد «تیپ شخصیتی» خاصی را در خود پرورش میدهد که شخصیت چسبنده و بیقرار یا اجتنابکننده است. هر دو تیپ خواهان تجربه صمیمیت و دلبستگی هستند البته اجتنابیها این خواسته را انکار میکنند. در مرحله اکتشاف چنانچه کودک نتواند مکاشفهگری کند تیپ شخصیتی یا درآمیخته خواهد شد یا منفرد. به لحاظ تشخیصی این افراد در گروه اختلالات شخصیتی مرزی و یا خودشیفته قرار میگیرند. درآمیختهها با همه کس و با هر شیوهای که شده میجوشند و آنها را به خود جلب مینمایند. منفردها هم بدون بررسی نظر دیگران هر آنچه خود میخواهند را دیوانهوار طلب میکنند.
در مرحله هویتیابی اگر کودک اصلاً مورد انعکاس قرار نگیرد یا انعکاس ضعیف دریافت کند تیپ شخصیتی پراکنده یا خشک شکل میگیرد. از نظر تشخیصی بالینیها این مرحله را با اختلالات رواننژندی همچون اضطراب یا افسردگی خفیف همخوان میدانند. در مرحله قدرت و شایستگی کودک آیینه سازی ناقص دریافت کرده تیپ شخصیتی رقابتی یا منفعل پیدا میکند.
در آخرین مرحله درصورتیکه کودک در دوستیابی ناتوان بماند مستعد پیدایش دو تیپ شخصیتی تنها و مراقب است.
جفت گزینی همسران بر اساس تیپ شخصیتی
نکته جالبی که بر اساس زوجدرمانی ایماگویی و در این رابطه وجود دارد از این قرار است: «وقتی کودکان به بلوغ میرسند بر تیپهای شخصیتی متضاد با خودشان جذب میشوند!» افراد عاشق کسانی میشوند که مرحله آسیبدیدگیشان همانند آنها باشد فقط وقتی همسرمان در همان مرحله تحولی ما و در تیپ شخصیتی متضاد با ما ناکام شده باشد، خواهد توانست آنچه که در کودکی دریافت نکردهایم را برایمان زنده کند اما به دلیل آسیبپذیریها و جراحتهای درونی کسانی را بر میگزینند که تدابیر سازگارانهشان در کودکی برعکس خودشان بوده باشد. وقتی همسران پس از مرحله شیفتگی در تقاطع تخیلات با واقعیت به آشفتگی میرسند زمان درمان ایماگویی فرارسیده است (لاکوت ۲۰۰۷).
اساس ایماگوتراپی وقتی ما انسانها به دنیا میآییم برای منسجم بودن و یکپارچگی پتانسیل داریم، بهطور همزمان به تفکر – اجرا -احساس- شهود بپردازیم. با این وجود محیط شرایط سازگاری را در ما فراخواند و در این فرایند ما دو وسیله مهم ابراز انرژیمان را از دست میدهیم. بسیاری از ما در خانوادههایی زندگی کردهایم که همیشه گفتهاند «احساس نکن» «پسرها گریه نمیکنند» یا «دخترها کار نمیکنن»، «بذار انجامش بدم» یا «تو کودن هستی» «اجازه بده برات فکر کنم».
در اکثر جوامع مردان مستعد از دست دادن احساس و شهود و زنان به کنار گذاشتن تفکر و رفتار متمایل میگردند. این دو پارگی که از تأثیرات محیطی برمیخیزد با قابلیتهای ذاتی و طبیعی ما انسانها (کلیت و یکپارچگی) در تضاد است. بر اساس ایماگوتراپی ما شیفته میشویم که خویشتن گمشده ما را در دست دارد به بیانی دیگر نیمه گمشده ماست. به همین دلیل است «متفکر / عملگرا» به «حس گر / شهودی» دل میبازد و برعکس. اما در ادامه چیز عجیب وقوع میپیوندد. ما شروع به رنجیده شدن و ناکام گشتن از همان بخشهایی که در آغاز مجذوبشان شده بودیم، میشویم. بخشهایی از وجود شخص مکمل (همسر) که وسایل اصلی ابراز انرژی او هستند، آن بخشهایی از خودمان که به دنبال اجتماعی شدن، طردشان کرده بودیم را تحریک میکنند و بدین وسیله سبب آزارمان میگردند.
عشق رمانتیک وقتی پدیدار میشود، لاجرم پایان مییابد. همسران با کشمکشهای قدرت مواجه میشوند ولی این مرحله نیز همیشگی نخواهد بود. اما آنچه همواره شاهدش هستیم زوجهاییاند که یا بهشدت در چالشهای این کشمکشها اسیرند و یا به سبب رهایی از فشارهای آن، رابطه را رها میکنند. این همسران به دلیل ناآگاهی با فلسفهای که طبیعت برای جفت گزینی انسانها در نظر دارد پیش از آنکه به کشمکشها اجازه دهند، وظیفه رشدی خودشان را به انجام برسانند، رابطه را رها و عشق دیروز را نشانهای بارز از حماقتهای گذشته بر میشناسند.
چنانچه ما زوج درمان گران بتوانیم این فلسفههای زیر ساختاری را به زوجها آموزش دهیم رابطه نیز طبیعیتر خواهد آمد و همسران به هنگام رویارویی با تعارض به خوبی درونی کردهاند که این ناکامیها به هدفی زیرکانه و برخاسته از نظممندی بیخطای طبیعت پدیدار شدهاند.
محتوای درمان
هدف از ایماگوتراپی رساندن زوجها به دو بینش اساسی است: رابطه مشترک چیزی جز بازتابی از واقعیت فردی هر همسر نیست بهعبارتدیگر رابطه زناشویی هم از پویههای درون فردی تأثیر میپذیرد و هم بر آن تأثیر میگذارد. فرایند درمان برآنست که در خاتمه همسران را به درک مفهوم ازدواج و حفظ رابطه دیرپا مجهز سازد. درمان تصویرسازی – ارتباطی با هدف تبدیل تجارب منفی کودک به تجاربی شفا یافته و عمیق در بزرگسالی فعالیت میکند. این درمان شفابخشی، جراحتهای کودکی حل تعارضات زناشویی و افزایش صمیمیت و پیوند را آماج کار خود قرار داده است.
هدف درمان این است که همسران به لحاظ شخصی یکپارچه شوند و رابطه هشیار را تجربه کنند. (موریس ۲۰۰۳) هدف نهایی درمان خلق رابطه آگاهانهای است که در سایه آن هر دو همسر احیا و بازآفرینی گرایش ذاتیشان به یکپارچگی را تجربه کنند. آماج ایماگوتراپی بازگرداندن تجربه گمشده هر فرد از یکپارچگی ست که در کودکی آن را از دست داده بودهاند (لاکوت ۲۰۰۷)
در زوجدرمانی ایماگویی، تعهد لازمه حرکت بهسوی یکپارچگی است به همین خاطر زوجها برای گذار از فرایند ایماگوتراپی باید به رابطه متعهد باشند. ایماگوتراپی در همکاری با سائق ناهشیار تلاش میکند تا افراد را به یکپارچگی برساند. یکپارچگی به دو امر بستگی دارد: یکی اینکه زوج آسیبپذیری خود را درک کنند و دیگر اینکه همسران به تلاش در جهت احیاء انسجام شخصی و در همسر متعهد باشند. فرایند یکپارچه شدن همیشه با درد و رنج همراه است.
نقش رابطه درمانی
در مقایسه با درمانگران سنتی و پیروان درمانهای بسیار کوتاه شفا دهندگی یکسویه نیست. بلکه ایماگو درمانگر تسهیل گر فرایند درمانی ویژهای است که همسران را در راستای شفابخشی به یکدیگر و رشد بهسوی یکپارچگی قدرتمند میکند. درمانگر برآنست تا هر همسر را درمانگر دیگری کند او بیش از آنکه مظهر شفادهندگی باشد مربی و هدایتگر خواهد بود. اساساً ایماگو درمانگر همسران را در جهت ساختن رابطهای آمیخته با تعهد و سرشار از تماسهای توجه آمیز و پیوندهایی همدلانه هدایت میکند.
سه مرحله اساسی در گفتگوی آگاهانه:
- آیینه سازی
- اعتباربخشی
- همدلی.
نهایتاً پیوند میان همسران را بازآفرینی میکند و این پیوند همان مرهمی است که جراحتهای هیجانی توقفهای رشدی و بلوکه شدنهای معنوی را شفا خواهد داد.
منبع
کتاب: زوج در مانی تحلیلی
تالیف و ترجمه: بیتا حسینی
نشر: جنگل