مدرسه ارسطو
آثار ارسطو: برای معلم پادشاه پادشاهان پیدا کردن شاگرد حتی در شهر متخاصمی مثل آتن دشوار نبود. هنگامی که ارسطو در پنجاهوسه سالگی مدرسه خود Lyceum را تأسیس کرد، ازدحام شاگردان به حدی بود که برای حفظ نظم وضع مقررات پیچیدهای لازم آمد.
خود شاگردان این مقررات را ترتیب دادند و در هر دو روز یک تن از میان خود برای مراقبت امور مدرسه انتخاب میکردند. ولی نباید تصور کرد که در آنجا انضباط شدید برقرار بود؛ تصویری که از آن برای ما رسیده است، نشان میدهد که شاگردان غذای خود را با هم در خدمت استاد میخوردند و دروس خود را در حالی که با استاد در گردشگاهی که در کنار زمین ورزش بود، قدم میزدند، فرا میگرفتند. نامLyceum (این گردشگاه Peripatos نام داشت و مدرسه Peripatetic (حکمت مشا۔ مشائیون) از نام آن گرفته شده است. زمین ورزش قسمتی از معبد apollo lyces بود نگاهدارندهی گله از گرگ ماده (Lycos)) مأخوذ از نام این زمین ورزش بوده است.
مدرسه جدید پاسخ سادهای به مدرسهای که افلاطون از خود به جا گذاشت نبود. آکادمی مخصوصاً خود را وقف ریاضیات و فلسفه نظری و سیاست کرده بود. لیسئوم میل بیشتری به علمالحیات و علوم طبیعی داشت. بنا بر گفته پلینیوس ، اسکندر به شکارچیان و مأمورین قرق شکار و باغبانان و ماهیگیران خود دستور داده بود که تمام مطالب و مواد مربوط به عالم حیوان و نبات را که ارسطو بخواهد، در اختیارش بگذارند؛ مولفین قدیم دیگر میگویند که وقتی هزار نفر در اختیار ارسطو بودند که در یونان و آسیا پراکنده بودند و برای او نمونههای نبات و حیوان هر منطقهای را تهیه میکردند. با این مواد فراوان بود که او توانست نخستین باغ وحش بزرگ جهان را ایجاد کند. درباره تاثیر این مجموعه بر روی دانش و فلسفه ارسطو نمیتوان مبالغه کرد.
مخارج مدرسه
مخارج این اقدامات را ارسطو از کجا تهیه میکرد؟ خود ارسطو در این زمان عایدات سرشاری داشت و ازدواج پر برکت او وی را به یکی از مقتدرترین زعمای یونان بستگی و پیوند داده بود. آتنئوس نقل میکند (مسلماً از روی مبالغه) که اسکندر برای ابزار کار و تتبعات ارسطو در فیزیک و زیستشناسی مبلغ ۸۰۰ تالان (به پول امروزی چهار میلیون دلار) داد. (Plinius مقصود پلینیوس قدیم «۷۹-۲۳ مسیحی» است. رجوع شود به کتاب تاریخ طبیعی او، ج۸ ، ص ۱۹ و کتاب Lewes به نام ارسطو، فصلی از تاریخ علم، چاپ لیدن، ۱۸۹۶، ص ۱۵)
میگویند به تلقین ارسطو بود که اسکندر یک هیئتی با مخارج گزاف مأمور کشف سرچشمههای نیل و تبیین علل طغیان منظم و متناوب آن کرد. (گزارش هیئت ارسالی حاکی بود که طغیان نیل نتیجه آب شدن بر نهای جبال حبشه است.) آثاری از قبیل خلاصه ۱۵۸ دستور سیاسی دلیل بر این است که ارسطو عده معتنابهی دستیار و دبیر داشته است. خلاصه در تاریخ اروپا این نخستین بار است که مبلغ به این مهمی از بیتالمال عمومی در راه دانش خرج شده است. اگر دول امروزی با همین نسبت مبالغی برای تشویق و تشجیع دانشپژوهان و محققان خرج میکردند چه پیشرفتها که نصیب علم و دانش میگردید!
معذلک اگر با در نظر گرفتن این تسهیلات و مساعدتهای بیسابقه، محدودیت و نقص قطعی وسایل و ادوات علمی را در آن زمان فراموش کنیم، درباره ارسطو به نادرستی داوری کردهایم. او مجبور بود که «زمان را بدون ساعت اندازه بگیرد، درجات حرارت را بیواسطه میزان الحراره مقایسه کند، آسمان را بدون دوربین نجومی مشاهده نماید، هوا را بیمیزان الهوا بسنجد… از همه آلات و ادوات مربوط به ریاضیات و فیزیک و علم مناظر که ما در دست داریم، او فقط یک خطکش و یک پرگار داشت و در بعضی علوم دیگر نیز به جای آلات کنونی بعضی ادوات خیلی ناقص در دست داشت.
تجزیه شیمیائی، اوزان و مقاییس صحیح، قوه جاذبه ماده، قانون جاذبه عمومی، پدیده الکتریک، شرایط ترکیب شیمیایی، فشار هوا و نتایج آن، ماهیت نور و حرارت و احتراق و غیره و خلاصه تمام حقایقی که نظریات فیزیکی علم جدید مبنی بر آن است، به التمام یا تقریباً به التمام در آن روزگار کشف نشده بود.
اختراعات یونان
ملاحظه کنید که چگونه اختراعات تاریخ را به وجود میآورند:
به علت فقدان دوربین نجومی، علم نجوم ارسطو یک خیالبافی کودکانه است؛ به جهت در دست نداشتن میکروسکوپ، زیستشناسی او مجموعهای از ضلالات بیانتها است. در حقیقت یونان از حیث اختراعات فنی و صنعتی خیلی پایینتر از حد کلی شاهکارهای بینظیر خود بود. یونانیان کارهای دستی را حقیر میشمردند و این موجب شد که آنها از معرفت وسایل و کیفیت تولید بازماندند و از این تماس رغبتانگیز با ماشین که نقایص را ظاهر مینماید و امکانات را الهام میکند، دور افتادند؛ اعمال دستی به عهده غلامان بیقید و مسامحهکار واگذار شده بود؛ اختراعات فنی برای کسانی ممکن بود که خود کوچکترین علاقهای به آن نداشتند و نمیتوانستند از آن منافع مادی به دست آورند.
شاید ارزانی زیاد غلامان سبب تاخیر اختراعات شد؛ در آن عصر عضلات انسانی هنوز خیلی ارزانتر از ماشین بود. از این روی هنگامی که بازرگانی یونان بر دریای مدیترانه مسلط شده بود و فلسفه یونانی دماغ مردم مدیترانه را به خود مشغول داشته بود، علم یونانی متشتت بود و صنعت یونانی تقریباً به همان حال بود که یونانیان هزار سال قبل هنگام هجوم به کنوسوس (Cnossus ) و تبرینس (Tiryns) و میسن (Mycerie) ، صنعت مردم اژه را دیده بودند. بدون تردید به همین علت است که ارسطو خیلی به ندرت به تجربه میپردازد؛ آلات تجربی هنوز ساخته نشده بود و بهترین کاری که ارسطو میتوانست انجام دهد بسط و تعمیم تقریبی و دائمی مشاهده بود. معذلک معلومات عظیمی که او و دستیارانش گردآوردند، پایه پیشرفت علم گردید و مدت دو هزارسال رساله عملی دانش بشری شناخته شد؛ این یکی از کارهای شگفت انسانی است.
موضوع آثار ارسطو
آثار ارسطو به صدها رساله و کتاب بالغ میشود؛ بعضی از مؤلفین قدیم در حدود چهارصد تألیف به وی نسبت میدهند و بعضی دیگر عده مؤلفات او را به هزار میرسانند. فقط قسمتی از آن به دست ما رسیده است و تازه خود آن یک کتابخانه است و از آنجا میتوان به عظمت و وسعت تمام آثار ارسطو پی برد. اولاً کتب منطقیات اوست: «معقولات»، «جدلیات»، «آنالوطیقای اول و دوم»، «قضایا»، «ابطال مغالطات»؛ مثالیون متأخر این رساله ها را جمع کردند و به آن نام «ارغنون» (Organion) نهادند. یعنی آلت درست اندیشیدن.
دوم کتب علمی: «طبیعیات»، «درباره آسمان»، «کون و فساد»، «علم کائنات جو»، «تاریخ طبیعی»، «درباره نفس»، «اجزاء حیوانات»، «حرکات حیوانات»، «توالد حیوانات» – ثالثاً کتب صناعیات: «خطابه» و «شعر». رابعاً کتب فلسفی به معنی اخص: «اخلاق»، «سیاست»، «ماوراء الطبیعه». (تا آنجا که معلوم است این ترتیب از روی ترتیب تاریخی است «zeller جلد اول صفحه ۱۵۶ به بعد». بحث ما نیز به همین ترتیب خواهد بود، به جز آنچه راجع به ماوراء الطبیعه است.)
مسلماً آثار ارسطو «انسپکلو پدیکا بریتانیکای» یونان است: تمام مسائل مربوط به زیر و بالای فلک در آن یافت میشود و به همین جهت جای شگفتی نیست که اشتباهات و توهمات ارسطو از هر فیلسوفی که دست به قلم برده است، بیشتر است. این یک معجونی از فلسفه و دانش است که تا زمان سپنسر نظیر آن دیده نشده است؛ تازه جلال و شکوه آن به پایه کار ارسطو نمیرسد. ارسطو هم جهان را فتح کرد و این فتح از فتوحات ناهنجار و نامنظم اسکندر بهتر بود. اگر فلسفه را جستجوی وحدت بدانیم، ارسطو سزاوار نامی است که در بیست قرن به وی اطلاق میشدIIIe philosohag ، فیلسوف.
طبعاً چنین ذهنی با چنین استعدادی از شعر دور خواهد بود. ما نباید آن شور و گرمی ادبی را که در کتب افلاطون این فیلسوف درامنویس میبینیم، از ارسطو انتظار داشته باشیم. ارسطو به جای یک ادبیات عالی که در آن فلسفه به شکل مبهم در لباس تمثیل و استعاره گنجانده شده است، یک علم فشرده مجرد با اصطلاحات فنی بر ما عرضه میدارد؛ اگر ما بخواهیم در آن سرگرمی و لذت بجوئیم، وقت خود را تلف کردهایم. ارسطو به جای آنکه مانند افلاطون ادبیات را از اصطلاحات زینت بخشد، اصطلاحات فلسفه و علوم را به وجود آورد. امروز در هیچ علمی نمیتوانیم وارد شویم مگر آنکه اصطلاحاتی را که ارسطو به کار برده است، استعمال کنیم. این اصطلاحات در طبقات و پردههای مختلف گفتار ما گسترده شده است:
Faculty (قوه)، Mean (سبب، واسطه)، Maxim (اصل کلی و در زمان ارسطو به کبرای قیاس گفته میشد)، Category (مقوله)، Energy (نیرو)، Actuality (فعل)،Motive (محرک، سبب)،End (غایت)، Principle (اصل)، Form(صورت). این سکهها که اکنون در فلسفه از به کار بردن آنها ناگزیر هستیم، همه در دارالضرب مغز ارسطو سکه خورده است. شاید گذشتن از «مکالمات» لذتبخش به منطقه خشک علمی برای پیشرفت فلسفه لازم بوده است؛ مسلماً علم که ستون فقرات و پایه و اساس فلسفه است نمیتوانست بدون تنظیم و استنتاج روشهای عملی و طرز تعبیرات مخصوص خود پیشرفت کند. ارسطو هم مانند افلاطون «مکالمات» ادبی نوشته است که در زمان خود به اندازه آنها شهرت داشته است؛ ولی این مکالمات از میان رفته است، همچنان که آثار علمی افلاطون نیز باقی نمانده است. شاید روزگار فقط بهترین آثار این دو بزرگ را برای ما نگاه داشته است.
آثار منسوب به ارسطو
در پایان باید گفت که ممکن است تمام آثار منسوب به ارسطو از خود وی نباشد، بلکه قسمت اعظم آن التقاطات پیروان و شاگردان او باشد که مطالب اصلی دروس او را ضمن تعلیقات و یادداشتهای خود گنجاندهاند. به نظر نمیرسد که ارسطو کتب فنی خود را (به استثنای کتب منطق و خطابه) در حیات خود منتشر کرده باشد؛ رسائل منطق او به شکلی که فعلاً در دست ما است در زمانی بعد از عصر ارسطو منتشر شده است. یادداشتهای ارسطو در عالم ماوراء الطبیعه و سیاست، بدون اصلاح و تغییر توسط دستیاران او جمع شده است.
وحدتی را که در سبک آثار منسوب به ارسطو دیده میشود و طرفداران انتساب این آثار به ارسطو، به آن استناد میجویند، میتوان فقط از این جهت دانست که همه آنها از طرف مکتب مشائیون ترتیب و تنظیم گشته است. در این موضوع مباحثه شدیدی در گرفته است و در این نزاع حماسی خواننده عجول و شتابکار نمیخواهد وارد شود و یک دانشپژوه متواضع نمیتواند عقیدهای اظهار کند.
به هرحال ما میتوانیم مطمئن باشیم که ارسطو مؤلف معنوی تمام آثاری است که به او نسبت داده شده است، دستی که آن را نوشته است ممکن است دیگری باشد ولی مغز و لب آن ارسطو است. (اگر یکی از خوانندگان بخواهد به آثار خود ارسطو مراجعه کند، در کتاب «کائنات جو» نمونه جالبی از آثار علمی او خواهد دید؛ از کتاب «خطابه» میتواند تعلیمات عملی بگیرد؛ و ارسطو را به بهترین وجهی در کتاب اخلاق۲-۱ و کتاب سیاست ۴-۱ میشناسد. بهترین ترجمه کتاب اخلاق از welldon (به انگلیسی) است و بهترین ترجمه کتاب سیاست از Jowatt میباشد. «ارسطو» تألیف سر الکساندر گرانسته کتاب سادهای است. «ارسطو» تألیف Zeller(جلد ۳ و ۴و ۵ فلسفهی یونانی) کتاب عالمانهای است ولی خشک است. کتاب «متفکرین یونان» تألیف Gomprez جلد۴ استادانه است ولی مشکل است.)
منبع
کتاب: تاریخ فلسفه
نویسنده: ویل دورانت
مترجم: عباس زریاب خویی
آثار ارسطو روی چه چیز ثبت شده؟ آیا آن زمان یونان کاغذ داشته؟ اگر آری پس نمی توانیم بگویبم در فن و ساختن عقب مانده بودند. آثار ارسطو را چه کسانی تبدیل به کتاب کرده اند؟ اصل آثار کجاست؟