انتقاد و ارزیابی فلسفه برگسون
انتقاد و ارزیابی فلسفه برگسون : برگسون میگوید: «من معتقدم وقتی که فلسفه به رد و ابطال مصرف میشود، بیهوده هدر میرود، از حملات و اعتراضاتی که فلاسفه و متفکرین به همدیگر کردهاند چه باقی مانده است؟ هیچ چیز و یا لااقل مقدار خیلی کم، آنچه میماند و به شمار میآید لبّ حقیقت مثبتی است که هر یک از این متفکرین کشف کردهاند. حقیقت خود میتواند افکار باطل را از میان ببرد؛ خود حقیقت بهترین ردکننده است و احتیاجی به زحمت رد و اشکال و اعتراض ندارد.» این خود صدای حقیقت است آنجا که فلسفهای را اثبات یا رد میکنیم، فلسفه دیگری پیشنهاد مینماییم که مانند اولی ترکیبی از امید و اشتباهات است.
هر چه تجربهمان وسیعتر میگردد و امیدهای ما تغییر میکند «اشتباهات» فلسفهای که رد کرده بودیم «حقایق» بیشتری مییابیم و شاید آنچه را که در جوانی حقایق جاودانی میدانستیم بعدها پر از خطا و اشتباه بیابیم. آنجا که بر بال اعتراض و افکار سوار میشویم طرفدار جبر و ماشینی بودن جهان میگردیم، هر چند این دو نظریه بیبند و شیطانی به نظر برسد؛ اما همین که از دامنه کوه شبح مرگ پدیدار شد، کوشش میکنیم که در پشت سر مرگ امیدی نو بجوییم. فلسفه کار پیرمردان است. اما …
سبک برگسون
آنچه در مطالعه آثار برگسون نظر ما را جلب میکند سبک اوست. شیوه پر آب و تابی دارد ولی مانند آتشبازی و مخالفخوانی نیچه نیست، بلکه روشنی همواری است که گویی میخواهد وارث نثر درخشان ظریف معهود فرانسوی بشود. اشتباه در زبان فرانسه از زبانهای دیگر سختتر است؛ زیرا فرانسویها ابهام را دوست ندارند برای آنکه حقیقت از وهم و ابهام روشنتر است.
اگر گاهی در آثار برگسون غموض و ابهام مشاهده شود برای آن است که تمثیل و مجاز و کنایه زیاد به کار میبرد، مانند نژاد سامی دلباخته مجاز و استعاره است و بارها تمثیل را به جای برهان به کار میبرد. همچنان که در برابر یک جواهر فروش یا دلال باذوق اراضی با احتیاط رفتار میکنیم در برابر این استعارهپرداز مجازگوی نیز باید با حزم و احتیاط بود، با این همه باید با سپاسگزاری تمام بدانیم که کتاب«تحول خلاق» شاهکار فلسفی قرن ماست. (برای فهم برگسون بهترین راه آن است که آثار خود او را بخوانند؛ همچنان که در شوپنهاور نیز حال بدین منوال است آنچه در کتاب wildon Carr ذکر شده است، بیاندازه ستایشآمیز است بر عکس، کتاب Hugh Elliot بیاندازه انکارآمیز میباشد.
کتاب «مقدمه فلسفه» از خود برگسون به آن اندازه سهل و ساده است که از یک متخصص فن انتظار میرود رساله درباره «خنده» اگر چه یکطرفانه است ولی لذتبخش و مفید است.)
انتقاد برگسون از عقل
اگر برگسون انتقادی را که از عقل میکند بر پایه عقل پهناورتری بنا مینهاد، شاید حکیمانهتر میبود؛ ولی او پایه این انتقاد را بر فرمانهای شهود باطنی و درونبینی مینهد، حس باطنی و شهود نیز مانند حس خارجی در معرض خطا و اشتباه است. هر دو را باید با تجربیات حقیقی آزمایش کرد و هر دو تا آنجا قابل اعتماد هستند که بتوانند چراغی فرا راه اعمال بدارند و آن را پیش ببرند. برگسون در این فرض که عقل فقط حالات و صعود را در نظر میگیرد و با جریان حیات و واقعیت سر و کار ندارد، خیلی تند میراند؛ همچنان که جیمس پیش از برگسون گفته است فکر جریان صدر منتقله است ؛ صور یا تصورات نقاطی هستند که حافظه از جریان فکر بر میگزیند و جریان فکر درست انعکاس استمرار و جنبش حیات است.
این نکته صحیح است که بیانات شیوای او جلو تندروی عقلیون را میگیرد؛ ولی پیشنهاد شهود باطنی به جای عقل و اندیشه همان اندازه نامعقول است که بخواهند جلو خیالبافی کودکان را با داستانهای جن و پری بگیرند. باید اشتباهات خود را چنان اصلاح کنیم که ما را به جلو ببرد نه اینکه به قهقرا برگرداند. تهور جنونآمیزی میخواهد تا کسی ادعا کند که جهان از عدل و اندیشه رنج و زیان فراوان برده است. اعتراضات عصر رمانتیسم بر ضد عمل و اندیشه از روسو و شاتوبریان تا نیچه و جیمس و برگسون کار خود را کرده است؛ ما میخواهیم ربالنوع عقل را از عرش خود پایین بیاوریم ولی نمیخواهیم در محراب شهود و اشراق و درونبینی زانو به زمین بزنیم. حیات انسانی بسته به غرایز است ولی پیشرفت او در دست عقل و اندیشه میباشد.
حملات برگسون بر ماتریالیسم
بهترین کار برگسون حملاتی است که بر ضد ماتریالیسم و نظریه ماشینی بودن جهان انجام داده است. دانشمندان لابراتوارنشین، به اصول مسلمه خود بیش از حد اعتماد دارند و خیال میکنند که تمام جهان را با لوازم آزمایش خود میتوانند بیازمایند. ماتریالیسم همچون کتابی در دستور زبان است که فقط به اسم و قواعد آن پرداخته است، ولی همچنان که زبان تنها اسم نیست و مشتمل فعل نیز هست، حقیقت و واقع هم علاوه بر ماده شامل عمل، حیات و حرکت نیز میباشد. شاید همچنان که «خستگی» پولاد فرسوده قابل فهم است، حافظه مولکولی بدوی نیز مفهوم باشد؛ ولی آیا ذره و مولکول میتواند پیشبینی کنند، طرح بریزند و هدف و غایت داشته باشد؛ اگر برگسون فقط مشغول ازاله اوهام این آیین جدید بود، جنبه اثباتی او کمتر میشد، ولی در عوض با اعتراض و اشکال نیز کمتر مواجه میگردید.
شکوک و اعتراضاتی که بر ضد ماتریالیسم وارد آورده است، با تأسیس دستگاه فلسفی خود او از میان میرود؛ او هیچوقت نخواسته است بپرسد که ماده چیست، شاید رکود ظاهری آن کمتر از آن باشد که ما میپنداریم؛ شاید ماده دشمن حیات نیست بلکه خادم و ابزار آن است. او تن و روان، روح و جهان، حیات و ماده را با هم دشمن میداند؛ ولی ماده و جسم و جان مایهای برای عمل و اراده انسانند تا به شکلی که بخواهد درآیند. کسی چه میداند که اینها نیز شکلی از حیات هستند و علائم روح و عقل میباشند؟ شاید به قول هرقلیطوس در اینجا نیز خدایانی وجود دارند.
انتقاد برگسون از داروین
انتقادی که برگسون از داروینیسم میکند، طبعاً نتیجه نظریه حیاتی اوست. او به سیره فرانسویان پیرو نظریه لامارک است و شوق و تحریک و میل را عوامل فعال تحول و تطور میداند. مزاج روحانی او نظریه تحول مکانیکی و تجمع ماده و تفرق حرکت را به دور میاندازد؛ حیات قدرت مثبتی است؛ کوششی است که از راه امیال مبرم و مصر خویش اعضای خود را بنا میکند: ما باید از احاطه کامل برگسون بر زیستشناسی تعجب کنیم؛ او با کتب و مجلاتی که علم جاری هر ده سال را در بر دارد آشنا است.
تبحر خود را با فروتنی عرضه میدارد نه به اظهار فضل زنندهای که در صفحات کتب سپنسر به چشم میخورد. انتقاد او از داروینیسم بیش از همه مؤثر افتاده است و امروز قسمتهای خاص برجسته نظریه داروین در تطور به طور کلی متروک گشته است. (با این همه، استدلالات برگسون چندان محکم نیست، ظهور نتایج مشابه (مثل ظهور نر و ماده و باصره) از طرق مختلف را میتوان نتیجه مکانیکی اقتضای محیطهای مشابه دانست. اگر علم بتواند ثابت کند که انتقال قسمتی از صفات اکتسابی به نسلهای بعد ممکن است، بسیاری از اشکالات وارد بر نظریه داروینیسم مرتفع میشود.)
برگسون، داروین ، کانت و ولتر
از بسیاری جهات، نسبت برگسون به عمر داروین نظیر نسبت کانت به عصر ولتر است. کانت جلو این موج الحاد و بیدینی عقلانی را که از دکارت و بیکن شروع شده و به شکاکیت دیدرو و هیوم ختم شده بود، گرفت و با مسائل تحلیل و جدل پیشین قطعیت عقل را انکار کرد ولی داروین بدون توجه و سپنسر با توجه به حملهای را که ولتر و پیروان افراطی او ب رضد دین قدیم شروع کرده بودند از سر گرفته و ماتریالیسم ماشینی که بیش از کانت و شوپنهاور پایهای گرفته بود دوباره با تمام قدرت آغاز بر آغاز قرن ما فرمانروایی کرد.
برگسون بر این ماتریالیسم حمله برد، نه از راه انتقاد عقل که کانت علمدار آن بود و نه از راه اعتراض پیروان اصالت تصور که ماده را که فقط میتوان از راه اندیشه و تصور درک کرد، بلکه مانند شوپنهاور، در عالم باطن و ظاهر به جستجوی کمال اول فعال و اصل نیروبخشی افتاد که میبایست نکات و عجایب حیات را بهتر قابل فهم سازد.
شهرت برگسون
بر اصل برتری حیات هرگز با این قدرت استدلال نکرده بودند و آن را با این دلربایی جامهای نپوشانده بودند. برگسون زودتر از معمول به اوج شهرت رسید، زیرا او منادی و مدافع آمال و امیدهایی بود که همواره در دل بشر میجوشد. همین که مردم دیدند بدون هتک حرمت فلسفه میتوانند به الوهیت و خلود معتقد باشند، خوشحال و سپاسگزار شدند و تالار درس برگسون از زنان با حشمت و وقار پر شد، زیرا آنها دیدند که حکیمی با بلاغت تمام از آرزوهای قلبیشان سخن میگوید. تعجب اینجاست که اعضای سندیکاهای کارگری نیز آنجا حاضر میشدند، زیرا بیانات برگسون در انتقاد عقلیون با دستور منفی آنها مبنی بر «فکر کم و کار زیاد» مطابق بود. ولی این شهرت و محبوبیت ناگهانی سریعالزوال بود زیرا اختلاف طبایع پیروان برگسون میانشان جدایی افکند و او هم مانند سپنسر شاهد مراسم تشییع شهرت و وجهه خود گردید.
خدمت برگسون
با وجود این، اندیشه برگسون نفیسترین فلسفه معاصر است. ما نیازمند بودیم که کسی تصادف ناگزیر اشیاء را با شیوایی تمام گوشزد کند. ما سابقاً فکر میکردیم که سرنوشت جهان کاملاً از پیش معین و مقرر گشته است و ابتکارات ما نوعی از خودفریبی است و کوششها و مساعی ما مایه استهزاء و خنده خدایان است، ولی برگسون به ما یاد داد که جهان ساخته و پرداخته قوای اساسی خود ماست. پیش از برگسون ما خود را پیچ و مهره ماشین عظیم بیروح جهان میپنداشتیم، ولی اکنون میتوانیم نقش خود را بر طبق آمال خویش در صحنه درام جهانی، خودمان تعیین کنیم.
منبع
انتقاد و ارزیابی فلسفه برگسون
کتاب: تاریخ فلسفه
نویسنده: ویل دورانت
مترجم: عباس زریاب خویی