روان پویشی و روانکاویسرگذشتمتفکران بزرگمکاتب روانشناسی
زندگینامه اریک فروم
روانکاو، فیلسوف، تاریخدان و جامعهشناس

اریک فروم مانند آلفرد آدلر و کارن هورنای، معتقد بود آنگونه که فروید اعلام کرد، ما بهصورت انعطافناپذیر، توسط نیروهای غریزی زیستی شکل نمیگیریم. در عوض، فروم معتقد بود که شخصیت تحت تأثیر نیروهای اجتماعی و فرهنگی که در محدودهٔ فرهنگ بر انسان تأثیر میگذارند و نیروهای کلی که در طول تاریخ بر بشریت تأثیر گذاشتهاند، قرار دارد.
تأکید اریک فروم بر عوامل تعیینکنندهٔ شخصیت از تأکید آدلر و هورنای گستردهتر است. میتوانیم بگوییم که فروم به خاطر علاقهای که به تاریخ داشت، رشت شخصیت را بهصورت گستردهتری در نظر گرفت. او معتقد بود که ما میتوانیم ریشههای تنهایی، انزوا، و پوچی انسان امروزی را در رویدادهای تاریخی بیابیم. برای اینکه در زندگی معنی پیدا کنیم، باید از این احساسهای انزوا بگریزیم و احساس تعلق پذیری را پرورش دهیم. شگفتا که هرچه بیشتر خود را در طول قرنها از قید طبیعت و نظامهای اجتماعی خشک و مقرراتی آزاد کردیم، تنهایی و انزوای ما شدیدتر شده است. آزادی خیلی زیاد دردسر شده است، وضعیت ناگواری که سعی میکنیم از آن بگریزیم.
اریک فروم معتقد بود که تعارضهای شخصی ما از انواع جوامعی که میسازیم ناشی میشوند. بااینحال، محکوم به رنج کشیدن نیستیم. فروم در مورد توانایی ما در شکل دادن به شخصیت و حل کردن مشکلاتمان خوشبین بود – مشکلاتی که ما بهعنوان یک جامعه به وجود آوردهایم. ما بهصورت منفعل تحت تأثیر نیروهای اجتماعی، بهعنوان عوامل تعیینکنندهٔ شخصیت، با جامعه قرار نمیگیریم.
فروم روانکاو، فیلسوف، تاریخدان، انسان شناس، و جامعهشناس بود. او اطلاعاتی را از منابع متعدد غیر از تخت روانکاوی، گردآوری کرد و تعبیر منحصربهفردی را از تعامل بین ماهیت انسان و جامعه ارائه داد.
زندگینامه اریک فروم
کودکی آشفته
اریک فروم در شهر فرانکفورت کشور آلمان، در یک خانوادهٔ یهودی سنتگرا به دنیا آمد. پدرش کاسب، پدربزرگش خاخام، و عموی مادرش محقق مشهور تلمود (آثاری دربارهٔ قوانین و سنتهای یهودی) بود. فروم در کودکی وقت خود را صرف مطالعات مذهبی کرد؛ شور معنوی تورات عمیقاً بر او تأثیر گذاشته بود. او همچنین تحت تأثیر عقل و منطق یهودی و مشکلات عاطفی عضوی از گروه اقلیت بودن قرار داشت. فروم بعدها کلیهٔ ارتباطهای خود را با مذهب سازمانیافته قطع کرد و خود را عارف ملحد نامید. زندگی خانوادگی او شاد نبود. فروم موقعیت خانوادگی خود را عصبی توصیف کرد. پدر او دمدمی، منزوی، مضطرب، عبوس و مادرش اغلب افسرده بود. او خود را «بچهٔ روان رنجور غیرقابلتحمل» توصیف کرد (نقلشده درفانک، ۱۹۸۲، ص ۱). زمانی که فروم ۱۲ ساله بود، از رفتار یکی از دوستان والدینش، زن ۲۵ سالهٔ نقاش که ترجیح داده بود نقاشی را کنار بگزارد و خود را وقف پدر بیوهاش کند، شوکه شد.
شاید فروم صرفاً به او حسادت کرده باشد، ولی نمیتوانست بفهمد چرا این زن جوان همنشینی با پیرمرد زشتی را ترجیح میداد. مدت کوتاهی بعد از اینکه پدر این زن فوت کرد، او خودش را کشت. او در وصیتنامهٔ خود قید کرده بود که همراه با پدرش دریک تابوت دفن شود. فروم که از این خودکشی آشفته شده بود، از تصمیم و علاقهٔ او به پدرش بسیار عذاب کشید.
من دربارهٔ عقیدهٔ ادیپ یا تثبیتهای نامشروع بین دختر و پدر چیزی نشنیده بودم. اما عمیقاً آن را حس کردم. چگونه امکان دارد زن جوان زیبایی آنچنان عاشق پدرش باشد که دفن شدن با او را به زنده ماندن و لذت بردن از زندگی و نقاشی ترجیح دهد؟ (فروم، ۱۹۶۲، ص ۴).
بهراحتی میتوان فهمید که چرا فروم بعدها در نظریهٔ عقیدهٔ ادیپ فروید، که به نظر میرسید این تجربهٔ گیجکننده و مصیبتبار را توضیح میدهد، معنی پیدا کرد.
وقتی فروم ۱۴ سال داشت، جلوهٔ دیگری از غیرمنطقی بودن او را ناراحت کرد: فوران تعصب هیستریک در ملت آلمان در خلال جنگ جهانی اول. او از نفرتی که کشور را فراگرفته بود و مردم در اثر تبلیغات دولت ، به افکار و اعمال دیوانهوار کشیده شده بودند، شگفتزده شد. فروم شاهد تغییراتی در خویشاوندان، دوستان، و معلمان خود شد و از خود پرسید چرا اینهمه آدم که بهنجار بودند، ناگهان به نظر میرسد که دیوانه شدهاند. فروم بعد از جنگ نوشت: «منِ جوان عمیقاً آشفته و دلمشغول این سؤال بودم که چگونه امکان دارد جنگ شود، امیدوار بودم از نامعقول بودن رفتار تودهٔ مردم سردر بیاورم و آرزو داشتم که صلح برقرار شود و تفاهم بینالمللی ایجاد شود» (فروم، ۱۹۶۲، ص ۹).
در جستجوی پاسخها
اریک فروم عمدتاً از همین تجربیات شخصی گیجکننده – از زندگی خانوادگی آشفته، خودکشی، و رفتار زمان جنگ تودهٔ مردم – احساس کرد که نیاز دارد علتهای نامعقولی را درک کند. او نوشت: «علاقهٔ اصلی من بهوضوح مشخصشده بود. میخواستم از قوانین حاکم بر زندگی انسان و قوانین جامعه آگاه شوم» (فروم، ۱۹۶۲، ص ۹). او تصور کرد که شخصیت انسان عمیقاً تحت تأثیر نیروهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، و تاریخی قرار دارد و جامعه بیمار، افراد بیمار به وجود میآورد. بنابراین، نظر او دربارهٔ شخصیت در راستای شهودی و از تجربیات خود او شکل گرفت، و بعداً در راستای تجربی اصلاحشد.
فروم جستجوی خود را برای علتهای رفتار نامعقول در دانشگاهها یدلبرگ آغاز کرد، که در آنجا به تحصیل روانشناسی، جامعهشناسی، و فلسفه پرداخت. او آثار نظریهپردازان اقتصادی و سیاسی مانند کارل مارکس، هربرت اسپنسر و مکس وِبِر را مطالعه کرد و در سال ۱۹۲۲ دکترای خود را در جامعهشناسی گرفت. فروم در مونیخ و مؤسسهٔ روانکاوی برلین تحت آموزش روانکاوی فروید قرار گرفت. او با اولین روانکاو خود فریدا ریچمن که ۱۰ سال از وی بزرگتر بود ازدواج کرد. یکی از زندگینامه نویسان هورنای اظهار داشت که فروم در این مرحله از زندگی خود، به زنان مسن ترکه مظهر مادر بودند، نوعی دلبستگی داشت …. گزارششده که پدر اریک در روز ازدواج فریدا ریچمن به او گفت، خوشحالم از اینکه شما قرار است اکنون مسئولیت او را بر عهده بگیرید. اریک که محبوب مادرش بود خیلی وابسته است، شاهزادهای که نیاز دارد از او مراقبت شود ». (پاریس، ۱۹۹۴، ص ۱۴۴).
فروم در دههٔ ۱۹۳۰ مقالات انتقادآمیزی نوشت و به فروید به خاطر امتناع از پذیرفتن تأثیر عوامل اجتماعی بر شخصیت، اعتراض کرد. فروم نیز مانند هورنای در آغاز معتقد بود که انتقادهای او از فروید صرفاً بهقصد گسترش دادن موضوع وی نه جایگزین کردن آن است. او خود را «مانند شاگرد و مترجم فروید میدانست که سعی دارد به کشفیات بسیار مهم او نظم دهد و آنها را غنی سازد و با آزاد کردن آنها از قید نظریهٔ محدود لیبیدو، عمیقتر کند» (ایوانس، ۱۹۶۶، ص ۵۹). بااینحال، فروم در شکل دادن به رویکرد خود به شخصیت خیلی فراتر از دیدگاه فروید رفت، طوری که «درون تشکیلات فروید مورد خشم و نفرت قرار گرفت» (مک لافلین، ۱۹۹۸، ص ۱۱۶).
فروم در سال ۱۹۳۴ برای گریختن از تهدید نازیها به ایالت متحده مهاجرت کرد. او به شیکاگو رفت تا با هورنای کار کند و بعد به دنبال او به نیویورک رفت. او از همسرش طلاق گرفت و رابطهای طولانی را با هورنای آغاز کرد. در طول این سالها، عقاید هورنای تأثیر زیادی بر نظریهٔ فروم گذاشت، دِینی که او به ندرت به آن اعتراف کرد.
فروم نظریهٔ خود را در چندین کتاب که به سبک مردمپسند نوشته شده است، ارائه داد و مخاطب او بیشتر عامهٔ مردم بودند تا همکاران. او در دانشگاه کلمبیا و ییل تدریس کرد و دپارتمان آموزش روانکاوی را در دانشگاه پزشکی دانشگاه ملی مکزیک دایر کرد. او در جنبش صلح دههٔ ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ فعال شد و به تأسیس سازمان خط مشی هستهای معقول SANE کمک کرد. فروم با جنگ سرد، مسابقهٔ تسلیحات اتمی، و جنگ ویتنام مخالفت کرد. او به سال ۱۹۸۰ در خانه خود در سوئیس درگذشت.
منبع:
کتاب: نظریههای شخصیت
نویسنده: دوان.پی.شولتز / سیدنی.الن.شولتز
مترجم: یحیی سیدمحمدی