آسیب شناسیاختلالات روانیارتقاء سلامت روانرفتارگرایی و شناختیسبک زندگیمکاتب روانشناسی

آسیب شناسی روانی از نگاه آلبرت الیس

چطور خطاهای شناختی منجر به اختلالات روانی می‌شوند؟

نظریه‌ی آسیب‌شناسی روانی رفتاردرمانی عقلانی-هیجانی

همان‌گونه که انسان‌ها گرایش طبیعی دارند به این‌که به‌صورت منحصربه‌فردی عقلانی و روشن‌فکر باشند، گرایش بسیار نیرومندی نیز دارند که مخلوقات کج‌فکری باشند (الیس، ۱۹۷۳). افراد از نظر گرایش فطری به سمت عقلانی بودن تفاوت دارند. آن‌ها از نظر گرایش به آشفتگی عقلانی نیز متفاوت هستند. جوامع و خانواده‌ها نیز از لحاظ گرایش به تفکر روشن یا نادرست تفاوت دارند، هر چند که متأسفانه اغلب جوامع فرزندان خود را طوری بار می‌آورند که گرایش‌های نیرومند آن‌ها به آشفته کردن خودشان با عقاید غیرعقلانی را تشدید می‌کنند. اما حتی بهترین میراث‌ها و بهترین جامعه‌پذیری نمی‌توانند آسیب‌پذیری ما را نسبت به خودشکن بودن برطرف کنند.

بین ما کسی خدا نیست. به‌رغم تمایلات کمال‌گرایانه و بزرگ‌منشانه برای خدا بودن، همه‌ی ما در هر زمانی گرفتار مسامحه کردن و پشت گوش انداختن می‌شویم، بارها به‌جای این‌که از نو فکر کنیم مرتکب همان اشتباهات می‌شویم، به‌جای عمل مسئولانه به تفکر آرزومندانه می‌پردازیم، به‌جای این‌که احتمالات را در نظر بگیریم متعصب و ناشکیبا می‌شویم و به‌جای این‌که منطقی و تجربی‌نگر باشیم به خرافات و فلسفه‌ی ماوراءالطبیعه اتکا می‌کنیم و به‌جای لذت‌جویی مسئولانه و بلندمدت در لذت‌جویی کوتاه‌مدت، زیاده‌روی می‌کنیم. تنها تفاوت بین کسانی که برچسب بیمار روانی به آن‌ها زده می‌شود و آن‌هایی که بهنجار به‌حساب می‌آیند، فراوانی و شدتی است که خود را با اتکا بر تفکر غیرعقلانی ناراحت می‌کنند.

آسیب‌های روانی زندگی روزمره را می‌توان با مدل ABC عملکرد انسان توجیه کرد. در آشفتگی‌های هیجانی، رویدادهای برانگیزنده همیشه از طریق عقاید غیرعقلانی پردازش می‌شوند. رایج‌ترین عقاید غیرعقلانی به‌قرار زیر هستند:

۱. امیال اساسی انسان، مانند میل جنسی، نیاز هستند زیرا که ما آن‌ها را نیاز می‌دانیم، با این‌که آن‌ها درواقع فقط ترجیحات هستند.
۲. ما نمی‌توانیم برخی رویدادها را تحمل‌کنیم، خواه مجبور به منتظر ماندن در صف باشد، یا روبرو شدن با انتقاد یا طرد شدن، درحالی‌که می‌توانیم این‌گونه رویدادها را صرف‌نظر از این‌که چقدر ناخوشایند باشند، تحمل‌کنیم.
۳. ارزش ما به‌عنوان انسان به‌وسیله‌ی موفقیت‌ها و شکست‌های ما یا صفات خاص ما، نظیر درآمد تعیین می‌شود، انگار که ارزش انسان را می‌توان مانند صفات عملکردی ارزیابی کرد.
۴. ما باید تأیید والدین یا صاحبان قدرت را جلب کنیم، انگار که وجود ما به آن‌ها بستگی دارد.
۵. دنیا باید منصفانه با ما برخورد کند، انگار که دنیا می‌توانند از امیال ما پیروی کند.
۶. برخی افراد پست یا شرور هستند و باید به خاطر شرارتشان تنبیه شوند، انگار که ما می‌توانیم بی‌ارزشی انسان را ارزیابی کنیم.

۷. وقتی اوضاع آن‌گونه که ما دوست داریم بر وفق مراد نیست، واقعاً وحشتناک است، انگار که مفهومی مانند «وحشتناک» را می‌توان با ارجاعات تجربی تعریف کرد.

۸. اگر فکر نمی‌کردیم که اوضاع وحشتناک است یا اگر عصبانی یا مضطرب نبودیم، نمی‌توانستیم عمل کنیم، انگار برای انجام دادن اعمال منطقی که دنیا را مکان خوشنودتری می‌کنند، حتماً باید از لحاظ هیجانی آشفته باشیم.

۹. چیزهای زیان‌بار مانند سیگار یا مواد مخدر می‌توانند خوشنودی در زندگی را افزایش دهند یا این‌که این چیزهای زیان‌بار ضروری هستند، صرفاً به‌این‌علت که زندگی کردن بدون آن‌ها ممکن است برای لحظه‌ای ناخوشایند باشد.

۱۰. عوامل بیرونی موجب خوشحالی انسان می‌شوند و افراد نمی‌توانند چندان احساسات خود را کنترل کنند.

۱۱. تاریخچه‌ی گذشته‌ی فرد تنها عامل تعیین‌کننده‌ی رفتار فعلی است، انگار چیزی که یک زمانی تأثیر عمیقی بر زندگی فرد داشته باید برای همیشه بر آن تأثیر داشته باشد.

۱۲. عقایدی که در کودکی آموخته شده‌اند، خواه مذهبی، اخلاقی و یا سیاسی، می‌توانند رهنمودهای مناسبی برای بزرگ‌سالی باشند، با این‌که این عقاید ممکن است تعصبات صرف یا افسانه‌بافی باشند (الیس، ۱۹۷۲).

الیس(۱۹۹۱، الیس و دریدن، ۱۹۹۸) بعدها در جریان تکامل رفتاردرمانی عقلانی-هیجانی انعطاف‌ناپذیری این ۱۲ عقیده‌ی غیرعقلانی را تشخیص داد و استنباط‌های کژکار را از بایدهای متعصبانه (که معمولاً از آن‌ها حاصل می‌شوند)، متمایز کرد.

وجوه مشترک این عقاید غیرعقلانی، شیوه‌ی تفکر پرتوقع و مطلق است که مشخصه‌ی کودکان خردسال است. برای مثال، تبدیل کردن امیال به نیازها، شیوه‌ی تفکری است که خواسته‌ای را به‌صورت باید و میلی را به‌صورت دستور درمی‌آورد. از ترجیحات می‌توان چشم پوشید ولی نیازها را باید ارضا کرد. نیازها مطلق‌تر نیز هستند و فرض می‌شود که در مورد تمام افراد در هرجایی مصداق دارند. این‌که باید موفق شویم، باید تأیید شویم و باید با ما عادلانه برخورد شود، همگی شکل‌هایی از توقعات ناپخته هستند. این‌که افرادی وجود دارند که مطلقاً بد هستند، رویدادهایی که مطلقاً وحشتناک هستند و آموزه‌های مذهبی یا اخلاقی که مطلقاً درست هستند، شیوه‌ی مطلق‌گرایی مستبدانه‌ای را منعکس می‌کنند که جایی برای جر و بحث نمی‌گذارند. این‌گونه عقاید مطلق، ویژگی پرتوقعی دارند که انگار دستوراتی ا از جانب خداوند هستند و بنابراین نمی‌توان در مورد آن‌ها چون‌وچرا کرد. ترجیح دادن کفش‌های ورزشی جدید، غذاهای متفاوت و نمره ۱۸ در یک امتحان، فقط ترجیحات هستند نه نیازهای زیستی یا واجبات اخلاقی. قاطی کردن ترجیحات و واجبات به معنای هیستیریک شدن و واقعاً در وضعیت اسفناک بودن است.

بنابراین، عقاید نامعقول و نگرش‌های کژکار، که فلسفه‌ی آشفته کننده‌ی افراد را تشکیل می‌دهند، دو ویژگی اساسی دارند (الیس، ۱۹۹۱). اولاً، آن‌ها در بدن خود توقعات خشک، جذمی و قدرت‌مندی دارند که معمولاً در قالب کلماتی چون باید، حتماً، الزاماً و ضرورتاً بیان می‌شوند. این تفکر الزام‌آور است: «من حتماً باید موانع موجود بر سر راه این هدف مهم را بردارم و به آن تحقق‌بخشم!». ثانیاً فلسفه‌های آشفته کننده که معمولاً از این توقعات حاصل می‌شوند، انتساب‌های بسیار نامعقول و تعمیم مفرط ایجاد می‌کنند. این انبساط فاجعه‌آمیز است: «اگر این هدف بسیار مهم را به انجام نرسانم، در این صورت وحشتناک است، نمی‌توانم آن‌را تحمل‌کنم، احتمالاً آدم بی‌ارزشی هستم و هرگز چیزی را که می‌خواهم، به‌دست نخواهم آورد!».

پردازش کردن رویدادهای برانگیزنده از طریق عقاید مطلق، به‌ناچار موجب پیامدهای کژکار می‌شود. این عقاید نامعقول می‌توانند پیامدهای بسیار ناراحت‌کننده‌ای را مانند عصبانیت به خاطر منتظر ماندن در صف، احساس بدبختی به خاطر دنیای ناعادلانه، افسردگی به خاطر عدم‌تأیید والدین، خصومت نسبت به افراد شرور یا احساس گناه به خاطر نقض کردن مقررات اخلاقی تعصب‌آمیز به‌بار آورند. صرفاً به‌این‌علت که ناراحتی‌های هیجانی هرروز در زندگی میلیون‌ها نفر روی می‌دهند دلیل نمی‌شود که از اسیر این توهم نامعقول شویم که چنین آشفتگی‌های هیجانی درهرصورت سالم یا ضروری هستند. برای مثال، آیا نگرانی شدید در مورد امتحانات نهایی، چیزی به دانش یا خوشنودی دانشجویان اضافه می‌کند؟ آیا خواب نامنظم، نگرانی دائمی، عرق کردن زیر بغل و ناراحتی معده با امتحان نهایی تناسب دارند یا این‌که این نشانه‌ها بیشتر مناسب کسی هستند که قرار است به جنگ برود؟ آیا تأکید بر این‌که فرد باید در هر امتحان نمره ۱۸ به بالا بگیرد، عقیده‌ی یک بزرگ‌سال منطقی است یا تفکر بچه‌ی وحشت‌زده‌ای که می‌ترسد تأیید والدین را از دست بدهد؟

ناراحتی‌های هیجانی نه تنها سالم و ضروری نیستند بلکه غالباً در عملکرد اختلال ایجاد می‌کنند. اغلب دانشجویان معتقدند که بهتر است در مورد امتحانات زیاد نگران نباشند، ولی نگرانی‌های خود را به گردن رویدادهای بیرونی مانند خود امتحانات یا جامعه‌ی رقابتی می‌اندازند. آن‌ها نمی‌توانند عقاید درونی خود را درباره‌ی ارزش خودشان، پیامدهای احتمالی عملکرد ضعیف در یک امتحان یا احتمال عدم‌تأیید والدین، بررسی کنند. برخی دانشجویان از دست شیوه‌های نمره دادن و ارزیابی عصبانی می‌شوند. آن‌ها اصرار دارند که امتحانات عادلانه نیستند و نمرات باید برچیده شوند. تا وقتی‌که نظام آموزشی با توقعات آن‌ها سازگار نشود، از سازش با آن خودداری می‌کنند و رد می‌شوند و یا به حداقل رضایت می‌دهند. دانشجویان دیگر در مورد اضطراب آزمون خود نگران می‌شوند. آن‌ها می‌دانند که اضطراب اغلب با عدم‌تأیید اجتماعی مواجه می‌شود، بنابراین از این‌که دیگران بفهمند که چقدر آن‌ها مضطرب هستند، نگران‌تر می‌شوند. آن‌ها خود را به خاطر نگرانی زیاد در مورد امتحان سرزنش کرده و درنهایت احساس می‌کنند که بی‌ارزش و افسرده هستند.

درصورتی‌که اضطراب به اضطراب بیشتر و افسردگی به افسردگی بیشتر منجر شود، پیامد اصلی و نامناسب به‌تنهایی رویداد برانگیزنده می‌شود. این به‌نوبه‌ی خود، با عقاید نامعقول بیشتر، به‌صورت وحشتناک بودن ارزیابی‌شده و پیامدهای هیجانی ناراحت‌کننده‌تری را به بار می‌آورد. این چرخه‌ی معیوب آشفتگی هیجانی به این صورت ادامه می‌یابد: افراد خود را به خاطر این‌که ازلحاظ هیجانی ناراحت هستند سرزنش می‌کنند، بعد خود را به خاطر سرزنش کردن مداوم سرزنش می‌کنند، بعد خود را به خاطر این‌که درصدد روان‌درمانی برآمده‌اند سرزنش می‌کنند، سپس نتیجه می‌گیرند که به طرز ناامیدکننده‌ای روان‌رنجور هستند و کاری نمی‌توان برای آن‌ها انجام داد(الیس، ۱۹۷۳۹).

با جنبش شناختی در روانشناسی بیشتر آشنا شوید.

سوالات خود را در بخش کامنت مجله بهداشت روان مطرح کنید تا متخصص روانشناس به شما پاسخ دهد.

منبع:

کتاب: نظام های روان درمانی
نویسنده: جان نورکراس، جیمز پروچاسکا
مترجم: یحیی سیدمحمدی

برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *