آسیب شناسیخودشکوفایی و عزت نفسرفتارگرایی و شناختیمکانیزمهای دفاعی و خطاهای شناختی
خطای بقا و خوشبینی سادهانگارانه
چرا باید به قبرستانها سری بزنیم؟
خطاهای شناختی اشتباهات فکری و ذهنی ما هستند. معمولاً الگویی از این طرز فکر، در کودکی ما شکل میگیرد و گاهی در طول زندگی ادامه مییابند. به عبارتی شرایط سخت، این خطاها را ایجاد و فعال میکند و این خطاها شرایط سخت را بدتر میکنند و احساس ناخوشایندی در ما ایجاد کرده و سازگاری ما را با محیط تنزل میدهند. در زیر با یک نوع خطای شناختی آشنا میشوید.
خطای بقا و خوشبینی سادهانگارانه
ریک به هر کجا مینگرد ستارگان راک را میبیند. صفحه تلویزیون، روی جلد مجلات، در برنامههای کنسرت و در سایتهای هواداران آنلاین، آنها همه جا ظاهر میشوند. نمیتوان آهنگهایشان را در بازار، رادیو یا سالنهای بدنسازی نشنید. خیلی پر شمارند و موفق. ریک که از داستانهای قهرمانان پرشمار گیتاریست هیجانزده شده بود یک گروه موسیقی را انداخت. آیا موفق خواهد شد؟ احتمالش فقط کمی بیشتر از صفر است. او هم به احتمال زیاد مثل بقیه، کارش به قبرستان موسیقیدانان ناکام خواهد کشید. این گورستان، ده هزار برابر صحنه اجرای زنده، در خود موسیقیدان جای داده، اما جز سوپراستارهای شکستخورده، هیچ خبرنگاری به این افراد ناکام علاقه نشان نمیدهد. برای همین این گورستان از بیرون، نامرئی به نظر میرسد.
در زندگی روزمره، چون موفقیت بیش از ناکامی به چشم میآید، دائما شانس موفقیت خود را بیشازاندازه تخمین میزنی. تو هم (مثل ریک)، به عنوان کسی که هنوز وارد ماجرا نشده، تسلیم یک توهم هستی و نمیدانی شانس موفقیت چقدر پایین است. ریک، مثل خیلیهای دیگر، قربانی خطای بقا است.
پشت سر هر نویسنده موفق میتوانی صد نویسندهی دیگر را پیدا کنی که کتابهایشان هرگز به فروش نمیرسد. پشت سر آنها هم صد نویسنده دیگر هست که ناشری پیدا نکردهاند. پشت سر آنها هم باز صد نفر دیگر که دستنوشتههای ناتمامشان روی طاقچه خاک میخورد و پشت سر آنها هم باز صد نفر دیگر هست که رؤیای این را دارند که روزی کتابی بنویسند. با این حال، فقط از نویسندگان موفق میشنوی (که امروزه خیلی از آنها خودشان کتابشان را چاپ میکنند) و نمیتوانی تشخیص بدهی احتمال موفقیت ادبی چه قدر کم است. در مورد عکاسان، مؤسسان شرکت، هنرمندان، ورزشکاران، معماران، برندگان جایزه نوبل، مجریهای تلویزیونی و ملکههای زیبایی نیز داستان همینگونه است. رسانهها علاقهای به نبش قبر در قبرستان افراد ناموفق ندارند و این اصلاً کار آنها نیست. برای اجتناب از خطای بقا، باید این نبش قبر را خودت انجام بدهی.
زمانی که پول و ریسک در میان باشد، با خطای بقا مواجه میشوی: فرض کن دوستت شرکت جدیدی راه میاندازد. تو هم جزء سرمایهگذاران احتمالی هستی و فکر میکنی فرصت خوبی نصیبت شده: شرکتی که اگر خوش شانس باشی، میتواند گوگل بعدی باشد. اما واقعیت چیست؟ محتملترین سناریو نرسیدن این شرکت حتی به خط شروع است. دومین نتیجه محتمل هم ورشکستگی ظرف سه سال است. از بین شرکتهایی که در سه سال اول وام میآورند، بیشترشان هرگز بیش از ده کارمند نداشتهاند. پس این یعنی هیچ وقت نباید پولی را که با زحمت به دست آوردهای به خطر بیندازی؟ نه لزوماً. اما باید متوجه باشی خطای بقا در کار است و مثل خورده شیشه بر سر راه موفقیت قرار دارد.
مثلاً متوسط شاخص صنعتی داوجونز را در نظر بگیرید. از شرکتهای تشکیل شده که از مشکلات جان سالم به دربردهاند. شرکتهای کوچک و شرکتهای شکست خورده وارد بازار بورس نمیشوند. بااینحال، این شاخص نمایانگر معاملات تجاری است. شاخص بورس نشاندهندهی وضعیت اقتصادی یک کشور نیست، همینطور که رسانهها لزوماً از تمام موسیقیدانها گزارش تهیه نمیکنند. تعداد زیاد کتاب و مربیان موفق هم باید تو را بدبین کند: افراد ناموفق درباره ناکامیهای خود نه کتاب مینویسند نه سخنرانی میکنند.
خطای بقا به خصوص وقتی عضوی از تیم “برنده” باشی میتواند بسیار مخرب باشد. حتی اگر موفقیت تو ناشی از تصادف محض باشد، شباهتهای با سایر تیمهای برنده پیدا میکنی که وسوسه میشوی از اینها به عنوان “عوامل موفقیت” یاد کنی. اما اگر به گورستان افراد ناموفق سر بزنی، ساکنان آنها هم خیلی از خصوصیانی را داشتهاند که علل موفقیت تو هستند.
اگر چند دانشمند یک پدیده خاص را بررسی کنند، برخی از این بررسیها به صورت تصادفی نتایجی را ارائه میدهند که از نظر آماری معنا دارند، مثلاً رابطه بین مصرف نوشیدنی قرمز و امید به زندگی بالا. ناگهان توجه زیادی به چنین مطالعاتی (که غلطاند) میشود و این پژوهشها محبوب می شوند و در نتیجه، تو با گزارشهایی که نتایجی به ظاهر خستهکننده اما صحیح دارند مواجه نخواهی شد.
خطای بقا یعنی افراد دائماً احتمال موفقیت خود را زیاد از حد تخمین بزنند. با سر زدن به قبرستان پژوهشها، سرمایهگذاریها و شغلهایی که در زمانی بسیار امیدوارکننده به نظر میرسید، در برابر این خطا موضع بگیر. قدم زدن در این قبرستان، ناخوشایند ولی برای شفاف شدن ذهنت لازم است.
منبع
کتاب هنر شفاف اندیشیدن