آسیب شناسیاختلالات شخصیتسبک زندگی

تحلیل و بررسی روانشناختی فیلم جوکر ۲۰۱۹

شرح فروپاشی یک انسان (نویسنده: بهروز هاشمی)

نقد محتوایی فیلم جوکر تادفیلیپس ۲۰۱۹

(خطر جدی لو رفتن داستان فیلم جوکر)

تلاش برای به رسمیت شناخته شدن

اریک برن، در کتاب بازی‌ها، هر تماس صمیمانه را نوعی نوازش می‌داند و هر نوازش را تلاشی برای به رسمت شناختن حضور دیگری تعریف می‌کند و به سادگی چنین می‌نویسد: «اگر نوازش نشوی، مخت می‌پُکد.» به عبارت تخصصی‌تر، اگر حضورت به رسمیت شناخته نشود، از مسیر روان‌رنجوری به درۀ روان‌پریشی پرت می‌شوی. طبق این دیدگاه، تروریست ترور می‌کند تا عکسش در صفحۀ اول روزنامه‌ها چاپ شود. این چند جمله می‌تواند فیلم جوکر را خلاصه کند.

فیلم با مبارزۀ آرتور فلک یا همان جوکر (با نقش‌آفرینی به یاد ماندنی خوآکین فینیکس) آغاز می‌شود. آرتور که کاراکتر خوش‌قلبی است تمامی تلاش خود را به کار می‌بندد تا اصطلاحا مخش نپکد. او علی‌رغم تلاش‌های وافرش برای به رسمیت شناخته‌شدن، دائما از طرف جامعه طرد و تحقیر می‌شود. با مشکلات روانی زیادی از جمله ناخویشتن‌داری عاطفی (اختلالی که در آن فرد نمی‌تواند جلوی خنده یا گریه‌اش را در شرایط غیر معمول بگیرد) و اختلال شخصیت اسکیزوتایپی دست و پنجه نرم می‌کند . آرتور با جمله‌ای به یادماندنی وضعیت خود را توصیف می‌کند: بدترین قسمت داشتن یک بیماری روانی این است که جامعه از تو انتظار دارد طوری رفتار کنی که انگار آن بیماری را نداری.

نمونه‌ای از ممارست‌های آرتور فلک قبل از سقوط

آرتور به سادگی تسلیم نمی‌شود؛ نگه‌داری از مادر، کار کردن به عنوان دلقک، علاقه به شرکت در برنامۀ زندۀ تلویزیونی، صحبت با روانشناس، مصرف دارو، دست و پا زدن برای برقراری ارتباط با خانوادۀ وِین و اجرای استندآپ از جمله‌ تلاش‌های بی‌نتیجۀ او برای فرار از پکیدن مخش است. نهایتا آخرین ریسمانی که او را به عنوان یک موجود به “رسمیت شناخته شده” نگه‌ داشته است نیز پاره می‌شود و آرتور از گذشته خود و مادرش آگاه می‌شود. آرتور به شخصیتی تبدیل می‌شود که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد. یک بمب ساعتی متحرک.

نمایش کشتن مجری در برنامۀ زنده با کمک یک خوش‌شانسی، بهترین فرصت برای به رسمیت شناخته‌شدن است. حالا دیگر برای او مهم نیست خوب دیده شود یا بد، او راه دیده شدن را پیدا کرده است. او حالا باید کاری کند که مخش نپکد و همین کار را طی یک نمایش با شکوه انجام می‌دهد. اینگونه جوکر زاده می‌شود و بالقوگی‌اش را بالفعل می‌کند.

فیلم جوکر، راننده تاکسی مدرن

این فیلم از لحاظ ساختار و محتوا، مخاطب را به یاد فیلم “راننده تاکسی” می‌اندازد. می‌توان گفت که شخصیت جوکر تا حد زیادی شبیه شخصیت تراویس بیکل است، داستان تقریبا همان روند را طی می‌کند و حضور رابرت دنیرو در فیلم نیز این موضوع را یادآوری می‌کند. هر چند از لحاظ قدرت این دو فیلم را هم‌تراز هم ندیدم، اما به نظرم همین که این فیلم توانست ارجاعی شریف به فیلم مارتین اسکورسیزی بدهد، برای منِ مخاطب کافی بود.

همدلی در برابر همدردی

فیلم چگونگی فاصله گرفتن جوکر از عقلانیت و پیش گرفتن راه جنون را نسبتا خوب نشان می‌دهد، اما بیشتر از این که همدلی مخاطب را برانگیخته کند، حس همدردی را در او بیدار می‌کند. این روش که روش کلیشه‌ای سینمای هالیوود است، دامن فیلم joker 2019 را نیز می‌گیرد. تاد فیلیپس و تیم نویسندگی‌اش به جای این که به مخاطب نشان دهند که یک جوکر چطور ساخته می‌شود، بیشتر سعی می‌کنند با ایجاد حس ترحم و دلسوزی احساسات مخاطب را جریحه‌دار کنند. دستکاری عواطف و ایجاد احساس ترحم از لحاظ روانشناختی هدف مناسبی محسوب نمی‌شود.

بعد از فیلم‌هایی که با رویکرد همدلی ساخته می‌شوند، معمولا مخاطب حس می‌کند شخصیت داستان را درک کرده و به شناخت بهتری از او رسیده است ولی در فیلم‌هایی با رویکرد دوم، معمولا مخاطب فیلم به شدت هیجانی است و سعی می‌کند خود را جای شخصیت اصلی بگذارد و به او به خاطر رفتارهایش حق بدهد. در رویکرد اول، شناخت شخص درگیر شده است و پیش‌فرض‌های اخلاقی‌اش تکان می‌خورد؛ در رویکرد دوم، اصطلاحا مخاطب سمپات شخصیت اصلی داستان می‌شود و خود را جای او می‌گذارد و به او کاملا حق می‌دهد. باید در نظر داشت با توجه به مدیوم سینما و محدودیت‌های انسانی ذهن مخاطب، فیلمی وجود ندارد که این دو رویکرد را به شکلی ناب داشته باشد و همۀ فیلم‌ها لاجرم ترکیبی از این دو رویکرد هستند. با همۀ این اوصاف، به نظر شخصی من فیلم “راننده تاکسی” بیشتر با رویکرد اول پیش رفت و “جوکر” با رویکرد دوم.

جوکر: شخصیتی قوی یا ضعیف؟

سؤال اساسی این است که آرتور جوکر شد یا انتخاب کرد که جوکر شود؟ ویکتور فرانکل، روانشناس بزرگ اتریشی سه سال در اردوگاه کار اجباری نازی‌ها در شرایطی به مراتب دهشتناک‌تر از گاتهام آرتور،  زندگی کرد. با این وجود او بعد از شرح و بررسی کامل این شرایط غیر انسانی در کتاب انسان در جست جوی معنا، نتیجه‌گیری تکان‌دهنده‌ای می‌کند: انسان‌هایی که شرافت انسانی‌شان را در این شرایط از دست دادند خودشان انتخاب کردند که دیگر شریف نباشند و بر عکس. او اعتقاد داشت این خود زندانیان بودند که انتخاب کردند خوب بمانند یا بد. فرانکل ویژگی یک انسان قوی و مسئول را از خودفراروندگی می‌داند، یعنی فرد علی رغم شرایط دردناکش از خودش فراتر رفته و تسلیم شرایط بیرونی نشود.

در فیلم این دیدگاه احساس نمی‌شود. فیلم بیشتر به ما می‌گوید که شرایط بیرونی آرتور را جوکر کرد، نه انتخاب فردی او. از این منظر جوکر را که به توانمندی‌هایش با کشتن مجری فعلیت می‌بخشد، نمی‌توان کاراکتری قدرتمند با احساس فاعلی بالا قلمداد کرد.

جوکر خوآکین فینیکس در برابر جوکر هث لجر

نسبت جوکر خوآکین فینیکس به جوکر هث لجر کاملا با نسبت فیلم جوکر به فیلم تاکسی درایور فرق دارد. در مورد دوم فیلم جوکر توانست ادای دینی شریف به فیلم راننده تاکسی کند ولی به هیچ وجه از سایه آن خارج نشد و ابهت آن را نتوانست لمس کند.

در مورد اول شرایط برای فینیکس بسیار سخت بود. لجر کاملا این وادی را قتح کرده بود و به شدت روی این نقش سایه انداخته بود. برای مخاطب عامی سینما چون نگارنده پیش از دیدن فیلم، باور این که بتوان جوکری ساخت و از سایه جوکر هث لجر خارج شد ناممکن می‌نمود اما خوآکین فینیکس با قدرت زیادی از پس این کار بر امد و بازی‌ای قدرتمند، منحصر به فرد و به یاد ماندنی ارائه داد. اگر فیلم تاد فیلیپس توانست به خوبی ادای دینی به فیلم اسکورسیزی کند، فینیکس توانست جوکری کاملا مستقل و متفاوت از هث لجر خلق کند. بی شک بازی خوآکین فینیکس بزرگترین نقطه فیلم است.

نویسنده بهروز هاشمی روانشناس و درمانگر

برچسب ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پژوهش