آسیب شناسیارتقاء سلامت روانرفتارگرایی و شناختیسبک زندگیمکانیزم‌های دفاعی و خطاهای شناختی

خطای شناختی علت واحد

جست‌وجوی سپر بلا از عصر حجر

خطاهای شناختی اشتباهات فکری و ذهنی ما هستند. معمولاً الگویی از این طرز فکر، در کودکی ما شکل می‌گیرد و گاهی در طول زندگی ادامه می‌یابند. به عبارتی شرایط سخت، این خطاها را ایجاد و فعال می‌کند و این خطاها شرایط سخت را بدتر می‌کنند و احساس ناخوشایندی در ما ایجاد کرده و سازگاری ما را با محیط تنزل می‌دهند. در زیر با یک نوع خطای شناختی آشنا می‌شوید.

خطای شناختی علت واحد

کریس متیوز یکی از خبرنگاران برتر شبکه‌ی ام‌اس‌ان‌بی‌سی است. در برنامه‌ی خبری او، افرادی موسوم به کارشناسان سیاسی یکی از دیگری می‌آیند و با آن‌ها مصاحبه می‌شود. هیچ‌وقت نفهمیدم کارشناس سیاسی چیست یا اصلاً چرا چنین شغلی ارزشمند است. سال ۲۰۰۳ حمله‌ی امریکا به عراق، سر زبان‌ها افتاده بود. سؤال‌های کریس متیوز مهم‌تر از جواب‌های کارشناسان بود «عامل محرک پشت جنگ چیست؟»«می‌خواهم بدانم آیا یازدهم سپتامبر دلیل جنگ است، چون بسیاری از مردم بر این باورند که این یک تسویه‌حساب است؟»«فکر می‌کنید سلاح‌های کشتارجمعی دلیل این جنگ‌اند؟»«چرا به عراق حمله کردیم؟» دلیل واقعی نه صحبت‌های رایج است و نه چیزهایی نظیر این‌ها.

من دیگر نمی‌توانم در برابر چنین سؤالاتی تاب بیاورم. تمامشان از خطاهای شناختی حکایت می‌کنند، خطاهایی که به شکل عجیبی برای یک عبارت معادل روزمره ندارد. فعلاً همین عبارت عجیب «خطای شناختی علت واحد» کار ما را پیش می‌برد.

پنج سال بعد، سال ۲۰۰۸، ترس بر بازارهای مالی حاکم شد. بانک‌ها ورشکست شدند و به کمک دلارهای مالیاتی اوضاع‌شان بهتر شد. سرمایه‌گذاران، سیاستمداران و خبرنگاران با خشم، ریشه‌ی بحران را گمانه‌زنی می‌کردند؛ سیاست‌های مالی آزاد گرینسپَن؟ حماقت سرمایه‌گذاران آژانس‌های تعیین اعتبار غیرقاطع؟ ممیزان فاسد؟ مدل‌های ریسک نامناسب؟ طمع خالص؟ نه فقط یکی، بلکه همه‌ی این موارد جزء علت‌ها هستند.

هر فرد منطقی‌ای می‌داند هیچ عامل واحدی مسبب وقایعی نظیر یک تابستان خوشایند در هند، طلاق یک دوست، جنگ جهانی اول، سرطان، تیراندازی در یک مدرسه، موفقیت جهانی یک شرکت و اختراع نوشتن نیست. به‌عبارت‌دیگر، صدها، هزارها یا تعداد بی‌شماری از عوامل، در کنار هم جمع می‌شوند. بااین‌حال، ما مدام تلاش می‌کنیم فقط یک عامل را سرزنش کنیم.

«وقتی سیبی می‌رسد و می‌افتد، چه چیزی باعث افتادن آن می‌شود؟ به این خاطر که زمین جذبش می‌کند، به این دلیل که ساقه پژمرده شده، به این خاطر که خورشید آن را خشک کرده، سنگین‌تر شده، باد آن را تکان داده یا به خاطر پسری که پایین درخت می‌خواهد آن را بخورد؟ یک واحد عامل علت آن نیست.» تولستوی در این بخش از کتاب جنگ‌وصلح درست به هدف می‌زند.

تصور کن مدیر تولید یک برند شناخته‌شده‌ی کرن‌فلکس برای صبحانه هستی. به‌تازگی محصولی کم‌شکر و طبیعی معرفی کرده‌ای. بعد از یک ماه، متأسفانه معلوم می‌شود محصول جدید شکست خورده. برای پیدا کردن علت چگونه عمل می‌کنی؟ اول، باید بدانی هیچ‌گاه فقط یک علت وجود ندارد. یک برگه کاغذ به رادار و به‌طور خلاصه تمام دلایل احتمالی را روی آن بنویس. برای دلایلِ پشت این دلایل هم همین فرایند را انجام بده. بعد از مدتی، با شبکه‌ای از فاکتورهای تأثیرگذار احتمالی مواجه خواهی‌شد. دوم، آن‌هایی را که می‌توانی تغییر بدهی مشخص کن و بقیه را که نمی‌توانی (مثل «ذات انسان») پاک کن. سوم، با تغییر دادن فاکتورهای مشخص‌شده در بازارهای مختلف، آزمایش‌های تجربی را اجرا کن. چنین کاری به زمان و پول نیاز دارد، اما این تنها راه فرار از باتلاق فرضیات سطحی است.

خطای شناختی علت واحد به همان اندازه که قدیمی است خطرناک هم هست. ما عادت کرده‌ایم که به مردم به چشم «تعیین-کنندگان سرنوشت خودشان» نگاه کنیم. ارسطو ۲۵۰۰ سال پیش چنین چیزی را گفته بود. امروزه، می‌دانیم چنین حرفی غلط است. تصور وجود اختیار موضوعی موردبحث است. اعمال ما از برهم‌کنش هزاران عامل، از استعداد ذاتی گرفته تا تربیت و از تحصیلات تا تمرکز هورمون‌ها، بین تک‌تک سلول‌های مغز ناشی می‌شود. ما هنوز شدیداً به تصویر کهنه‌ی خودمختاری پای‌بندیم. این نه تنها غلط است، بلکه به لحاظ اخلاقی نیز جای تردید دارد. تا زمانی که به دلایل واحد باور داشته باشیم، همیشه قادر خواهیم بود.

پیروزی و شکست‌ها را به افراد نسبت بدهیم و آن‌ها را «مسئول» خطاب کنیم. این جست‌وجوی احمقانه به دنبال سپر بلا دست‌به‌دست و به زور منتقل می‌شود، بازی‌ای که هزاران سال است مردم سرگرمش هستند. و هنوز خطای شناختی علت واحد آن‌قدر محبوب است که تریسی چپمن توانست موفقیت جهانی خود را بر اساس آن به دست بیاورد. یک دلیل به من بده نام آهنگی است که باعث موفقیت او شد. اما یک لحظه صبر کن؛ چند دلیل دیگر هم وجود نداشت؟

منبع

کتاب هنر شفاف اندیشیدن

برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پژوهش