آسیب شناسیاختلالات شخصیتروانشناسی شخصیتهوش هیجانی (روابط میانفردی)
اختلال شخصیت خودشیفته
الگوی رفتاری خودبزرگ بینانه
اختلال شخصیت خودشیفته به اختلالی نسبتاً شایع اشاره دارد که در آن فرد برآورد درستی از هویت خود ندارد. این افراد در مقابله با تهدید عزتنفس، راهبردی خودبزرگ بینانه را پیش میگیرند. دیگران آنها را از دماغ فیل افتاده و مغرور تلقی میکنند و معمولاً فراموش میکنند که این راهبرد، یک مکانیزم دفاعی برای جبران کاستیهایشان است. معمولاً برآورد غلط از خود و موقعیت، ارتباطات میان فردیشان را به نابودی میکشاند. گاهی احساس میکنند دیگران وظیفهدارند به آنها خدمت کنند یا حس میکنند مردم از کمک به آنها لذت میبرند. این مسائل همدلی با آنها را دشوار میکند. در ادامه سعی شده تا با توضیحاتی، به درک این افراد کمک شود.
اختلال شخصیت خودشیفته
افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته درک غیرواقعبینانه و کاذبی از اهمیت خود دارند. نظریههای جدیدتر روابط شیء، روی تأثیر رابطه آشفته والد- فرزند بر رشد درک خویشتن کودک تأکید میکنند. هر کودکی نیاز دارد والدینش دستاوردهای او را تأیید کنند و به آنها پاسخهای مثبت بدهند. کودک بدون اینها، ناایمن میشود. این ناامنی به طرز اسرارآمیزی در خودوالابینی کاذب جلوهگر میشود که میتوان آن را از تلاش فرد برای جبران کردن آنچه قبلاً از زندگیاش حذفشده برداشت کرد (کوهات،۱۹۷۱،۱۹۶۶). این افراد که از شالوده محکمی برای خود سالم بیبهرهاند، خود کاذبی را به وجود میآورند که بهطور متزلزلی بر عقاید خودبزرگبینی و غیرواقعبینانه در مورد شایستگی و جذابیت آنها استوار است (مسترسون و کلین،۱۹۸۹). بنابراین، اختلال شخصیت خودشیفته را میتوان بهصورت ابراز این ناامنی و نیاز به توجه کودکی در فرد بزرگسال برداشت کرد.
نظریهپردازان شناختی – رفتاری (بک و همکاران،۱۹۹۰) معتقدند افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته، در مورد خودشان، عقاید ناسازگرانهای دارند، ازجمله اینکه معتقدند آدمهای استثنایی هستند که باید بهتر از آدمهای معمولی با آنها برخورد شود. آنها احساسات دیگران را درک نمیکنند یا اهمیتی به آنها نمیدهند، زیرا خودشان را برتر از دیگران میدانند. این عقاید، از توانایی آنها در درک کردن واقعبینانه تجربیاتشان جلوگیری میکنند، و هنگامیکه به عقاید خودبزرگبینی آنها با تجربیات شکست در دنیای واقعی روبهرو میشود، دچار مشکلاتی میشوند.
رویکرد روان پویشی(روانکاوی) به درمان افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته بر این نظر استوار است که آنها فاقد تجربیات اولیه تحسین شدن بر ویژگیهای مثبتشان هستند. هدف درمان این است که تجربه رشدی اصلاحی تأمین شود، به این صورت که درمانگر برای حمایت کردن از تلاش درمانجو دررسیدن به شهرت و تحسین شدن، با او همدلی میکند، اما درعینحال، میکوشد وی را به سمت این درک واقعبینانهتر هدایت کند که هیچکس بیعیب نیست. اینکه هرچه درمانگر درمانجو را بیشتر به رسمیت بشناسد و حمایتش کند، او کمتر خودبزرگبین و خودمحور میشود (کوهات،۱۹۷۱).
درمان شناختی – رفتاری برای اختلال شخصیت خودشیفته نیز به سمت کاهش دادن خودبزرگبینی درمانجو و تقویت کردن توانایی او در برقرار کردن رابطه با دیگران گرایش دارد. درمانگر برای رسیدن به این هدف، مداخلههایی را ترتیب میدهد که بهجای حمله کردن به تمایلات خودبزرگبینی و خودمحوری درمانجو، روی آنها کار کند. برای مثال، بهجای اینکه درمانگر سعی کند درمانجو را متقاعد سازد کمتر خودخواه باشد، میکوشد به او نشان دهد که راههای بهتری هم برای رسیدن به هدفهای شخصی مهم وجود دارند. درعینحال، درمانگر از تسلیم شدن در برابر درخواستهای درمانجو برای نظر مساعد و توجه، خودداری میکند. زمانی که درمانگر یک برنامه کاری با اهداف درمانی روشن، تهیه و آن را دنبال میکند، درمانجو یاد میگیرد چگونه محدودیتهایی را درزمینههای دیگر زندگی تعیین کند ( فریمن و همکاران،۱۹۹۰).
ویژگیهای تشخیصی
این تشخیص برای افرادی مقرر میشود که طبق پنج مورد زیر یا بیشتر، الگوی فراگیر خودبزرگبینی، نیاز به تحسین، و فقدان همدلی نشان میدهند
- احساس خودبزرگبینی مبنی بر مهم بودن
- اشتغال ذهنی به خیالپردازیهای موفقیت، قدرت، ذکاوت، زیبایی، یا عشق ایده آل
- اعتقاد به اینکه آنها بهقدری «استثنایی» هستند که باید با آدمهای استثنایی ارتباط داشته باشند که بتوانند آنها را درک کنند
- نیاز به تحسین مفرط
- احساس سزاواری
- سبک میان فردی استثمارگرانه
- فقدان همدلی
- رشک بردن به دیگران یا اعتقاد به اینکه دیگران حسود هستند
- رفتارها و نگرشهای تکبرآمیز
منبع:
کتاب: آسیبشناسی روانی
نویسنده: ریچارد پی هالجین – سوزان کراس ویتبورن
مترجم: یحیی سیدمحمدی