آسیب شناسیرفتارگرایی و شناختیسبک زندگیمکانیزمهای دفاعی و خطاهای شناختی
خطای شناختی گزینش
کشیدن دایرهی هدف دور تیر
خطاهای شناختی اشتباهات فکری و ذهنی ما هستند. معمولاً الگویی از این طرز فکر، در کودکی ما شکل میگیرد و گاهی در طول زندگی ادامه مییابند. به عبارتی شرایط سخت، این خطاها را ایجاد و فعال میکند و این خطاها شرایط سخت را بدتر میکنند و احساس ناخوشایندی در ما ایجاد کرده و سازگاری ما را با محیط تنزل میدهند. در زیر با یک نوع خطای شناختی آشنا میشوید.
خطای شناختی گزینش
هتلها در وبسایتشان جذابتریناند. آنها هر عکس را با وسواس خاصی انتخاب میکنند و فقط تصاویر زیبا و باشکوه برگزیده میشود. زوایای نه چندان زیبا، لولههایی که آب از آنها چکه میکند و تالارهای صبحانهی غیرجذاب همگی پنهان میشود. البته تو میدانی چنین چیزی حقیقت دارد. وقتی برای اولینبار با لابی قراضهی هتل مواجه میشوی، خیلی ساده با بیاعتنایی شانههایت را بالا میاندازی و به سمت میز پذیرش میروی.
کاری که هتل کرده گزینش نام دارد. انتخاب و نمایش جذابترین خصوصیتها و پنهان کردن بقیه. درست مثل نمونهی هتل، تو با همین انتظارات خفیف به سراغ سایر مسائل میروی؛ بروشورهای مربوط به ماشینها، بنگاههای معاملاتی و مؤسسههای حقوقی. میدانی کارشان چگونه است و فریبشان را نمیخوری.
اما تو نگرش متفاوتی در قبال گزارشهای سالانهی شرکتها، مؤسسهها و سازمانهای دولتی داری. تو اشتباه میکنی. آنها هم گزینش میکنند. اگر اهدافشان محقق شود، در مورد آنها صحبت میکنند و اگر عملکردشان متزلزل باشد، اشارهای به آنها نمیشود.
تصور کن رییس یک بخش هستی. هیئتمدیره تو را برای تشریح وضعیت تیمت دعوت میکند. چطور با این مسئله برخورد میکنی؟ بیشتر اسلایدهای پاورپوینت را به ارائهی موفقیتها و چند تا را هم به معرفی چالشها اختصاص میدهی و سایر دستاوردهای تحققنیافته را خیلی راحت فراموش میکنی.
حکایتها خصوصاً نوع پیچیدهای از خطای شناختی گزینش هستند. تصور کن تو مدیر شرکتی هستی که نوعی دستگاه فنی تولید میکند. یک مقاله۹ فاش کرده بخش عظیمی از مشتریان نمیتوانند دستگاه تو را راه بیندازند. دستگاه برای آنها خیلی پیچیده است. مدیر بخش منابع انسانی نظر بیاهمیتش را میدهد و اعلام میکند «پدرخانم من دیروز این دستگاه را برداشت و بیدرنگ فهمید چطور کار میکند.» تو برای این گزینش بهخصوص چه قدر اهمیت قائلی؟ درست است: نزدیک به صفر. رد کردن یک حکایت سخت است، چون داستانی کوتاه است و ما میدانیم ذهنمان تا چه حد برابر آنها آسیبپذیر است. برای جلوگیری از این مسئله، مدیران زیرک در طول زندگیِ کاری به خودشان میآموزند که در برابر چنین داستانهایی فوق-العاده حساس باشند و بهمحض آنکه مطرح میشود، آنها را رد کنند.
هرچه حوزه بالاتر و برگزیدهتر باشد، به گزینش علاقهمندتر میشویم. در کتاب نشکن، نسیم طالب توضیح میدهد چطور تمام حوزههای تحقیق، از فلسفه و داروسازی تا اقتصاد، در مورد نتایج خود لاف میزنند؛ «محیط آکادمیک هم مثل محیط سیاسی همیشه آمادگی این را دارد که از کارهایی که برای ما کرده سخن بگوید، نه کارهایی که انجام نداده و با این میخواهد نشان بدهد متدهایش تا چه حد با اهمیتاند.» یک گزینش خالص. اما احترام ما برای محیط آکادمیک آنقدر زیاد است که به این مسئله پی نمیبریم.
یا حرفهی پزشکی را در نظر بگیر. توصیه به سیگار نکشیدن بزرگترین دستاورد پزشکی در شصت سال گذشته بوده است و بالاتر از تمام تحقیقات و پیشرفتهای پزشکی در شصت سال گذشته قرار دارد. دروین برچ، فیزیکدان، این را در کتابش، مصرف دارو، تأیید کردهاست. چند عامل گزینششده مثل آنتیبیوتیکها، توجه مارا به خود معطوف میکندد و بنابراین این محققان دارویی هستند که مشهور میشوند، نه فعالان مخالف سیگار.
بخشهای اجرایی در شرکتهای بزرگ مثل هتلداران از خودشان تعریف میکنند. آنها در نمایش دادن همهی کارهایی که انجام دادهاند ایستادند، ولی هیچگاه در مورد کارهایی که برای شرکتشان نکردهاند حرفی نمیزنند. تو چه میکنی؟ اگر روی صندلی ریاست هیئتمدیره چنین سازمانی نشستهای، دربارهی «موارد گزینش نشده»، پروژههای شکستخورده و اهداف محقق نشده بپرس.
اینها خیلی بیشتر از موفقیتها برای تو آموزنده خواهند بود. واقعاً شگفتآور است که این سؤالها چقدر بهندرت مطرح میشود. دوم: به جای استخدام طایفهای از حسابرسان مالی برای محاسبهی دقیق هزینهها، مدام اهداف را کنترل کن. بهمرور با رسیدن به این نکته شگفتزده میشوی که چطور اهداف اولیه کمرنگ شده. این اهداف، آرام و پنهانی، با اهدافی که خودمان تعیین کردهایم و همیشه قابل دستیابیاند، جایگزین میشود. اگر با چنین اهدافی مواجه شدی، زنگ خطر باید به صدا در بیاید. این معاد است با اینکه تیری را پرتاب کنی و بعدازآن دایرهی هدف را دور جایی که تیر فرود آمده بکشی.
منبع
کتاب هنر شفاف اندیشیدن