سرگذشتمتفکران بزرگمکاتب روانشناسیوجودی یا اگزیستانسیالیسم
زندگینامه ویکتور فرانکل
معنای زندگی در اردوگاه کار اجباری
ویکتور فرانکل یکی از تاثیرگذاران مکتب وجودی در روانشناسی است که عمیقا روی روانشناسانی شبیه به یالوم تاثیر گذاشته است.در ادامه قصد داریم تا زندگینامه ویکتور فرانکل را از نظر بگذرانیم.
زندگینامه ویکتور فرانکل
ویکتور فرانکل در ۲۶ مارس ۱۹۰۵ در وین به دنیا آمد. پدرش مردی پر ابهت و منضبط و مادرش هم زنی خوشقلب و دیندار بود. ویکتور پسری استثنایی و فوقالعاده کنجکاو بود. حتی در چهارسالگی میدانست که میخواهد پزشک شود. وی در سال ۱۹۳۰ موفق به دریافت درجه لیسانس پزشکی شد و در سال ۱۹۴۲ درجه PHD خود را از دانشگاه وین کسب کرد.
فرانکل به علت یهودی بودن در سال ۱۹۴۲ به وسیله نازیها ابتدا در آشویتس و سپس در داخائو زندانی شد. تجارب او در این اردوگاهها موجب شد مکتب جدیدی را در روانشناسی بنیانگذاری کند که معنادرمانی یا لوگوتراپی نامیده میشود.
حوادثی که در آن اردوگاهها رخ داد، دکتر جوان (زندانی شماره ۱۱۹۱۰۴) را عمیقاً متوجه اهمیت معناجویی در زندگی کرد. یکی از اولین حوادثی که او را به این نتیجه رساند از دست دادن دست نوشتههای علمیاش طی انتقال به آشویتس بود. او آنها را در داخل آستر کت خود جاسازی کرده بود اما مجبور شد در واپسین دقایق آنها را تحویل دهد.
شبهای بعد سعی کرد آنها را ابتدا به ذهنش و سپس بر روی کاغذ پارههایی که پنهانی به دست آورده بود بازسازی کند. میل شدید او برای بازنوشتن و چاپ آن یادداشتها باعث شد سختیهای اسارت را تحمل کند. حادثه مهم دیگر زمانی رخ داد که به همراه سایر زندانیان برای نصب خطوط راهآهن کار میکرد. زندانیان از سرنوشت خویشاوندان و همسران خود کاملاً بی خبر بودند.
دکتر جوان شروع به اندیشیدن راجع به همسر خودش کرد و دریافت که همسرش در درون او حضور دارد: «نجات انسان از طریق عشق و در عشق است.
انسانی که هیچ چیزی در این جهان از خود به جا نگذاشته باز ممکن است حتی برای لحظهای هم که شده در یاد و خاطره معشوق خویش سعادت و شادمانی را تجربه کند.» او متوجه شده بود که در میان زندانیان کسانی بخت زنده ماندن پیدا میکردند که ایمان یا تصوری از آینده داشتند، چه آن آینده انجام کاری مهم یا بازگشت به نزد عزیزانشان بود.
کسانی که چنین انتظار و امید و دلبستگیهایی داشتند رنج خود را بهتر تحمل میکردند و از یأس و ناامیدی شدیدی که جسم و روحشان را از درون تهی میکرد و به مرگ منتهی میشد مصون میماندند. «محرک اصلی انسان کسب لذت و پرهیز از درد نیست بلکه یافتن معنایی است در زندگی. فرد آماده رنج کشیدن است به شرط آنکه معنا و مقصودی در آن رنج بیابد.»
تاثیر اردوگاههای کار اجباری بر زندگینامه ویکتور فرانکل
آشویتس و داخائو، بوته آزمایش و محل تجربیات ارزنده، ولی به شدت دردناک روانپزشکی بود که حرفه خودش را با گرایش روانکاوی آغاز کرد ولی از هستیگرایی جدا نبوده است. او کار روانپزشکی خود را تحت تأثیر فروید آغاز کرد، اما آنچه ذهن او را بارورتر کرد، عبور از گذرگاه مرگ بود که خیلیها در نیمه راهش جان باختند، قبل از کسب تجربه تلخ اردوگاه اجباری نازیها، فرانکل از لوگوتراپی (معنا درمانی) استفاده کرده بود اما آن میدان تجربی، به مفاهیم لوگوتراپی معنای بیشتری داد.
به نظر فرانکل، زندانبانها و مسئولین مخوف اردوگاههای کار اجباری، در خلال رفتار وحشیانه و خشونت بار خود، با پرداخت بهایی سنگین این حقیقت ارزنده را به ثبت رساندند: «که انسان موجودی آزاد است که همیشه حق انتخاب دارد. انسان واکنش خود در برابر رنجها و سختیهای ناخواسته ولی پیش آمده و شرایط محیطی خود، انتخاب میکند و هیچکس جز خودش این قدرت را ندارد که این حق را از او بگیرد.» به نظر فرانکل آنچه انسانها را از پا در میآورد، رنج و مشکلات نامطلوب نیست! بلکه بی معنا شدن زندگی است که مصیبتبار است. او معتقد است که فقط در شادی و لذت نمیتوان معنایی یافت، بلکه در رنج و مرگ هم میشود این معنا را یافت.
از دیدگاه او زندگی جاده پرپیچوخمی است، پشت هر پیچ داستانی قرار دارد. داستانی نیمه نوشته که اگر چه برخی از قسمتهای آن بر ما تحمیل میشود اما در نهایت این ما هستیم که با زاویه دید خود به این قسمتها شکل میدهیم، دیگر قسمتهای آن را میسازیم. همهی ما در زندگی گرفتار شرایطی میشویم که خود به وجود آورنده آن نبودیم، بیماری، مرگ عزیزی یا …. درست است که در به وجود آمدن آنها آزاد نبودیم اما قادریم در مقابل مصیبت، خود تصمیم بگیریم که تسلیم شویم یا در مقابل آن قد علم کنیم. انسان زیر سلطه شرایطی که با آن روبرو میشود قرار ندارد بلکه این شرایط است که مطیع عزم اوست.
از دیدگاه او در هر مصیبتی معنایی نهفته است، اگر بپذیریم که جهانی که ما در آن زندگی میکنیم جهان مفاهیم و نشانههاست، هر رویدادی پیامی است برای انسان هوشیار تا آن را خوب ببیند و پیام نهفتهاش را درک کند. افراد با راهنمای روانشناسان میدان دید خود را وسعت دهند تا معنا و ارزش نهفته شده در آن مصیبت را ببینند آن گاه قادر خواهند بود شجاعانه آن را بپذیرند و با آن مبارزه کنند و وقتی به پذیرش برسند میتوانند به وظایف و مسئولیتهای خود رسیدگی کنند. انسان باید دریابد غم و مرگ است که واقعیت بودن و زندگی را توجیه میکند و وجود انسان را شکوفا میسازد و او را به تعالی میرساند پس باید اینها را از دریچه دیگری نگاه کرد.
امروزه از روش لوگوتراپی برای کمک به معنا دادن به زندگی افراد افسرده، افرادی که قصد خودکشی دارند، افرادی که بیماری صعبالعلاج دارند، افرادی که با سوگ مواجه میشوند و … استفاده میشود. به آنان کمک میکنند معنای آن حادثه را دریابند و با عینک جدید به آن اتفاق نگاه کنند و این راز فرانکل بود.
فرانکل پس از طی کردن دوران اسارت در دو اردوگاه دیگر سرانجام در ۱۹۴۵ از اردوگاه رهایی پیدا کرد و به وین رفت. آنجا بود که متوجه شد بهترین عزیزانش از دنیا رفتهاند. اگرچه بسیار تنها و شکسته بود، سرپرستی یکی از مراکز عصبشناسی وین را پذیرفت و تا ۲۵ سال در آن سمت ماند. او بالاخره کتابش را بازسازی کرد و به چاپ سپرد. پس از چاپ این کتاب (یعنی کتاب دکتر و روح)، برای تدریس به مدرسه پزشکی دانشگاه وین دعوت شد. تنها در نه روز، کتاب دیگری به رشته تحریر درآورد که عنوانش این بود: «انسان در جستجوی معنی».
فرانکل در ۱۹۴۷ با دختری به نام الی ازدواج کرد که قدرت او را برای مقابله با مسائل و دشواریهای جهان، دوچندان میساخت. فرانکل در ۱۹۴۸ در رشته فلسفه دکترا گرفت و در رسالهاش به تحلیل و بررسی رابطه میان روانشناسی و دین پرداخت. همان سال استادیار عصبشناسی و روانپزشکی در دانشگاه وین شد. در ۱۹۵۰ انجمن پزشکی برای رواندرمانی اتریش را بنیاد نهاد و خود ریاست آن را بر عهده گرفت. پس از آنکه به درجه استادی ارتقا یافت در محافل بیرون از وین نیز به سرعت شهرت پیدا کرد. چنانکه گفته شد او دکتراهای افتخاری و جوایز علمی و فرهنگی بسیاری دریافت داشت و حتی نامزد دریافت جایزه صلح نوبل شد. فرانکل تا سال ۱۹۹۰ یعنی تا ۸۵ سالگی به تدریس در دانشگاه وین ادامه داد.
او یک کوهنورد قهار بود و لیسانس خلبانیاش را زمانی گرفت که ۶۷ سال داشت! در ۱۹۹۲ دوستان و اعضای خانوادهاش به افتخار وی مؤسسه ویکتور فرانکل را تأسیس کردند. فرانکل در ۱۹۹۵ زندگینامه خود نوشتهاش را به پایان رساند و در ۱۹۹۷ آخرین اثرش «انسان در جستوجوی معنی غایی» را بر پایه تجربیات دیرینهاش منتشر ساخت. او مجموعاً ۳۲ کتاب منتشر ساخته است که به ۲۷ زبان ترجمه شدهاند. ویکتور فرانکل در دوم سپتامبر ۱۹۹۷ در اثر سکته قلبی درگذشت.
سوالات خود را در بخش نظرات سایت بهداشت روان بنویسید.