آسیب شناسیاختلالات روانیارتقاء سلامت روانبهداشت روانسبک زندگی

اختلال‌های افسردگی

الگوی خلق پایین، کم انرژی و بی‌انگیزه

اختلال‌های افسردگی

متخصصان سلامت روانی دو نوع جدی افسردگی را متمایز می‌کنند. اختلال افسردگی اساسی، دوره‌های نشانه‌های افسردگی حاد، اما کوتاه مدت را شامل می‌شود. افراد مبتلا به اختلال افسرده‌خویی، از سوی دیگر، با افسردگی مزمن اما نه‌چندان شدید دست به گریبان هستند. متخصص بالینی در صورتی تشخیص اختلال افسرده‌خویی می‌دهد که این نشانه‌های افسردگی ملایم حداقل ۲ سال در بزرگ‌سالان و یک سال یا قدری بیشتر در کودکان ادامه یافته باشد.

اختلال افسردگی اساسی

به لحظه‌ای در زندگی خودتان فکر کنید که اتفاق بسیار غم‌انگیز یا مصیبت‌باری برایتان پیش آمد و احساس کردید غرق در ناخشنودی یا اندوه هستید. به یاد آوردید این احساس‌ها چگونه بودند و شما چقدر اندوهگین بودید. یا اینکه این تجربه دردناک بود، احتمالاً توانستید بین رویداد مصیبت‌بار و احساس‌های خودتان رابطه ببینید و شاید بعد از مدت زمانی بهبود یافتید. اکنون تصور کنید این احساس‌ها بدون علت آشکار به شما حمله‌ور شوند، یا قادر نباشید به احساس ضایعه‌ی خود چیره شوید. بعد تجسم کنید بی‌وقفه احساس ناامیدی، بی‌ارزشی، و میل به خودکشی می‌کنید. کسی که دوره افسردگی اساسی را تجربه می‌کند، همین حالت‌ها را دارد.

ویژگی‌های دوره‌ی افسردگی اساسی

نشانه‌های هیجانی دوره‌ی افسردگی اساسی، خُلق ملول را دربر دارند که شدت آن ناامیدی‌های معمولی و هیجان‌های غم‌انگیز گاه و بیگاه زندگی روزمره، بیشتر است. این ملالت می‌تواند به‌صورت دلتنگی شدید یا بی‌علاقگی زیاد به جنبه‌های قبلاً لذت‌بخش زندگی، پدیدار شود. در برخی موارد، علت افسردگی، تجربه داغدیدگی به خاطر از دست دادن فردی عزیز است. گرچه افسردگی شدید بعد از مرگ فردی عزیز، طبیعی است، اما چنانچه غم توانکاه بیش از حد طولانی باشد (بیش از سه ماه)، اختلال خُلقی محسوب می‌شود. به این حال، خیلی از دوره‌های افسردگی اساسی را رویداد خاصی به وجود نمی‌آورد. این واقعیت که غم شدید بدون رویداد مشخصی ایجاد می‌شود، اغلب باعث می‌گردد که افراد مبتلا به یکی از دوره‌ها احساس کنند در هم‌کوفته و سردرگُم هستند. معمولاً زندگی فرد در دوره‌ی افسردگی اساسی، به علت اختلالی که در کار و خانواده‌ی او ایجاد، می‌گردد، به آشوب کشیده می‌شود.

علائم جسمانی دوره‌ی افسردگی اساسی، نشانه‌های تنی یا بدنی نامیده می‌شود. فرد مبتلا، خسته و بی‌رمق است و کُند شدن حرکات جسمانی را تجربه می‌کند که کُندی روانی-حرکتی نام دارد. برخی افراد افسرده، نشانه‌ی متضاد بی‌قراری روانی-‌حرکتی نشان می‌دهند؛ درنتیجه، رفتار آن‌ها جنون‌آمیز است. همان‌گونه که قبلاً اشاره کردیم، درصورتی‌که این رفتارها عجیب‌وغریب و افراطی باشند، با عنوان کاتاتونیک توصیف می‌شوند.

آشفتگی‌هایی در خوردن نیز شایع است. به طوری که فرد از الگوهای عادی اشتها منحرف می‌شود، یا از خوردن غذا خودداری می‌کند یا در خوردن غذاهای معمولاً شیرین یا حاوی کربوهیدرات، نیز زیاده‌روی می‌کند. افراد در دوره‌ی افسردگی تغییر قابل‌ملاحظه‌ای در الگوهای خواب نشان می‌دهند، به‌طوری‌که یا خیلی بیش از اندازه‌ی معمول می‌خوابند یا دچار بی‌خوابی می‌شوند. درواقع، در افرادی که دوره‌ی افسردگی اساسی را تجربه می‌کنند، تغییرات چشمگیر در الگوهای خواب EEG، بیانگر آشفتگی‌هایی در تداوم خواب، بی‌خوابی متناوب، و بیداری صبح زود است.

آشفتگی‌هایی نیز در خواب REM شایع است که چند شکل می‌گیرد. برای مثال، در طول خواب REM ، حرکات چشم بیشتر است و مدت خواب REM در اوایل شب افزایش پیدا می‌یابد. این ناهنجاری‌ها در خواب، معمولاً قبل از شروع دوره‌ی افسردگی اساسی مقدماتی در بین افرادی واقع می‌شود که در معرض خطر ابتلا به اختلال خُلقی قرار دارند، مانند خویشاوندان درجهٔ اول افرادی که افسردگی اساسی را تجربه کرده‌اند (انجمن روان‌پزشکی آمریکا،۲۰۰۰).

علاوه بر این، افراد در دوره‌ی افسردگی اساسی به نشانه‌های شناختی‌ای مبتلا هستند که از جمله آن‌ها می‌توان به نگرش بسیار منفی نسبت به خود که با عزت‌نفس پایین و این احساس که آن‌ها سزاوار تنبیه شدن هستند، اشاره کرد. چون آن‌ها بی‌وقفه به اشتباهات گذشته دل‌مشغول‌اند، خود را محکوم به احساس گناه می‌دانند. ازآنجایی‌که آن‌ها نمی‌توانند به روشنی فکر یا تمرکز کنند، در مورد حتی بی‌اهمیت‌ترین مسائل، قدرت تصمیم‌گیری ندارند. فعالیت‌هایی که همین‌که همین چند هفته‌ی گذشته علاقه‌ی آن‌ها را برمی‌انگیختند، اکنون هیچ جاذبه‌ای ندارند. احساس ناامیدی و نگرش منفی باعث می‌شود خیلی از این افراد به افکار مرگ دل‌مشغول شوند و یا فکر کردن به خودکشی یا دست زدن به آن، راهی برای گریختند پیدا کنند.

نشانه‌های دوره‌ی افسردگی اساسی معمولاً به تدریج، ظرف چند روز یا چند هفته آشکار می‌شوند. برخی افراد گزارش می‌دهند که قبل از نشانه‌های تمام عیار افسردگی، گاهی به مدت چند ماه، به طور محسوس مضطرب و اندکی افسرده بوده‌اند. بعدازاینکه دوره‌ی فعال افسردگی اساسی آغاز می‌شود، آن‌ها به مدت ۲ هفته یا چند ماه، دچار نشانه‌های آن می‌شوند. اغلب دوره‌های افسردگی اساسی، درصورتی‌که درمان نشوند، بعد از ۶ ماه، دوره‌ی خود را می‌گذرانند، و اغلب افراد به عملکرد طبیعی برمی‌گردند. بااین‌حال، برخی از نشانه‌ها، در تقریباً یک‌چهارم افراد شدیداً افسرده، چند ماه یا حتی چند سال ادامه می‌یابند.

ویژگی‌های تشخیصی دوره‌ی افسردگی اساسی

  • فرد در اغلب مواقع ظرف مدت دو هفته، حداقل پنج مورد از نشانه‌های زیر را تجربه می‌کند که بیانگر تغییر در مقایسه با عملکرد قبلی هستند (حداقل یکی از دو نشانه‌ی اول باید وجود داشته باشد)خُلق افسرده
  • کاهش علاقه یا لذت نسبت به همه یا اغلب فعالیت‌های روزمره
  • کاهش قابل‌ملاحظه و غیرعمدی وزن یا کاهش یا افزایش اشتها
  • بی‌خوابی یا خواب‌زدگی
  • بی‌قراری یا کُندی روانی-حرکتی
  • خستگی یا از دست دادن انرژی
  • احساس بی‌ارزشی یا گناه بی‌مورد
  • مشکل تمرکز یا بی تصمیمی
  • افکار مکرر مرگ یا گرایش به خودکشی
  • نشانه‌ها بخشی از دورهٔ آمیخته (منیک/دپرسیو) نیستند و ناشی از بیماری جسمانی، مصرف مواد، یا داغ‌دیدگی نمی‌باشند.
  • نشانه‌ها پریشانی یا اختلال قابل‌ملاحظه‌ای به بار می‌آورد.

منبع:

کتاب: آسیب‌شناسی روانی
نویسنده: ریچارد پی هالجین – سوزان کراس ویتبورن
مترجم: یحیی سیدمحمدی

برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *