سرگذشتمتفکران بزرگمعرفی کتاب

نقد عقل عملی کانت (فلسفه کانت: قسمت سوم)

اثر کانت درباره اخلاق

معرفی کتاب نقد عقل عملی

نقد عقل عملی کانت: همانطور که در فلسفه کانت خواندیم، نمی‌توان دین را بر پایه علم و الهیات اساسی نهاد‌، پس بر چه پایه‌ای باید نهاد؟ باید بر پایه اخلاق گذاشت. پایه الهیات سخت متزلزل است؛ بهتر آن است که از آن چشم بپوشیم و بلکه از بیخ و بن براندازیم؛ دین و ایمان باید ماورای قلمرو عقل باشد. ولی اصول اخلاقی دین باید مطلق بوده پابسته‌ی مسائل قابل اعتراض حس و تجربه با استنباطات موقتی نباشد و مزج و اختلاط با عقل ضعیف تباهش نساخته باشد؛ باید از نفس باطن به وسیله شهود و درک مستقیم با علم حضوری حاصل گردد.

باید یک اخلاق عام و ضروری پیدا کنیم؛ یعنی باید برای اخلاق یک اصول قبلی پیدا کرد که مانند اصول ریاضی متقن و مطلق باشد. باید نشان دهیم که «عقل محض می‌تواند عملی باشد؛ یعنی می‌تواند بنفسه اراده مستقل از هر تجربه‌ای را تعیین کند.» ‌، باید ثابت کنیم که حس اخلاقی باطنی است و مولود تجربه و آزمایش نمی‌باشد.

امر مطلق نامشروط

طبق کتاب نقد عقل عملی کانت ، آن امر اخلاقی که می‌خواهیم مذهب را بر آن استوار کنیم باید یک امر مطلق غیرمشروط باشد. شگفت‌آورترین حقیقت تمام تجربیات ما احساس اخلاقی است‌، احساسی که در برابر هر عملی نمی‌تواند از حکم به نیکی یا بدی آن خودداری کند. ما می‌توانیم تسلیم بشویم ولی احساس اخلاقی تسلیم نمی‌شود. هر بامداد طرحی عاقلانه می‌افکنیم ولی شامگاهان مرتکب اعمال احمقانه می‌شویم؛ با این همه می‌دانیم که این کار احمقانه است و از نو تصمیم می‌گیریم.

پس آنچه تلخی پشیمانی را بار می‌آورد و ما را به تصمیم نو بر‌می‌انگیزد چیست؟ این همان امر صریح مطلقی است که در اندرون ماست‌، همان فرمان وجدان است که تابع هیچ چیز دیگر نیست؛ این فرمان می‌گوید: « دستور عمل تو به فرمان اراده یک قانون کلی در طبیعت خواهد شد.» ما از راه احساس شهودی مستقیم خویش (نه از راه استدلال و قیاس) می‌دانیم که باید از اعمالی که در صورت تعمیم و انتشار زندگی اجتماعی را غیرممکن می‌سازد‌، خودداری کنیم.

می‌خواهم با یک دروغ از ایفای قول و پیمانی سر باز زنم. ولی« با آنکه می‌توانم دروغ بگویم به هیچ‌وجه نمی‌توانم قبول کنم که دروغ یک قانون عام باشد. زیرا با چنین قانونی هیچ‌گونه پیمان و و عده‌ای در عالم صورت نخواهد گرفت.» از اینجا این احساس در من پیدا می‌شود که نباید دروغ بگویم اگر چه به نفع من باشد. مصلحت‌بینی مشروط است و شمار آن این است که اگر سیاست و مصلحت ایجاب کرد باید متقی و درستکار بود؛ اما قانون اخلاقی که در دل ما نهفته است، غیرمشروط و مطلق است.

غایت اخلاق در کتاب نقد عقل عملی کانت

طبق کتاب نقد عقل عملی کانت ، خوبی عمل برای آن نیست که نتایج نیک دارد یا به اقتضای عقل است بلکه برای آن است که مطابق احساس باطنی تکلیف است یعنی مطابق آن قانون اخلاقی است که از تجربه شخصی ما سر چشمه نگرفته بلکه ماقبل هر عملی در گذشته و آینده و حال است. تنها چیزی که در این جهان مسلماً و مطلقاً خوب است اراده نیک است، یعنی اراده متابعت از قانون اخلاقی بدون نظر به منابع یا زیان‌های شخصی ما. هرگز دنبال‌ سعادت شخصی خود نگردید؛ بلکه تکلیف خود را انجام دهید .» سعادت را برای دیگران بخواهیم ولی برای خود فقط کمال جستجو کنیم خواه این کمال موجب خوشی ما شود یا مایه رنج ما .

برای کمال خویش و سعادت دیگران‌، «چنان عمل کن که انسانیت (خواه در شخص خودت و خواه در دیگران) هدف و عرض اصلی باشد نه وسیله و طریق » این نیز به اقتضای احساسی و علم حضوری ما جزیی از امر صریح مطلق است. اگر زندگی ما بر این اصل منطبق شد‌، اجتماعی کامل از موجودات عقلانی تشکیل خواهد شد؛ برای ایجاد چنین اجتماعی باید چنان زندگی کنیم که گویا از قبل متعلق به آن اجتماع بوده‌ایم؛ باید قانون کامل را در حالت و اجتماع غیرتام و ناقص به کار بندیم. ممکن است بگویید وضع تکالیف در مرتبه بالاتر از زیبایی و جمال و وضع اخلاق در درجه‌ای برتر از سعادت‌، امری شاق و سخت است؛ ولی تنها بدین وسیله است که می‌توانیم از حیوانی به در آییم و به ملکوت برسیم.

ارتباط اخلاق با اراده آزاد در نقد عقل عملی کانت

متوجه باشید که این امر مطلق به تکلیف‌، متضمن اختیار و اراده آزاد است؛ اگر آزاد و مختار نباشیم‌، چگونه می‌توانیم چنین تصوری از تکلیف بکنیم. عقل نظری از اثبات اختیار و آزادی اراده عاجز است؛ ما اختیار خود را‌، به علم حضوری‌، در بحران انتخاب اخلاقی درک می‌کنیم. این آزادی و اختیار همچون اصل و جوهر باطنی و «انسانیت محض» است.

این فعالیت ذاتی ذهن را که تجربیات را قالب‌ریزی می‌کند و هدف و غایت را انتخاب می‌نماید‌، در خود حس می‌کنیم. اگر اعمال خود را در نظر بیاوریم چنین می‌نماید که تابع قوانین پایدار و لایتغیری هستند؛ ولی این امر فقط برای آن است که ما نتایج اعمال خود را از راه حواس درک می‌کنیم و بر آنها لباس علیت که ساخته ذهن ماست می‌پوشانیم. مع‌هذا ما فوق قوانینی هستیم که ذهن ما برای درک و فهم تجارب و محسوسات ایجاد کرده است. هر یک از ما مرکز یک قدرت ابداعی و یک نیروی خلاق است‌، در آن راهی که حس و شهود می‌کنیم ولی نمی‌توانیم به استدلال و قیاس ثابت سازیم‌، در چنین راهی‌، هر یک از ما آزاد و مختار است.

بقا نفس در اخلاق و نقد عقل عملی کانت

هم‌چنین بقاء و خلود نفس را نمی‌توانیم ثابت کنیم ولی به حس و شهود در می‌یابیم. ما می‌دانیم که حیات صحنه بازی و درام نیست که عامه می‌پندارند و خیال می‌کنند که در این جهان هر کار زشتی کیفری و هر عمل نیکی پاداشی دارد. هر روز در عمل می‌بینیم که خبث و زرنگی مار از نجابت کبوتر سبق می‌برد و اگر دزدی به مهارت بدزدد از کیفر مصون می‌ماند. اگر پاداش فضیلت فقط نفع این جهان باشد‌، نیک بودن چندان مفید فایده‌ای نیست.

با این همه و با آنکه هر روز تجربه‌های خشن این امر را چند مرتبه به رخ ما می‌کشد‌، باز از درون به صداقت و درستی و تقوی مأمور می‌گردیم و می‌دانیم که باید نیکی کنیم ولو اینکه نفعی نداشته باشد. اگر از راه تعلیم دل و وجدان و حس و شهود ندانیم که ما فقط قسمتی از زندگی خود را در این جهان به سر می‌بریم و این جهان به منزله روباه و در حکم جنین برای یک بیداری دیگر و یک زندگی دیگری است‌، چگونه احساس تقوی و فضیلت در ما زنده می‌ماند و اگر نمی‌دانستیم (ولو به طور مبهم) که یک زندگی طولانی دیگری در پیش داریم که زندگی این جهان را متعادل خواهد ساخت و جزای حسنه‌ای ده یا صد برابر آن خواهد بود‌، چگونه از ته دل به نیکوکاری و حسن عمل تشویق می‌شدیم؟

خدا در نقد عقل عملی کانت

بالاخره به همین دلیل خدایی وجود دارد. اگر حس تکلیف متضمن ایمان به پاداش ابدى است. «اصل بقاء و خلود نیز مستلزم وجود یک علتی است که با این محلول مطابق باشد؛ به عبارت دیگر مستلزم اصل قبول وجود خداوند است. » این نیز با عقل ثابت نمی‌شود. حس اخلاقی که با عالم اعمال ما سر و کار دارد باید بر عقل نظری که فقط سرگرم محسوسات و ظواهر است‌، برتری و رجحان داشته باشد. عقل ما را در اعتقاد به وجودی که ماوراء موجودات دیگر است‌، یعنی خدا‌، آزاد می‌گذارد‌، ولی حس اخلاقی ما امر می‌کند که به آن معتقد باشیم. روسو حق داشت که می‌گفت احساس دل بالاتر از منطق سر است. پاسکال حق داشت که می‌گفت: دل برای خود دلایلی دارد که سر چیزی از آن درک نمی‌کند.

منبع

کتاب: تاریخ فلسفه
نویسنده: ویل دورانت
مترجم: عباس زریاب خویی

برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پژوهش