انسانگرایی و روانشناسی مثبترفتارگرایی و شناختیمتفکران بزرگ
کلارک هال و نظریه یادگیری جامع او
چطور یک چیز را یاد میگیریم

زندگی حرفهای کلارک هال را میتوان به سه بخش جداگانه تقسیم کرد. یکی از علاقههای مهم و اولیه او سنجش استعدادها بود. دومین علاقه مهم هال هیپنوتیسم بود و سومین علاقهاش که منجر به شهرت فراوانش شد، مطالعه فرایند یادگیری بود. کلارک هال مانند اکثر نظریهپردازان یادگیری کارکردگرا، به مقدار زیاد متأثر از نوشتههای داروین بود. هال به ایجاد نظریهای که تبیین کند چگونه نیازهای جسمی، محیط، و رفتار برای افزایش احتمال بقای ارگانیسم باهم به کنش متقابل میپردازند علاقهمند بود. رویکرد هال به نظریهسازی فرضی-قیاسی یا منطقی-قیاسی نامیده شده است.
مفاهیم نظری عمده
نظریه کلارک هال، مانند هندسه اقلیدسی، دارای یک ساختار منطقی از اصول موضوع و قضایاست. اصول موضوع بیانات کلی درباره رفتار هستند که نمیتوان مستقیماً آنا را وارسی نمود، اما قضایایی که بهطور منطقی از اصول موضوع ناشی میشوند قابل آزمون کردن هستند. ما شانزده اصل موضوع مهم هال را آنگونه که در سال ۱۹۴۳ ارائه شدند مورد بحث قرار میدهیم.
اصل موضوع ۱: حس کردن محیط بیرونی و رد محرک
تحریک بیرونی، یک تکانه عصبی آوران (حسی) را راهاندازی میکند که پس از قطع تحریک محیطی تا لحظاتی ادامه مییابد. هال وجود یک رد محرک را فرض کرد که به مدت چند ثانیه پس از قطع رویداد محرک ادامه مییابد. این تکانه عصبی با یک پاسخ تداعی میشود.
هال فرمول سنتی S-R را به S-s-R تبدیل کرد.s رد محرک است. برای کلارک هال تداعی موردنظر، بین s و R صورت میگیرد. رد محرک سرانجام منجر به یک واکنش عصبی وابران (حرکتی) r میشود که به پاسخ آشکار میانجامد. بنابراین، ما با فرمول S-s-r-R سروکار پیدا میکنیم، که در آن S تحریک بیرونی، s رد محرک، r شلیک نورونهای حرکتی، و R پاسخ آشکار است.
اصل موضوع ۲: کنش متقابل تکانههای حسی
تعامل بین تکانههای عصبی، پیچیدگی تحریک و لذا دشواری پیشبینی رفتار را نشان میدهد. رفتار بهندرت حاصل تنها یک محرک است، بلکه تابع محرکهای زیادی است.
اصل موضوع ۳: رفتار نا آموخته
هال باور داشت که ارگانیسم با سلسله مراتبی از پاسخها و رفتار نا آموخته متولد میشود که هنگام ایجاد یک نیاز فعال میگردند. برای مثال اگر یکشی وارد چشم شود، پلکهای چشم بهسرعت به هم میخورند و آب چشم به مقدار زیادی ترشح مینماید.
اصل موضوع ۴: مجاورت و کاهش سائق بهعنوان شرایط لازم برای یادگیری
اگر محرکی به پاسخی منتهی شود، و اگر پاسخ ارضای یک نیاز زیستشناختی را نتیجه بدهد، آنگاه تداعی بین محرک و پاسخ نیرومند میگردد. اصل موضوع ۴ همچنین تقویتکننده ثانوی را بهعنوان محرکی که بهطور نزدیک و پایدار با کاهش نیاز همراه بوده است تعریف میکند.
نیرومندی عادت (SHR) یکی از مهمترین مفاهیم نظریه کلارک هال است، و همانطور که در بالا گفته شد، به نیرومندی تداعی بین محرک و پاسخ اشاره میکند.
اصل موضوع ۵: تعمیم محرک
هال میگوید توانایی یک محرک در فراخوانی یک پاسخ شرطی بهوسیله شباهت آن با محرک بهکاررفته در جریان شرطی شدن تعیین میگردد. بنابراین، نیرومندی عادت (SHR) از یک محرک به محرک دیگر تعمیم مییابد و این میزان تعمیم به شباهت بین دو محرک وابسته است.
اصل موضوع ۶: محرکهای وابسته به سائق
کمبودهای زیستشناختی در ارگانیسم تولید حالت سائق D میکنند، و هر سائق دارای محرکهای خاص وابسته به آن است.
اصل موضوع ۷: توان واکنش بهعنوان تابعی از سائق و نیرومندی عادت
احتمال انجام یک پاسخ آموختهشده در هر زمان معین را توان واکنش (SER) مینامند. توان واکنش تابعی است از نیرومندی عادت (SHR) و سائق (D).
توان واکنش = SER = SHR*D
اصل موضوع ۸: پاسخ دادن منجر به خستگیای میشود که برخلاف پاسخ شرطی عمل میکند
بازداری واکنشی (IR) بر اثر خستگی حاصل از فعالیت ماهیچهای به وجود میآید و به مقدار کار موردنیاز در انجام تکلیف وابسته است. معلوم گشته است که وقتی تمرینهای یادگیری از هم فاصله داشته باشند (تمرین فاصلهدار) از زمانی که تمرینها نزدیک به هم انجام میگیرند (تمرین بیوقفه) عملکرد بهتر است.
اصل موضوع ۹: پاسخ یاد گرفتهشدهی پاسخ ندادن
خستگی که بهصورت یک حالت سائق درمیآید به این منجر میشود که پاسخ ندادن تقویتکننده خواهد بود. پاسخ یاد گرفتهشده پاسخ ندادن بازداری شرطی (SIR) نام دارد. هم IR و هم SIR علیه فراخوانی پاسخ یاد گرفتهشده عمل میکنند و بنابراین از مقدار توان واکنش (SER) کسر میشوند و توان واکنش مؤثر SR) باقی میماند.
(SR) توان واکنش مؤثر = SHR * D – (IR + SIR)
اصل موضوع ۱۰: عواملی که پاسخ یاد گرفتهشده را بازداری میکنند از لحظهای به لحظه دیگر تغییر مییابند
یک توان بازدارنده وجود دارد که از لحظهای به لحظه دیگر تغییر میکند و علیه فراخوانی یک پاسخ آموختهشده عمل مینماید. این توان بازدارنده اثر نوسان (SOR) نام دارد. اثر نوسان (SOR) را باید از توان واکنش مؤثر SR) کسر کرد و توان واکنش مؤثر لحظهای (SR) را نتیجه میدهد.
(SR) توان واکنش مؤثر لحظهای = [SHR * D – (IR + SIR)] – SOR
اصل موضوع ۱۱: توان واکنش مؤثر لحظهای باید از مقدار معینی فراتر برود تا یک پاسخ یاد گرفتهشده بتواند ظاهر گردد
مقداری که (SR) باید از آن فراتر برود تا یک پاسخ شرطی بتواند ظاهر گردد آستانه واکنش (SLR) نام دارد. بنابراین یک پاسخ یاد گرفتهشده تنها زمانی انجام خواهد شد که (SR) از (SLR) بزرگتر باشد.
اصل موضوع ۱۲: احتمال انجام یک پاسخ یاد گرفتهشده تابع ترکیبی از توان واکنش مؤثر SR)، اثر نوسان (SOR) و آستانه واکنش (SLR) است
اصل موضوع ۱۳: هرچقدر مقدار توان واکنش مؤثر لحظهای (SR) بزرگتر باشد، دوره نهفتگی بین S و R کوتاهتر است
نهفتگی (StR) به فاصله زمانی بین لحظه ارائه محرک به ارگانیسم و زمان دادن پاسخ یاد گرفتهشده از سوی ارگانیسم گفته میشود.
اصل موضوع ۱۴: مقدار توان واکنش مؤثر تعیینکننده مقاومت در برابر خاموشی است
مقدار توان واکنش مؤثر لحظهای (SR) در پایان دوره آموزش تعیین میکند که چند پاسخ بدون تقویت لازم است تا خاموشی رخ دهد.
اصل موضوع ۱۵: دامنه یا مقدار یک پاسخ شرطی بهطور مستقیم با توان واکنش مؤثر تغییر میکند
اصل موضوع ۱۶: وقتیکه احتمال وقوع دو یا چند پاسخ ناهمساز در یک موقعیت وجود داشته باشد، پاسخی که بیشترین توان واکنش مؤثر لحظهای (SR) را دارد به وقوع خواهد پیوست
تفاوتهای عمده بین نظریههای ۱۹۴۳ و ۱۹۵۲ کلارک هال
انگیزش تشویقی (K)
هال در نظریه ۱۹۴۳ خود مقدار تقویت را یک متغیر یادگیری میدانست: هراندازه مقدار تقویت بیشتر باشد، به همان نسبت مقدار کاهش سائق هم بیشتر است، بنابراین افزایش در نیرومندی عادت (SHR) نیز بیشتر خواهد بود.
یافتههای پژوهشی، کلارک هال را به این نتیجهگیری هدایت کرد که ارگانیسم برای مقادیر زیاد و کم مشوقها یکسان یاد میگیرد، اما با تغییر مقدار مشوق (K) عملکرد آنها تغییر میکند. تغییر سریع عملکرد به دنبال تغییر در مقدار تقویت اثر کرسپی نامیده میشود.
پویایی شدت محرک
پویایی شدت محرک (V) یک متغیر رابط یا میانین است که با تغییر یافتن شدت محرک بیرونی (S) تغییر مییابد. پویایی شدت محرک نشان میدهد که هرچه شدت یک محرک بیشتر باشد، احتمال اینکه یک پاسخ یاد گرفته شده انجام شود بیشتر است. فرمول کلارک هال برای توان واکنش مؤثر لحظهای بهصورت زیر تغییر میکند.
(SR) توان واکنش مؤثر لحظهای = [SHR * D * V * K – (IR + SIR)] – SOR
تغییر از کاهش سائق به کاهش محرک سائق
ابتدا نظریه هالیم نظریه کاهش سائق یادگیری بود، اما بعداً آن را به یک نظریه یادگیری کاهش محرک سائق تغییر داد. یک دلیل برای این تغییر درک این مطلب بود که اگر به یک حیوان تشنه آب بهعنوان تقویتکننده برای انجام عملی داده شود، مقدار قابلملاحظهای وقت لازم است تا سائق تشنگی با آب برطرف شود، زیرا آب باید از دهان، گلو و معده بگذرد تا اینکه سرانجام وارد خون شود.
تأثیر جذب آب باید آخر سر به مغز برسد تا اینکه سائق تشنگی کاهش یابد. هال نتیجه گرفت که فاصله بین زمان ارائه تقویت و کاهش سائق بسیار زیادتر از آن است که بتواند توجیه کند که یادگیری چگونه اتفاق میافتد. آنچه برای تبیین یادگیری لازم است چیزی است که بلافاصله پس از ارائه تقویتکننده رخ میدهد، آن چیزی که کاهش محرک سائق (SD) است. محرکهای سائق برای تشنگی خشکی دهان و لبها هستند.
دلیل دوم بهوسیله شفیلد و روبی (۱۹۵۰) فراهم آمد. آنان دریافتند که موشهای گرسنه با ساخارین که یک ماده فاقد ارزش غذایی است و نمیتواند سائق را کاهش دهد تقویت میشوند.
خرده پاسخ انتظاری هدف
وقتی یک محرک خنثی مرتباً با تقویتکننده نخستین همراه میشود، آن محرک خاصیت تقویتی پیدا میکند؛ یعنی بهصورت تقویتکننده ثانوی در میآید. مفهوم تقویت ثانوی برای درک عملیات خرده پاسخ انتظاری هدف (rG) که خود یکی از مهمترین مفاهیم اساسی نظریه هال است ضرورت دارد.
تمام محرکهای موجود که دقیقاً پیش از دریافت تقویتکننده نخستین (غذا) تجربه میشوند از طریق شرطی شدن کلاسیک بهصورت تقویتکنندههای ثانوی در میآیند. علاوه بر این، به پیروی از اصول شرطی شدن کلاسیک، یک پاسخ شرطی ایجاد خواهد شد که بسیار شبیه به پاسخ غیرشرطی است.
پاسخ غیرشرطی عبارت است از ترشح بزاق، جویدن و لیس زدن که در نتیجه ارائه غذا به حیوان گرسنه در او ایجاد میشود. همچنین پاسخ شرطی یعنی ترشح بزاق، جویدن یا لیس زدن بهوسیله محرکهای گوناگون جعبه هدف، هنگامیکه حیوان به غذا نزدیک میشود، در او ایجاد خواهد شد. پاسخ شرطی داده شده به محرکهایی که پیش از بلعیدن غذا تجربه میشوند، همان چیزی است که خرده پاسخ انتظاری هدف (rG) نام گرفته است. این فرایند سبب میشود که محرکهای پیش از محرکهای جعبه هدف خاصیت تقویتکنندگی پیدا کنند و همچنین محرکهای پیش از آنها نیز از خاصیت تقویتکنندگی برخوردار گردند و الیآخر.
این فرایند بهتدریج بهطور معکوس عمل میکند تا آنجا که حتی محرکهای موجود در جعبه آغاز نیز خاصیت تقویتکنندگی مییابند. زمانی که این محرکهای قبلاً خنثی بهصورت تقویتکنندههای ثانوی در میآیند، دو نقش بسیار عمده ایفا میکنند:
- پاسخهای آشکاری که ارگانیسم را در تماس با آنها قرار میدهد تقویت میکنند و
- خرده پاسخهای انتظاری هدف (rG) را فرا میخوانند.
اکنونکه حیوان جعبه آغاز را ترک میکند، پاسخهایی که حیوان را در مجاورت نزدیک با محرکهای تقویتکننده قرار میدهند، تکرار میشوند درحالیکه پاسخهای دیگر خاموش میگردند. در این حالت، حیوان میآموزد که چرخش درست را در ماز انجام دهد. بنابراین چنین تصور میشود که یادگیری ماز هم مستلزم شرطی شدن کلاسیک و هم شرطی شدن وسیلهای است. شرطی شدن کلاسیک تقویتکنندههای ثانوی و (rG) تولید میکند؛ شرطی شدن وسیلهای پاسخهای حرکتی مناسب که حیوان را در مجاورت با تقویتکنندههای نخستین و ثانوی قرار میدهند تولید میکند. اما هال برای (rG) در یادگیری پاسخهای زنجیرهای نقش برجستهای قائل است.
به دو ویژگی اشاره میکنیم. نخست اینکه (rG) همیشه باید بخشی از پاسخ هدف (RG) باشد. اگر پاسخ هدف خوردن است، آنگاه (rG) شامل حرکات کوچک جویدن و احتمالاً ترشح بزاق است. دوم اینکه (rG) موجب تحریک میشود. پاسخ آشکار سبب فعال شدن گیرندههای جنبشی در ماهیچهها، زردپیها و مفاصل میشود و این همان چیزی است که گاتری آن را محرکهای تولیدشده بهوسیله حرکت مینامد. فعال شدن گیرندههای جنبشی موجب محرکهای عضلانی میشود. (rG) دارای تحریکات مخصوص به خود است. تحریک عضلانی حاصل از (rG) را با (SG) نشان میدهند. نمیتوان (rG) و (SG) را از هم جدا کرد زیرا هر زمان که (rG) رخ بدهد (SG) نیز رخ خواهد داد. شاید مهمترین جنبه (rG) این باشد که (SG) تولید میکند.
ترک کردن جعبه حیوان را به تقویتکنندههای ثانوی نزدیک میکند. در این موقعیت، یک تقویتکننده ثانوی سه عمل انجام میدهد:
- پاسخی را که حیوان تازه انجام داده است تقویت میکند،
- بهعنوان یک برای پاسخ آشکار بعدی عمل میکند و
- یک (rG) را فرامیخواند.
وقتیکه (rG) فراخوانده شد، بهطور خودکار یک (SG) را تولید میکند. نقش عمده (SG) ایجاد پاسخ آشکار بعدی است. بنابراین هم تقویتکنندههای ثانوی که بیرونی هستند و هم (SG) ها که درونی هستند میتوانند پاسخ آشکار را تولید کنند. پاسخی که حیوان را بهسرعت در معرض تقویتکننده ثانوی بعدی قرار میدهد و سرانجام با (SG) تداعی خواهد شد.
هال واقعاً دو تبیین برای زنجیره سازی داشت که آنها را همزمان مورداستفاده قرار میداد. یکی از این دو تبیین که بر محرکهای بیرونی تأکید دارد بسیار شبیه به تبیین اسکینر از زنجیره سازی است. تبیین دیگر که بر رویدادهای درونی تأکید دارد بسیار شبیه به تبیین گاتری از زنجیره سازی است. بنابراین هال اندیشههای اسکینر و گاتری را باهم ترکیب کرد و گفت که رفتار زنجیرهای تابعی از نشانههای درونی یا بیرونی و بهاحتمالزیاد هر دو نشانههاست.
مکانیسم (SG- rG) از این لحاظ دارای اهمیت است که به چیزهای دیگری مربوط میشود. برای نمونه مکانیسم (SG- rG) را میتوان عنصر «ذهنی» زنجیره سازی دانست. بهطورکلی مفهوم (SG- rG) یک وسیله عینی برای مطالعه فرایندهای ذهنی فراهم میآورد.
هال به پیروی از سنت واتسون، پاولف و گاتری نتیجه میگیرد که تفکر از انعکاس درونی لحظهبهلحظه امور که بهطور آشکار به وقوع میپیوندند تشکیل مییابد. «اندیشه» خوردن، چیزی بیش از یک (SG) تولیدشده بهوسیله (rG) نیست.
سلسلهمراتب عادتهای همخانواده
فرضیه شیب هدف به درنگ تقویت (J) مربوط میشود و چنین معنی میدهد: «هرقدر تقویت یک حلقه درون یک زنجیره رفتاری دیرتر صورت پذیرد، توان واکنش آن حلقه موردنظر به ردهای محرکی حاضر در آن زمان ضعیفتر خواهد بود».
هال درباره یک حلقه واحد در یک زنجیره رفتاری سخن میگوید، اما همین مطلب را بهتمامی حلقههای رفتاری زنجیره میتوان تعمیم داد. چه منظور ما یک پاسخ واحد باشد چه یک رشته پاسخ، درنگ تقویت بر توان واکنش اثر منفی خواهد داشت. هم پاسخهای انفرادی هم زنجیرههای پاسخ که بهسرعت تقویت میشوند دارای ارزش SER بیشتری هستند و از پاسخها یا زنجیرههای رفتاری که با تأخیر بیشتری تقویت میشوند احتمال وقوع بیشتری دارند.
سلسلهمراتب عادتهای همخانواده به این واقعیت اشاره میکند که در هر موقعیت یادگیری، تعداد زیادی پاسخ ممکن وجود دارند و پاسخی که بیشترین احتمال را دارد، پاسخی است که سریعتر به تقویت میرسد و کمترین کوشش را میطلبد. اگر آن راه خاص بسته شود، حیوان کوتاهترین بعدی را برمیگزیند و اگر آن هم بسته شود بهسوی راه کوتاه سوم خواهد رفت و الیآخر.
بین سلسلهمراتب عادتهای همخانواده و اینکه چگونه خرده پاسخ انتظاری هدف (rG) و محرکی که تولید میکند (SG) در زنجیره سازی عمل مینمایند، رابطه نزدیکی وجود دارد. هرچه درنگ تقویت (J) بیشتر باشد، مقدار SER کمتر است. بنابراین، برای هر (SG) یک سلسلهمراتب از پاسخهای ممکن وجود دارد و لذا راههای زیادی در یک ماز موجودند.
خلاصه نظام نهایی هال
سه نوع متغیر در نظریه هال وجود دارند:
- متغیرهای مستقل؛ اینها رویدادهای محرک هستند که بهطور نظامدار بهوسیله آزمایشگر دستکاری میشوند.
- متغیرهای رابط؛ اینها فرایندهایی هستند که فکر میشود در درون ارگانیسم رخ میدهند، اما مستقیماً قابلمشاهده نیستند. هال از همه متغیرهای رابط نظام خود تعریف عملیاتی بهدست داده است.
- متغیرهای وابسته؛ اینها جنبههایی از رفتارند که بهوسیله آزمایشگر اندازهگیری میشوند تا معلوم شود که متغیرهای مستقل مؤثر بودهاند یا نه.
هال و آموزشوپرورش
هال با ثراندایک توافق نظر دارد، اما یادگیری برای هال باید شامل کاهش سائق باشد. برخی از پیروان هال بر اضطراب بهعنوان سائقی در یادگیری انسان تأکید ورزیدهاند. در نتیجه ایجاد قدری اضطراب در یادگیرندگان و کاهش یافتن آن پس از کسب موفقیت یک شرط لازم برای یادگیری کلاس درس است. یادگیرندگانی که دارای اضطراب متوسط یا ملایم هستند از شرایط بهتری برای یادگیری و از شرایط سهلتری برای آموزش گرفتن برخوردارند.
میلارد و دلارد (۱۹۴۱) کاربرد نظریه هال را در آموزش به نحو زیر خلاصه کردهاند:
- سائق: یادگیرنده باید چیزی را بخواهد.
- اشاره: یادگیرنده باید به چیزی توجه کند.
- پاسخ: یادگیرنده باید کاری را انجام دهد.
- تقویت: پاسخ یادگیرنده باید سبب شود که او چیزی را که میخواهد بهدست آورد.
برداشت اسپنس از نظریه هال این است که دانش آموزان آنچه را که انجام میدهند یاد میگیرند. برای اسپنس، مشوقها مهماند چونکه مشوقها یادگیرندگان را وامیدارند تا آنچه را که یاد گرفتهاند به عمل درآورند. با ربط دادن مشوقها (تقویتکنندهها) به عمل، بهجای یادگیری، موضع اسپنس به موضع تولمن و بندورا شبیه شده است.
ارزشیابی از نظریه هال
خدمتها
مارکس و کرونان هیلیکس (۱۹۸۷) درباره هال چنین نظر دادهاند: «مهمترین خدمت کلارک هال به روانشناسی این بود که امکان رسیدن به هدف نهایی یادگیری یعنی یک نظریه رفتاری کاملاً علمی نظامدار را نشان داد».
نظریه هال تعداد زیادی پدیده رفتاری و شناختی را موردبحث قرار داده است. دامنه این نظریه، همراه با تعریف دقیق متغیرها، بررسیهای دقیق تجربی را برانگیخت. وی همچنین کوشید تا اساس رفتار انطباقی را در یک معنی وسیع وصف نماید و به این منظور پارهای فرایندهای شناختی و نیز تفاوتهای بین عملکرد انواع و اعضای انواع را موردمطالعه قرار داد. او سعی کرد تا در کارهای خود کاملاً عملی و منطبق با اصول ریاضی عمل کند بهگونهای که فرضها و پیشبینیهای او روشن باشند و بتوان آنها را با نظریههای رقیب مقایسه کرد.
هال اولین نظریهای است که با معیار پوپر منطبق است. اصرار کلارک هال بر تعریف دقیق مفاهیم و بیان دقیق بیانات ریاضی که مفاهیم او را به رفتار ربط میدهند جهتهای مشخصی برای آزمودن نظریه فراهم میآورد. از نظر کلارک هال تقویت یعنی کاهش سائق یا کاهش محرکهای سائق که از شرایط حاصل از نیاز جسمی ناشی میشود. فرضیه کاهش سائق نخستین کوششی بود که از تعاریف غیردقیق خشنودکننده/تقویتکننده- یعنی وجوه مشخص نظریههای ثرندایک و اسکینر فاصله گرفت. همچنین هال نخستین کسی بود که درباره تأثیر مشترک یادگیری و سائق بر رفتار و نیز درباره تأثیر خستگی (از راه بازداری واکنشی و بازداری شرطی) پیشبینیهای دقیقی به عمل آورد.
انتقاد
این نظریه از این بابت که در تبیین رفتارهای خارج از آزمایشگاه ارزش چندانی ندارد موردانتقاد قرارگرفته است. هیل (۱۹۹۰) در بررسی خود از آخرین نظریه هال (۱۹۵۲) گفته است: «به فرض که بخواهید تعیین کنید چند کوشش متوالی تقویت نشده لازم است تا خاموشی کامل رخ دهد، یک راه این است که اصل موضوع ۱۴ را مورداستفاده قرار دهید. طبق این اصل موضوع، توان برانگیختگی مستقیماً متناسب است با تعداد کوششهای تقویت نشده تا رسیدن به خاموشی. راه دوم استفاده از اصل موضوع ۹ است که طبق آن باید مقدار بازداری واکنشی و بازداری شرطی را جمع کرد و حاصل را از توان برانگیختگی کسر نمود. راه سوم این است که طبق اصل موضوع ۷ توجه داشت که وقتی مقدار پاداش صفر است، مقدار K نیز صفر است که صرفنظر از مقدار سایر متغیرهای رابط، توان برانگیختگی نیز صفر میشود. معلوم میشود که این سه راه، صرفنظر از اینکه جوابهای درست بدهند یا نه، به نتایج متضادی میانجامند. زمانی که یک نظریه پیشبینیهای نادرستی بهدست میدهد باید مورد تجدیدنظر قرار گیرد. زمانی که یک نظریه همسانی درونی ندارد بهگونهای که درباره یک موضوع پیشبینیهای متضادی انجام میدهد، ارزش آن بهعنوان یک نظریه دقیق شدیداً مورد سؤال قرار میگیرد».
کاچ (۱۹۵۴) گفته است که کلارک هال نظریه خود را بهاندازه کافی اصلاح نکرد و بسیاری از نکات متناقض آن را نادیده گرفت. منتقدان معاصر نیز همین مضمون را تکرار میکنند. یکی از پیشنهادهای جالب این است که کلارک هال نظریهسازی را بهصورت معکوس انجام داد.
شپارد (۱۹۹۲) دراینباره نوشته است: «هال و اسپنس بهعوض اینکه از اصول اولیه نظمبندیهای قابل آزمون تجربی استخراج کنند، نمودار متغیرهای وابسته قابل آزمون تجربی را در ارتباط با متغیرهای مستقل دستکاریشده رسم میکردند، به دنبال یک تابع ریاضی که متناسب با دادههای رسم شده باشد میگشتند، و سپس تابع انتخابی را بهعنوان یک “اصل موضوع” نظریه خود مطرح میساختند.
با همه این کوتاهیها، نظریه کلارک هال یکی از اکتشافیترین نظریهها در تاریخ روانشناسی بوده است. پس از مرگ هال، اسپنس بود که نظریه هال را گسترش داد و اصلاح کرد. پیرو مهم دیگر هال نیل ای. میلر است که نظریه کلارک هال را به زمینههای شخصیت، تعارض، رفتار اجتماعی و رواندرمانی گسترش داد.
پیرو دیگر هال، رابرت آر. سیرز است که تعدادی از اصطلاحات فرویدی را به مفاهیم نظریه کلارک هال ترجمه کرد و به میزان وسیعی در زمینه روانشناسی آزمایشی کودک پیشرفت نمود. روان شناسان دیگر پیرو کلارک هال ا. هوبارت ماورر است که در ضمن مطالعه زمینههایی چون پویایی شخصیت و ویژگیهای خاص یادگیری در ارتباط با ترس و اضطراب، بسیاری از اندیشههای کلارک هال را مورداستفاده قرار داد.
پیمان دوستی
۲۷ مرداد ۱۳۹۴
منبع
کتاب نظریههای یادگیری هرگنهان