آسیب شناسیرفتارگرایی و شناختیسبک زندگیمکاتب روانشناسیمکانیزمهای دفاعی و خطاهای شناختی
اثر زایگارنیک
ماموریت با موفقیت انجام شد
خطاهای شناختی اشتباهات فکری و ذهنی ما هستند. معمولاً الگویی از این طرز فکر، در کودکی ما شکل میگیرد و گاهی در طول زندگی ادامه مییابند. به عبارتی شرایط سخت، این خطاها را ایجاد و فعال میکند و این خطاها شرایط سخت را بدتر میکنند و احساس ناخوشایندی در ما ایجاد کرده و سازگاری ما را با محیط تنزل میدهند. در زیر با یک نوع خطای شناختی آشنا میشوید.
اثر زایگارنیک
برلین، سال ۱۹۲۷ گروهی از دانشجویان و استادان به رستورانی رفتند. پیشخدمت سفارشها و درخواستهای ویژه را یکبهیک گرفت، اما برای نوشتن هیچکدام به خودش زحمت نداد. آنها فکر میکردند این قضیه پایان بدی خواهد داشت. اما بعد از مدت کوتاهی، همهی مهمانان دقیقاً آنچه را سفارش داده بودند تحویل گرفتند. بعد از صرف شام، توی خیابان، دانشجوی روانشناسی اهل روسیه، بلوما زایگارنیک، متوجه شد روسری خود را در رستوران جاگذاشته. به رستوران برمیگردد، پیشخدمتی را که حافظهی فوقالعادهای داشت پیدا میکند و از او میپرسد روسری را دیده یا نه. پیشخدمت با تعجب به او خیره میشود.
او اصلاً نمیداند این خانم کیست و کجا نشسته بود. بلوما زایگارنیک با خشم میپرسد «چطور میتوانی فراموش کرده باشی؟ مخصوصاً با آن حافظهی عالی!» پیشخدمت خیلی کوتاه جواب میدهد «من تمام سفارشها را تا زمانی که برآورده میشود در ذهنم نگه میدارم.» زایگارنیک و استادش، کرت لوین، این رفتار عجیب را مطالعه کردند و به این نتیجه رسیدند همهی مردم کموبیش مثل آن پیشخدمت رفتار میکنند. ما بهندرت کارهای تکمیلنشده را فراموش میکنیم. این کارها با سماجت در ضمیر خودآگاه ما باقی میمانند و رهایش نمیکنند. مثل بچهها در برابر ما تقلا میکنند تا سرانجام به آنها توجه کنیم. بهعبارتدیگر، وقتی ما کاری را به صور کامل انجام دادیم و آن را از لیست ذهنی خود خارج کردیم، از حافظهی ما پاک میشود.
آن محقق اسم خودش را روی این پدیده گذاشت؛ دانشمندان حالا از اثر زایگارنیک صحبت میکنند. تحقیقات او از چند مورد مغفول دیگر هم پرده برداشت: برخی مردم با وجود یک دوجین پروژهی در حال انجام قادرند ذهنشان را صاف و شفاف نگهدارند. همین سالهای اخیر بود که روی بائومایستر و تیم تحقیقاتیاش در دانشگاه ایالتی فلوریدا نورافکنهای خود را روی این مسئله انداختند. او دانشجویانی را که فقط چند ماه تا امتحانات نهایی خود فاصله داشتند به خدمت گرفت و آنها را به سه گروه تقسیم کرد. گروه ۱ باید در طولترم بر یک مهمانی متمرکز میشد. گروه ۲ باید بر امتحان تمرکز میکرد. گروه ۳ باید به امتحان و همچنین ایجاد یک برنامهی مطالعاتی با جزئیات توجه میکرد. سپس بائومایستر از دانشجویان خواست در زمانی کوتاه جای خالی کلمات را پر کنند.
بعضی دانشجویان با دیدن «Pa-» نوشتند Panic (ترس). درحالیکه بقیه فکرشان به سمت Party (مهمانی) یا Paris (شهر پاریس) رفت. این روش هوشمندانهای بود برای فهمیدن آنچه در ذهنشان میگذشت. همانطور که انتظار میرفت، گروه ۱ نسبت به امتحان پیش رو بیخیال بود، درحالیکه دانشجویان گروه ۲ نمیتوانستند به چیزی جز امتحان فکر کنند. شگفتآورترین نتایج مربوط به گروه ۳ بود. گرچه این دانشجویان هم باید بر امتحان پیش رو متمرکز میشدند، ذهنشان شفاف و خالی از نگرانی بود. آزمایشهای بعدی این را تأیید کرد. کارهای بزرگ تا زمانی ذهن ما را میسایند که ایدهی شفافی در مورد نحوهی برخورد با آنها پیدا کنیم. زایگارنیک بهاشتباه بر این باور بود که برای پاک شدن کارها از حافظه، لازم است آن کارها تکمیل شوند. اینطور نیست؛ یک برنامهی عملیاتی خوب، کفایت میکند.
دیوید آلن، نویسندهی کتاب پرفروشی که عنوانش به شایستگی، بهپایان رساندن کارها است،، استدلال میکند فقط یک هدف دارد؛ اینکه ذهنی به شفافیت آب داشته باشد. برای چنین چیزی، لازم نیست کل زندگی خود را به تکههای منظم دستهبندی کنی. اما چنین چیزی به این معناست که تو برای مواجهه با بخشهای آشفته، نیاز به یک برنامهی مشروح داری. این برنامهریزی باید به کارهایی گامبهگام و ترجیحاً مکتوب تقسیم شده باشد. فقط وقتی این کار انجام شود، ذهن تو آرام میگیرد. صفت «مشروح» مهم است. «برنامهریزی مهمانی تولد همسرم» یا «پیدا کردن شغل جدید» بیارزش است. آلن مخاطبان خود را وادار میکند تا این پروژهها را به بیست تا پنجاه کار جدا بشکافند.
اصلاً مهم نیست پیشنهاد آلن مخالف با خطای برنامهریزی به نظر میرسد؛ هر چه برنامهریزی ما مشروحتر باشد، بیشتر مایل به نادیده گرفتن فاکتورهایی از محیط هستیم که پروژههای ما را از مسیر خارج میکنند. اگر آرامش ذهنی میخواهی، سراغ رویکرد آلن برو. اگر دقیقترین تخمین از هزینه، سود و مدت یک پروژه را میخواهی، برنامه مشروح خود را فراموش کن و به پروژههای مشابه مراجعه کن. اگر هر دو را میخواهی، هر دو کار را بکن.
خوشبختانه میتوانی همهی این کار را خودت با کمک وسیلهای با سطح تکنولوژی پایین انجام بدهی. یک دفترچهی یادداشت کنار تخت خوابت بگذار. بار بعدی که خوابت نبرد، کارهای بزرگت و چگونگی از عهدهی آنها برآمدن را بهطور خلاصه بنویس. این کار صداهای ناهنجار درونی را ساکت میکند. «میخواهی خدا را پیدا کنی، اما غذای گربهی تو تمامشده. پس برنامهای برای مواجهه با آن پیدا کن.» آلن این جمله را میگوید. نصیحت او مفید است، حتا اگر قبلاً خدا را پیدا کردی یا اصلاً گربهای نداری.
منبع
کتاب هنر شفاف اندیشیدن